
ویرانهٔ این آتشکده در دامنهٔ جنوب غربی کوه سهند بین اراضی روستای علمدار و کیم نوا (کامل آباد) واقع شده بود. به عنوان کایین گبه (معبد شاهی) زیارتگاهی کم اهمیت بود. احمد نامی از اهالی علمدار گنبد آن را به امید یافتن گنج ویران کرده بود. این اراضی، کاراجیک (جایگاه جنگجویان) نامیده میشود که ترجمهٔ نام گزنا (جزنق، محل جنگجویان، پادگان نظامی) در عهد اشکانی و ساسانی است که نام شهرک آنجا بوده است و اکنون تبدیل به قصبهٔ کوچک علمدار شده است. در بنای ساروجی و سنگی و آجری آن نقش ماه و ستاره بر آجرهای لعابدار حک شده بود. من که از اولین بار در دوران تحصیلات ابتدایی آن را دیدم متوجه آتشکده بودن آن شدم و آن زمانی بود که دیگر گنبدی نداشت و به شکل کوره در آمده بود. از سر عدم نا آگاهی موضوع آن و همچنین پیدا شدن دو مُهر بزرگ اوستایی به سنگ رستی سفید از زیر بنای مسجد چیکان در سمت دیگر اراضی کاراجیک را به ادارهٔ باستانشناسی گزارش نکرده بودم. اصلاً از وجود چنین اداره ای خبر نداشتم. تنها در سال ١٣۵۶ بود که در دوران دانشجویی در کتابخانه مرکزی دانشگاه تبریز دریافتم که استاد ابراهیم پورداود و دکتر جیوانجی جمشید جی مودی به دنبال آتشکدهٔ قدیمی آذرگشنسب و شهر گزنا و شیچیکان (محل نگهداری اوستا، چیکان) در اراضی بین کوه اسنوند (سهند) و شهر مراغه بوده اند. تکمیل گزارش من در این باب که قرار بود که به سفارش دکتر بهروز ثروتیان در نشریهٔ دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تبریز چاپ شود به مانع انقلاب ۵٧ بر خورد.
بر گردیم به موضوع طاق نصرت به شمار آمدن آتشکدهٔ آذرگشنسب قدیمی. در فصل هفدهم بندهش که از اقسام آتشها صحبت شده، در فقرهٔ آتشکدهٔ آذرگشنسب طاق نصرت به مناسبت پیروزی بر اورارتو معرفی شده است: «آذرگشنسب تا هنگام پادشاهی کیخسرو هماره پناه جهان بود، وقتی که کیخسرو (کیاخسار مادی) بتکدهٔ دریاچهٔ چیچست (دژ رؤسا در کنار بسطام) را ویران کرد، آن آتش به یال اسب او نشست و تیرگی را بر طرف نموده، روشنایی بخشید؛ به طوری که او توانست بتکده را ویران کند. در همان نواحی بالای کوه اسنوند (سهند) دادگاهی ساخت و آذرگشنسب را فرو نشاند.»
قابل ذکر است که آتشکدهٔ آذرگشنسب در ایران پیش از اسلام، آتشکدهٔ سپاهیان بوده است. لذا نام آنجا، آذر-گشن-اسب در اصل به معنی آتش انبوه سپاهیان (آذر گشن اسبه) به شمار می آمده است و نامهای گزنا (جزنق عهد اعراب) و کارا- جیک کنونی محل آن هم به معنی محل جنگجویان هستند. مطابق منابع تاریخی عهد اعراب آتش این آتشکده در اواخر عهد ساسانی به آذر ماگشنسب (اتشکدهٔ گشنسب بزرگ، شیز، تخت سلیمان) منتقل شد:
مطابق لغت نامهٔ دهخدا:
گُشن (وَخشن اوستایی): انبوه.
سپاه. [س ِ] (اِ) از پارسی باستان «[تَخمه] سپاد» ۞، اوستا «سپاذه» ۞ (قشون)، ارمنی عاریتی و دخیل «سپه» ۞، استی «افساد» ۞ و «افساد» ۞ (مقدار بسیار، سپاه، فوج)، پهلوی «سپاه» ۞ (مجموعه ٔ لشکریان). رجوع شود به اسپاه، اسبه، سپه. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). فوج و لشکر. (آنندراج). لشکر گشن و انبوه. اسپاه و اسپه از این لغت است. (شرفنامه ٔ منیری). جند. (ترجمان القرآن). جیش. (دهار). عسکر. قشون. لشکر. خیل. (دهار).
منابع عمده:
١- رسالهٔ «زادبوم زرتشت» تألیف دکتر جیوانجی جمشید جی مودی، ترجمهٔ رشید شهمردان.
٢- جلد دوم یشتها، گزارش استاد ابراهیم پورداود.
٣- لغت نامهٔ دهحدا.
بنیاد میراث پاسارگاد