تنها ماندن بلوچستان در زیر تیغ خونریز سپاه سیاهی و تباهی، نشان از یک گسست ژرف ملی دارد. این گسست ویرانگر، خود دستاورد مشترک مارکسیسم و اسلامیسم است، که یکی به بهانه امت جهانی اسلام و دیگری به بهانه انترناسیونالیسم پرولتری بر سر کیستی ایرانی کوفتهاند و کمر به نابودی حس ملی ما بستهاند.
تنها در زیر چتر ناسیونالیسم ایرانی بود که دو ارمنی بنامهای یپرم داویدیان و گاسپار ایپکیان میتوانستند شهردار و شهربان (رئیس امنیه و بلدیه) پایتخت تنها کشور شیعه جهان شوند. تنها این چتر زیبا و سهرنگ بود که میتوانست ستارخان آذری، سردار اسعد بختیاری و محمدولی خان تنکابنی و بسیارانی دیگر را بزیر سایه پُرمهر خود بگیرد و بستری شود، که در آن نه تنها همه اقوام درون مرزهای ایران، که گرجیان و ارمنیان آن سوی ارس نیز خون خود را به پای درخت آزادی ایران بریزند.
و اگر در همین روزگار ما و در زمین لرزه کردستان، انبوه خودروهایی که از چهار گوشه کشور به یاری هممیهنان کُردشان شتافتهاند، بزرگترین راهبندان تاریخ ایران را در سرپل ذهاب رقم میزنند، و اگر در زمینلرزه آذربایجان خوزستانی و تهرانی و خراسانی و بلوچ در یاری به هممیهنانشان گوی سبقت را از یکدیگر میربایند، همه و همه پرتوهای درخشان آن آتش نیمهجانِ عشق به ایران و مردمان آن است.
بلوچستان تنها است، چرا که ایران تنها و بیپناه است. باید بار دیگر آن چتر سهرنگ بر فراز این آب و خاک سایهافکن شود، تا شیر ایرانی باز بغرّد و خورشید از سراوان بر سرتاسر این مرزوبوم بتابد و سپاه سیاهی و تباهی را چون دانه برفی در زیر پرتو سوزان خود آب کند.
ناسیونالیسم ایرانی، همچنان چارهساز است!
برگرفته از فیس بوک مزدک بامدادان
بنیاد میراث پاسارگاد