همراه با لینک نمایش آنلاین: «در مصر برف نمیبارد» با کارگردانی فرشته وزیری نسب
اوایل سال ۲۰۲۰ که جهان به ناگهان با پاندمی کووید نوزده روبرو شد هیچکس گمان نمیکرد که یک ویروس کوچک بتواند نظم موجود را در کشورهایی به هم بریزد که مدعی نظم و منطق و تسلط بر علم بودند. اما در روزهای اوج پاندمی و مرگ، خیابانهای خالی از جمعیت در شهرهای پرجنب و جوشی چون نیویورک، لندن، پاریس و ونیز تصویری از جهان مدرن به ما میداد که آپوکالیپسی و وهمانگیز بود. میشود گفت که «هراس از دیگری» مهم ترین مشخصه این دوره شد، زندگی اجتماعی انسان تغییری بنیادی کرد و مفاهیم مطلق و کلان روایتهای او دچار سستی شد. بسیاری در جهان غیر از محروم شدن از روابط انسانی به بیکاری یا ناامنی شغلی نیز گرفتار شدند. شماری از مشاغل پر درآمد، از جمله هتلداری، گردشگری، تولید موسیقی و فیلمسازی تقریبا به حالت تعطیل درآمد. طبیعتا تئاترها و سینما نیز شامل این تعطیلی گسترده شد. بازیگران تئاتر هم مانند بسیاری از کارکنان در عرصههای مختلف از کار باز ماندند. این سرآغاز هراس زیستیای بود که بسیاری را فرا گرفت. بیکاری، ترس از آلوده شدن به ویروس و مرگ در هنگام تمرین یا اجرا، فقدان روابط اجتماعی، که بخشی از زندگی هر بازیگری است، و از دست رفتن امکان درخشش بر صحنهها و اغنای حس درونی دریافت توجه، دست اندرکاران تئاتر را دچار بنبست عجیبی کرد
شرایطی که در بالا ذکر شد بسیاری از هنرمندان را به این فکر انداخت که برای رهایی از وضعیت موجود چارهای بیندیشند. اجرای تئاتر یا موسیقی در فضای باز و با رعایت فاصله، اجرای موسیقی در پلکان خانهها یا بالکنها و اجرای آنلاین از تجربههایی بود که در برخی از کشورهای اروپایی رواج یافت. بسیاری از سالنهای نمایش از سیستم لایف استریم(پخش زنده)، نمایش آنلاین تئاترهای آماده شده یا تله تئاتر استفاده کردند تا درآمد مختصری داشته باشند. بعضی هم به نمایشنامهخوانی آنلاین در زوم یا اسکایپ رو آوردند. این تلاشها هم در حوزه تاتر انگلیس و آلمان و هم در بین ایرانیان خارج از کشور با محدودیتهای اجرایی فراوانی همراه بود. این واقعیت که در اجرای آنلاین از محلهای متفاوت و بدون امکان تماس چشمی دیالوگ واقعی نمیتوانست صورت بگیرد. این که آدمها به واسطهٔ محدودیتهای اینترنتی دچار تاخیر صوتی و تصویری یا حتی ناپدید شدن از صحنهٔ مجازی اجرا میشدند، کار آنلاین را دشوار میکرد. بعلاوه برای ابزارهایی مثل زوم، که امکانات اجرایی بهتری داشت، باید هزینهای پرداخت میشد و در همه جای جهان به راحتی قابل دسترسی نبودند. داشتن درآمد از اجراهای آنلاین هم به راحتی امکان نداشت. غیر از اینها هم نمایشنامه خوانی صرف و بدون کنش نمایشی تنها عدهای کمی از هنرمندان و دوستداران تاتر را به خود جذب میکرد و مورد علاقهٔ تماشاگر عام نبود. این شرایط سبب شد که همه به فکر بهبود بخشیدن به شرایط اجرا و فراهم کردن راههایی برای درآمد زایی، مثلا پرداخت وجهی اختیاری برای حمایت از گروه یا پیدا کردن اسپانسر بیفتند.
گروه نمایش ما، آرمیتا، در فوریهٔ ۲۰۲۰ سومین اجرای «آوازهخوان دورهگردی از دوردست» را، که کاری به زبان آلمانی بود، با تعداد زیادی تماشاگر (آلمانی و ایرانی) در تاتر شهر دارمشتات به روی صحنه برده بود و قرار بود دو اجرای دیگر هم در ماههای آوریل و مه داشته باشیم، یکی در اشتوتگارت و یکی دیگر در تاتر شهر دارمشتات در یک جشنواره تاتری. در آخرین اجرا با اینکه تماشاگران از تبدیل اپیدمی چینی به یک پاندمی جهانی با خبر بودند، هنوز حفظ فاصله یا پوشیدن ماسک جزو مقررات نشده بود و مردم فقط از بوسه . آغوش و دست دادن اجتناب میکردند. اما بعد از اینکه دولت آلمان در شانزدهم مارس محدودیتهای مربوط به پاندمی را اعلام کرد تمام اجراهایی که ما برای آینده برنامه ریزی کرده بودیم منتفی شد. در آن زمان من با همکاری یک انجمن فرهنگی در فرانکفورت دورهای برای آموزش «تاریخ و تحلیل نمایش جهان» گذاشته بودم که تازه دو جلسهٔ آن برگزار شده بود. این کلاسها را هم ما به ناچار تعطیل کردیم. اما بعد از مدتی به این فکر افتادیم که شاید بشود این دوره را به شکل آنلاین برگزار کنیم. اولین جلسهٔ این کلاسها در اسکایپ حس غریبی داشت. هر مدرسی برای ارزیابی تاثیر گفتههایش به تماس چشمی نیاز دارد و در اسکایپ امکان این تماس نبود. احساس میکردم که با فضای خالی حرف میزنم. بیش از یک ساعت با آن حس جلسه را اداره کردم. بخش پرسشها که آغاز شد حسم کمی بهتر شد، اما هنوز غرابت برگزاری کلاس در آن فضا با من بود. پس از مدتی با این فضا خو گرفتم و حتی یک جلسه نمایش خوانی را هم به این جلسات اضافه کردم. در آن جلسات بیشتر تمرکز بر نمایش ایران بود و هر بار نمایشی را میخواندیم و در بارهاش صحبت میکردیم. انتخاب بازیگران کاملا فیالبداهه صورت میگرفت، اما تقریبا همه این امکان را پیدا میکردند که یک بار در اجرایی حضور داشته باشند. این جلسات به تدریج گستردهتر شد و افراد جدیدی به ما اضافه شدند و هنوز هم برگزار میشوند. البته اسکایپ محدودیتهای خودش را دارد و شکل دیالوگ هم همیشه در آن طبیعی نیست اما ما از آن برای شکلی از نمایشنامه خوانی در جهت تحلیل متن استفاده میکردیم. در نتیجه در آن کارگردانی زیادی وجود نداشت و کار فقط با کمی تصحیح شکل ادای کلمات یا تاکید گذاریها در جمله انجام میشد.
در مارس ۲۰۲۱ یکی از دوستان تاتری با من تماس گرفت و از امکان ارتباطی جدیدی به نام کلاب هاوس با من حرف زد و مرا قانع کرد که به این شبکه بپیوندم. تازه داشتم با فضا و امکانات آن آشنا میشدم و جلسهای هم در رابطه با ترجمه شعر گذاشته بودم که تهمینه رستمی، یکی از اعضای گروه نمایشنامهخوانی اسکایپی ما، به من پیشنهاد کرد که نمایشنامه خوانی را در کلاب هاوس هم تجربه کنیم. این گونه نمایشنامه خوانی حتی با نمایشنامهخوانی در زوم و اسکایپ فرق داشت و ما باید خودمان را کاملا به صدا محدود میکردیم، در حالیکه از امکانات اجرای رادیویی محروم بودیم. علاوه بر این بسیاری از بازیگرانی که من میشناختم در کلاب هاوس نبودند. به همین خاطر تصمیم گرفتم که گروه بازیگران خود را از میان افراد داوطلب در کلاب هاوس انتخاب کنم و به همین خاطر اتاقی برای اجرای مونولوگخوانی زدیم. از افرادی که در این اتاق اجرا کرده بودند بر اساس صدا و توانایی اجرایشان عدهای انتخاب شدند. از این صدا پیشهگان، که برخی از آنها افراد با تجربه در تاتر و رادیو یا پادکستربودند، تست دیگری هم گرفته شد که تصمیم گرفته شود آیا صدا و اجرای آنها با نقشهای نمایش انتخابی ما، که «ماه در آب» نوشته محمد یعقوبی بود،هماهنگی دارد یا نه. بعد از این ما تمرینها را شروع و در ظرف چهار روز تمرین فشرده نمایش را برای اجرا در کلاب هاوس آماده کردیم. از آنجا که اجرای ما اولین اجرای کلاب هاوسی بود(تا آنجایی که من میدانم در سایر زبانها هم چنین اجرایی وجود نداشته است) تجربهای پیشینی وجود نداشت که به آن رجوع کنیم و فقط باید به تجربه خودمان تکیه میکردیم. برای من، که کارگردان این کار بودم، مهمترین چالش پیش رو تبدیل نشانههای تصویری به نشانههای صوتی بود. در نبود صحنهای که حرکتی در آن داشته باشیم یا تصویر زندهای از خود بازیگران(مثل نمایش آنلاین) ما باید برای فضا سازی تنها از صوت استفاده میکردیم و هیچکس هم نمیدانست که آیا با توجه به اجرای زنده اینترنتی تمهیدات ما در این راه موثر خواهد بود یا نه. علاوه بر این اختلالات اینترنتی و اینکه هر کدام از بازیگران از نقطهای از جهان در این کار مشارکت داشت ما را دچار تردید در کیفیت اجر ا میکرد. به هر حال نازنین برگمن، دوست نوازنده و خوانندهای که با ما بود پیشنهاد کرد که موسیقی اجرا را به عهده بگیرد. او همچنین برای تغییرات کوتاه صحنهای استفاده از کاسه تبتی را پیشنهاد داد. ما همچنین از افکتهای صدایی دیگری مثل زنگ در و تلفن هم برای ایجاد فضایی واقعی استفاده کردیم. همهی اینها نیاز به هماهنگی بسیاری دقیقی داشت، به خصوص که پخش و قطع صدا به فشار علامت کوچکی بر روی گوشی وابسته بود، که گاهی در مقابل ما مقاومت هم میکرد. اما هم بازیگران و هم خواننده و نوازنده و مسئول تکنیک گروه به خوبی از عهده این هماهنگی برآمدند. در نتیجه اجرایی صوتی تولید شد که به گواهی خود تماشاگران در آنها حس بودن در سالن نمایش را میداد. دینا عبدوس، یکی از بازیگرانی که با ما کار میکرد و گرافیست هم بود، با همراهی نازنین ویدیو کلیپی ساختند که ما برای تبلیغ کار از آن استفاده کردیم. به این ترتیب در عرض چند روز یک کار کاملا حرفهای برای اجرا آماده شد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت، به طوری که در دو اجرا حدود ۱۲۰۰ نفر این کار را گوش کردند. این تجربه به خصوص برای کسانی که سالها از ایران دور بودند و امکان دسترسی به صحنههای تاتر ایران را نداشتند امکان منحصر به فردی بود و بسیاری بعد از اجرا با اشک از زیبایی این تجربه حرف میزدند.
در اجرای نمایش دوم، که «پینوکیو میخواهد بمیرد» نوشته داریوش رعیت بود، متن انتخابی بیشتر بر نشانههای تصویری متکی بود و برای اجرای صوتی چالش بیشتری میطلبید. به همین خاطر من تلاش کردم تا در فضا سازی بیشتر از افکتها استفاده کنم و دستور صحنهها را طوری تغییر دهم تا با کار صوتی تطابق یابد. مثلا صحنهای در اثر بود که با شخصیت شهرزاد لال شده مواجه میشدیم و در آن نقش شهرزاد کاملا اشارهای و در سکوت برگزار میشد و من با استفاده از تجربه شخصی خود در مورد یکی از افراد فامیل که قادر به تکلم نبود، اشارات تصویری متن را به اشارات صوتی تبدیل کردم و این نقش را آفریدم، که ظاهرا بسیار هم موثر واقع شد. علاوه بر این بر اساس موضوع هر اپیزود نمایش از موسیقیها یا افکتهای مختلف، از جمله موسیقی کارتون پینوکیو، اپرای شهرزاد، صدای دریا یا صدای بمباران و مارش نظامی استفاده کردم تا فضایی که شخصیتها در آن حرکت میکنند به خوبی نشان داده شود. هماهنگی موسیقی و جمع بازیگران با توجه به قطع و وصل شدن اینترنت، به خصوص از سوی بازیگرانی که در ایران بودند، یکی از بزرگترین چالشهای اینکار بود. علاوه بر این با توجه به این کاراکترها از ادوار مختلف تاریخی میآمدند یا برگرفته از داستانها و اسطورههای مختلف بودند باید در انتخاب رنگ صدای بازیگران و اجرای آنها دقت ویژهای میشد و این پروسهٔ اجرا را دشوار و طولانی میکرد. با اینهمه بازیگران ماهر و مسئول تکنیک ما به خوبی از عهده این کار بر آمدند و خوشبختانه اینترنت هم یاری کرد که اجرای خوبی داشته باشیم. ما تا کنون شش اجرای کلاب هاوسی داشتیم که دو نمایشنامه آن، «در مصر برف نمیبارد» اثر محمد چرمشیر و «هملت در تعبید» اثر داریوش رعیت، با به وجود آمدن امکان جدید ضبط همزمان در کلاب هاوس ثبت شدهاند و با مراجعه به دو لینک زیر قابل شنیدند. اگر کسی علاقه داشته باشد میتواند آنها را به شکل آنلاین بشنود.
ight.5eed4efad9f3
بنیاد میراث پاسارگاد