تاریخ اسلام، یا تاریخ رستگاری؟ مزدک بامدادان ـ قسمت دوم

2. محمد در گزارشهای مسیحی

زمان برای خواندن: 19 دقیقه

در بخش نخست این جستار آوردم که زندگینامه محمد از الگوهای شناخته شده یک تاریخ رستگاری پیروی می‌کند. با اینهمه پیروان اسلام‌پژوهی سنتی برآنند که آمدن نام چهره‌های آغازین اسلام در گزارشهای همزمانمسیحی گواهی استوار بر تاریخی بودن محمد و یاران او است. براستی نیز ما در گزارشهایی از رخدادنگاران مسیحی روبروییم که در سده هفتم زیسته‌اند، یعنی در روزگاری که به گفته تاریخنگاران عباسی، اسلام بر محمد فروآمده و در جهان گسترده شده است. در این بخش به برخی از این گزارشها و شیوه‌های دانشگاهی برخورد با آنها خواهم پرداخت1. پیش از آن ولی ناگزیر از یک همسنجی میان‌دینی هستم.

برپایه انجیلهای ترازمند2 عیسا بروزگار هرود چشم به جهان گشوده است3 و او فرمان به کشتن همه نوزادان پسر در بت‌لحم و پیرامون آن داده بوده است4. امروزه با نگاه به گاهشماری رومی و بهره‌گیری از دانش سکه‌شناسی (Numismatics) می‌دانیم که هرود بزرگ در سال چهارم پیش از میلاد درگذشته بوده است و همه این داستانها در راستای برساختن یک تاریخ رستگاری سروده شده‌اند. این مشت نمونه خروار را تنها از آن روی آوردم که نشان دهم، این پدیده ویژه اسلام و تاریخنگاری عباسی نیست.

پیروان تاریخنگاری عباسی ولی درست می‌گویند. ما در گزارشها و گاهشمارهای مسیحی همزمان، به نام محمد و برخی دیگر از چهره‌های سرشناس تاریخ آغازین برمی‌خوریم. “همزمانرا از آن رو در گیومه آوردم، که نخست این همزمانی تنها هنگامی معنی می‌یابد که ما تاریخنگاری عباسی را دربست پذیرفته باشیم و دوم آنکه کهنترین دستنویس این نوشته‌ها از سده دهم میلادی (کمابیش 3 سده پس از برآیش فرمانروائی عربان) هستند. پس با این بنمایه‌های برون‌دینی که در آنها نامهایی چون محمد، عمر، ابوبکر، علی و . . . یافت می‌شوند، چه می‌بایدمان کرد؟ آیا می‌توان گفت همین چند یادکرد ما را بسنده‌ است که اسلام‌پژوهی بازنگرانه را از بیخ‌وبن بدست فراموشی بسپاریم؟ از نگاه پیروان تاریخ‎‌نگار عباسی پاسخ بیگمان آری است و آنان با آوردن یک یا دو گزاره از این نوشته‌ها که در آنها نام بنیانگذاران اسلام آمده کار راپایان یافته می‌بینند. بدیگر سخن، سرتاسر استدلال آنان را می‌توان به «تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها» فروکاست. ولی این گزارشها درباره نقش‌آفرینان تاریخنگاری عباسی چه می‌گویند؟

گاهشمار کوچکاز توماس پرسبیتی5: «در پگاهان آدینه هفتم فوریه ۶۳۴ جنگی میان نیروهای بیزانس و اعرابِ محمت (Mhmt) رخ داد»

گاهشمار سوریائی6: «سپس خداوند فرزندان اسماعیل را بر سر آنان فرستاد، انبوه چون ماسه‌های کناره دریا، که رهبرشان موحامد (Muhammed) بود و در برابرشان نه دیوار و دروازه تاب ایستادگی داشت و نه اسلحه و سپر»

گاهشمار بیزانسیعربی7: این نوشته کهنترین گزارش بزبان لاتین است که به پیدایش اسلام پرداخته و از محمد یاد کرده است. این محمد ولی کوچکترین همانندی با محمد تاریخنگاری عباسی ندارد:

«انبوه بزرگی از ساراسنهای بسیج شده به استانهای سوریه، عربیه و میانرودان حمله کردند. فرماندهی آنان را مردی بنام مَحمِت” (Mahmet) بر عهده داشت که در اشرافی‌ترین قبیله این مردم به جهان آمده بود […] ساراسنها […] دیگر هراسی از رومیان نداشتند. آنان استانهایی را که فتح کرده بودند از آن خود کردند و در دمشق، باشکوهترین شهر سوریه، پادشاهی خود را بنیان گذاشتند […] فرمانروای ساراسنها که پیشتر از او نام رفت [محمد، م. ب.]، پس از آنکه 10 سال بر کشور زیر پادشاهی خود فرمان رانده بود، درگذشت. آنان او را چنان بزرگ و گرامی داشتند، که او را در نوشته‌ها و سازه‌های دینی خود فرستاده و پیامبر خدا نامیدند. بجای او هَبوبِکّار” (Habubeccar) که او نیز زاده منطقه خلف خویش بود، از سوی ساراسنها برگزیده شد. او لشکر بزرگی را به سرزمینهای پارسیان کشید و شهرها و روستاها را ویران کرد»

در دنباله این گاهشمار ما با هَمر” (Hamer) و اِثمان” (Etheman) روبرو می‌شویم، ولی پس از مرگ او موآبیا” (Moabia) بر تخت می‌نشیند و نشانی از علی در دست نیست. همچنین اگرچه یزیت” (Yzit) پسر معاویه بسیار ستوده شده است، ولی سخنی از رخداد کربلا و حسین ابن‌علی نمی‌رود.

تاریخ هراکلیوساز ‌سبئوس دروغین8: این کتاب را پیروان اسلام‌شناسی سنتی از آنجا که به ریزه‌کاریهای بسیاری از تاریخ اسلام پرداخته، گواهی استوار بر درستی تاریخنگاری عباسی می‌دانند.

«در این زمان9 مرد بازرگانی از میان فرزندان اسماعیل بنام ماحمت (Mahmet) پدیدار شد تا به عنوان یک موعظه‌گر به فرمان خدا راه درست را به آنان بنمایاند. او که داستان موسا را فراگرفته بود، به آنان آموخت که خدای ابراهیم را [به رسمیت] بشناسند […] او گفت: “خداوند در سوگندی این سرزمین را برای همیشه به ابراهیم و فرزندانش وعده داد، آن هنگام که او اسرائیل (فرزندان یعقوب م. ب.) را دوست می‌داشت. اکنون ولی شما فرزندان ابراهیمید و خداوند به وعده خود به ابراهیم و تخمه او عمل می‌کند […] سپس همگی جمع شدند و از اِویلاتا آنسوی سور، که روبروی مصر است، از بیابان پاران بیرون رفتند، دوازده قبیله مانند قبیله‌های پدرانشان»

آموزه‌های یعقوبی10: در این کتاب یک یهودی بزور مسیحی شده از زبان برادرش که اهل کسیاریه (Caesarea) است می‌نویسد:

«زیرا برادرم برای من نوشت، که یک پیامبر دروغین پدیدار شده است. هنگامی که ساراسنها سرجیوس کاندیداتوس را کشتند، من در کیساریه بودم […] و یهودیان بسیار شادمان شدند و گفتند، پیامبری پدیدار شده که با ساراسنها می‌آید و بازگشت مسیح را مژده می‌دهد. این برادر از مرد پیری از اهل کتابنظرش را درباره پیامبر ساراسنها پرسید، او آهی بلند کشید و گفت: او دروغین است، زیرا پیامبران با شمشیر و سازوبرگ جنگی نمی‌آیند»

درباره بدکیشیهااز یوحنای دمشقی11: یوحنا که دبیر دربار معاویه بوده است، در این کتاب به بدکیشیها (بدعتها) در آئین مسیح پرداخته، که سَدویکُمین آنها را آئین محمد می‌داند:

«از آن روزگار تا کنون پیامبری دروغین بنام مامد (Mamed) در میان آنان پدیدار شده. آن مرد پس از آنکه عهد قدیم و عهد جدید را خواند و با یک راهب آریانی گفتگو کرد، بدکیشی ویژه خود را پدید آورد»

بر این فهرست چندین نمونه دیگر را هم می‌توان افزود که پرداختن به تک‌تک آنها چارچوب این جستار را می‌شکافد. ولی آیا می‌توان این انبوه یادکردها از محمد و چهره‌های آغازین اسلام را نادیده گرفت و همچنان بر ساختگی بودن تاریخ اسلام آغازین پای فشرد؟ برای پیروان تاریخنگاری عباسی و باورمندان به ابن‌هشام و ابن‌سعد و طبری، این نمونه‌ها گواهی آشکار بر راستی واگویه‌های تاریخ سنتی اسلامند. پژوهشگر کنجکاو و پیرو تاریخ‌پژوهی دانشگاهی ولی باید این همه را با نگاه خرده‌گیر بخواند و فریب همانندی نامها و جایها را نخورد:

نخستین پدیده‌ای که در همان آغاز کار در چشم می‌افتد، این است که در هیچکدام از این نوشته‌ها نامی از اسلام و مسلمانان نیست و عربان یا ساراسنهاو یا فرزندان اسماعیلنامیده می‌شوند. دومین نکته این است که ما با چهره‌های گوناگونی از محمد روبروییم که نه تنها با تاریخنگاری عباسی نمی‌خوانند، که حتا با یکدیگر نیز همپوشانی ندارند. من در این بخش دست به یک همسنجی گاهشمارانه12 با تاریخنگاری عباسی خواهم زد و برای آسانی کار آن را تعخواهم نامید.

در گاهشمار کوچک محمد که در „تع“ در سال 11 ه.ق. درگذشته ‌است، دو سال پس از مرگش سرگرم جنگ با بیزانسیها است. گاهشمار سوریائی سخن از فرزندان اسماعیل در حمله به ایران („تع“: سال 16 ه.ق.) می‌راند که رهبرشان موحامدنام دارد. اگر این گزارش را بپذیریم، محمد پنج سال پس از مرگش هنوز سرگرم کشورگشایی است، پس باید ابوبکر و سالهای نخست خلافت عمر را از تعبزداییم.

همین محمد در گاهشمار بیزانسیعربی نه تنها در کشورگشائی ساراسنها در سوریه و میانرودان („تع“: سال 16 ه.ق.) فرمانده آنان است، که چند سال پس از آن به دمشق می‌رود و پادشاهی نیرومندی را در آن بنیان می‌گذارد و ده سال بر این پادشاهی فرمان می‌راند، پیش از آنکه جای خود را به هَبوبِکّار بدهد، همان هَبوبِکّاری که به ایران لشکر می‌کشد و شهرهای آن را ویران می‌کند13. با پذیرفتن این واگویه محمد باید در خوشبینانه‌ترین برآورد تا سال 26 زنده بوده باشد. بدینگونه باید عمر و ابوبکر و 3 سال نخست خلافت عثمان از تعزدوده شوند.

ولی اگر واگویه آموزه‌های یعقوبی را بپذیریم، آنگاه محمد باید در فتح کیساریه („تع“: سال 19 ه.ق.) نیز شمشیر زده و بدینگونه پادشاهی خود را زودِ زود در این سال برپا کرده باشد که اگر چنین باشد، او باید دستکم تا سال 29 ه.ق.، یعنی 6 سال پیش از مرگ عثمان هنوز زنده بوده باشد.

اگر محمدهای آمده در این نوشته‌ها در همسنجی با تعدچار زمان‌پریشی‌ می‌شوند، در تاریخ هراکلیوس نوشته سبئوس دروغین مکان‌پریشی نیز بر زندگینامه آنان افزوده می‌شود، چرا که خاستگاه محمد و فرزندان اسماعیل نه در بیابان حجاز، که در صحرای پاران در اسرائیل کنونی است و واگویه‌های این کتاب خواننده آشنا به عهد عتیق را به آسانی بیاد آیه‌های کتاب مقدس یهودیان می‌اندازد. این مکان‌پریشی را در گاهشمار بیزانسیعربی نیز می‌بینیم، آنجا که دمشق پایتخت تاج و تخت محمد نامیده می‌شود.

در باره دین این محمد، نوشته یوحنای دمشقی که پدرش دبیر دربار معاویه بوده و خود نیز در همان جا زیسته و بالیده، شایان ارجی ویژه است. اگرچه در این نوشته سخن از ۱۰۰ بدکیشی است، ولی بدعت اسماعیلی در شمارهٔ ۱۰۱ آمده، که می‌تواند نشانی از افزوده شدن آن و دو بدکیشی دیگر (تا ۱۰۳) در زمانهای پسین ‌باشد. یوحنا سخنی از اسلام و مسلمانی نمی‎آ‎ورد و مامد یا محمد را پیامبری دروغین می‌داند که دینش برگرفته از باورهای آریوس اسکندرانی و بدعتی نو در آئین مسیح است. بار دیگر باید بر این نکته انگشت گذاشت که یوحنای دمشقی اگرچه در دربار پنجمین خلیفه اسلام (“تع“: معاویة ابن ابی‌سفیان) می‌زیسته، تا روزگار عبدالملک مروان همچنان کارگزار دربار امویبوده و تازه در سال 754 میلادی (137 ه.ق.) و روزگار خلافت منصور عباسی درگذشته است، نامی از اسلام و مسلمین و دین نوین نمی‌آورد و همچنین بر محمد می‌تازد و او را پیامبری دروغین می‌نامد. آیا پذیرفتنی است که فرمانروایان مسلمان از معاویه کاتب وحی، تا عبدالملک مروان سازنده قبة الصخره، دست کارگزار خود را در ناسزاگویی به پیامبر مسلمانان چنین باز گذاشته باشند؟

براستی ما چند محمد داشته‌ایم؟ او چند سال زیسته و در کدام جنگها شمشیر رانده است؟ چرا کسی نامی از دین او نمی‌آورد و همگان پیروانش را ساراسن و اسماعیلی می‌نامند؟ خاستگاه اسلام عربستان است، یا اسرائیل؟ چرا این واگویه‌های برون‌دینی بجز نامهایی کمابیش یکسان، کمترین همخوانی و همانندی با تاریخنگاری عباسی ندارند؟ باورمندان به سیره و روایت و حدیث کمترین پاسخی بر این پرسیده‌ها ندارند. پاسخ این پرسشها از دیدگاه دانشگاهی می‌تواند انگاره14 زیر باشد:

ویراستاری و به‌روز رسانی در گذر زمان

پیشتر پرسیدم مگر ما چند محمد داشته‌ایم؟ ملک‌الشعرای بهار با اشاره به تصرفات روزافزون هزار سالههمین را درباره بلعمی می‌پرسد:

«هرگاه خواننده صاحب مطالعه نباشد و به تصرفات روزافزون هزار ساله توجه نداشته باشد، تصور، بل حتم خواهد کرد که این کتاب را چند تن در فواصل قرون عدیده ترجمه کرده‌اند و چون به اول هر نسخه نگاه کند و ببیند که همه‌ی نسخه‌ها از آن بلعمی است باز خواهد گفت که بلعمی چند تن بوده‌اند و یا آن که بلعمی این ترجمه را به چند تن برگزار کرده است، چه متصور نیست یک نسخه که از دست یک شخص بیرون آمده باشد، این اختلافات فاحش را دارا باشد»15.

نمونه دیگر شاهنامه فردوسی (1020 – 940 م.) است که در نسخه‌برداریها16 پیوسته به‌روز رسانی شده است. برای نمونه اگرچه ما امروزه می‌دانیم که سلطان محمود غزنوی (1030 – 971 م) در آغاز سُرایش شاهنامه کودکی شش‌ساله بیش نبوده است، افسانه سفارش سرودن شاهنامه به فردوسی و قول پرداخت دینار زر برای هر بیت، پس از چهارسد سال چنان جاافتاده و پذیرفته شده بود که دولتشاه سمرقندی (1495 – 1438 م.) داستان برخورد فردوسی با عنصری و عسجدی و فرخی و راه‌یافتنش به دربار محمود را در کتابش می‌آورد17 و دیرتر نگارگران شاهنامه طهماسبی داستان مشاعره چهار شاعر را نقاشی می‌کنند. تازه خود شاهنامه نیز با کنار گذاشتن اشکانیان از سنت به‌روز رسانی رخدادنگاری ساسانی پیروی می‌کند و تاریخ رسمی را می‌پذیرد و می‌نگارد. این همان پدیده به‌روز رسانی واگویه‌های کلان است که از آن سخن رفت.

حتا قرآن نیز که به باور بیشینه مسلمانان و با نگاه به آیه « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا ٱلذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ/ الحجر، از روزگار محمد تا کنون دست‌ناخورده مانده است، در دو روایت گوناگون حَفْص از عَاصِمو وَرْش از نَافِعدر دسترس ما است، که دستکم یکی از آنها باید به گفته بهار دچار تصرفات هزارسالهشده باشد. در همین 44 سال گذشته نیز خود گواه به‌روز رسانی پیوسته تاریخ انقلاب اسلامی بوده‌ایم، که در آن افسانه و دروغ به فراوانی یافت می‌شوند18.

به گزارشهای همزمانبازگردیم. بجز نمونه‌های آمده در بالا، ما گزارشهای دیگری نیز داریم، که بسیار بکار این تاریخ‌پژوهی هم‌سنجانه می‌آیند. یکی از آنها روزانه سفر‌ یک راهب کُره‌ای است که در همان سده نخست پس از سرنگونی ساسانیان به ایران و سرزمینهای پیرامون آن سفر کرده است:

خاطرات راهب کره‌ای های‌چو19:

«از تخارستان بسوی باختر سفر کردم و پس از یک ماه به سرزمین پارس رسیدم، که پادشاهش پیشتر بر عربها فرمان می‌راند. یک عرب، که شترچران پادشاه بود بر او شورید، او را کشت و خود را شاه خواند. از این رو است که عربها این کشور را به تسخیر خود درآورده‌اند»

های‌چو که از 704 تا 787 (83 تا 166 ه.ق.) زیسته و در میانسالی به ایران سفر کرده است، پادشاه این کشور را عربی می‌داند که شتربان پادشاه پیشین بوده و بر او شوریده بوده است. در نوشته‌های او اگرچه درباره خوراک و پوشاک و اقتصاد ایرانیان می‌خوانیم، ولی سخنی از حمله عربها، دینی نو و پیامبری که آن دین را آورده باشد، در میان نیست.

از آن گذشته ما در زندگینامه کارل بزرگ20 (814 – 768 م.) که همزمان با هارون الرشید (809 – 786) می‌زیسته است، چنین می‌خوانیم: «او با هارون، پادشاه پارسیان، که بر سرتاسر خاورزمین بجز هندوستان فرمان می‌راند، دوستی نزدیکی داشت»21

زندگینامه کارل بزرگ که در ایران شارلمانی خوانده می‌شود، در سال 814 نوشته شده است و ما با شگفتی می‌بینیم که کمابیش دویست سال پس از پیدایش اسلام کارل بزرگ هنوز نمی‌داند دوست نزدیک او یک فرمانروای عرب و نواده عموی پیامبر دینی نو بنام اسلام است، و او را در دنباله سنت ساسانیان همچنان پادشاه پارسیان می‌نامد.

280 سال دیرتر و در سال 1095، پاپ اوربان دوم در موعظه کلرمون22 که در آن مسیحیان را به جهاد برای آزادی اورشلیم فرامی‌خواند، سخن از مردمان شاهنشاهی پارسیانمی‌راند و واژه‌ای درباره مسلمانان، عربان و خلافت نمی‌گوید23. ما ولی می‌دانیم که این مردمان شاهنشاهی پارسیانترکان سلجوقی هستند که اورشلیم را در سال 1077 و بروزگار پادشاهی ملکشاه فروگرفته بودند.

آیا ما در یادکردهایی که در گزارشهای برون‌دینی از محمد آمده، با همان پدیده‌ای روبرو هستیم که بهار آن را تصرفات روزافزون هزارسالهمی‌نامد و من آنرا ویراستاری و به‌روز رسانی می‌خوانم؟ برای پاسخ به این پرسش باید دید که کهنترین دستنوشته‌های این گزارشها از کدام سده هستند:

گاهشمار کوچک: کهنترین دستنویس این نوشته در کتابخانه ملی بریتانیا و از سده 18 است.

گاهشمار سوریائی: آنچه که ما امروز در دست داریم، از سده 14 است.

گاهشمار بیزانسیعربی: کهنترین دستنوشته این گاهشمار از سده 10 است و در کتابخانه واتیکان با شناسه (Vat. gr. 1631) نگاهداری می‌شود.

تاریخ هراکلیوس: دستنوشته‌ای که بتوان آن را با اطمینان تاریخ‌گذاری کرد، از سده 16 است.

آموزه‌های یعقوبی: دستنوشته‌ای که با شناسه (Codex Parisinus Graecus 450) در دسترس ما است، از سده 10 یا 11 است.

درباره بدکیشیها: کهنترین دستنوشته از این کتاب در کتابخانه صومعه Hosios Loukas در یونان نگاهداری می‌شود و از سده 11 است.

تاریخنگاری عباسی24 اگرچه در زمان عبدالله مأمون پسر هارون الرشید (خلافت: 833 – 813) و در نیمه نخست سده 9 آغاز شد، ولی فرارُستن آن به یک واگویه یا روایت کلان و رسمی و فراگیر در خوشبینانه‌ترین برآورد دستکم تا سده 10 بدرازا کشید. با این رویکرد نه سفرنامه های‌چو شگفتی برمی‌انگیزد، نه اینکه شارلمانی هارون الرشید را شاه پارسیان می‌نامد و نه داوری یوحنای دمشقی درباره محمد، چرا که آنان پیش از آغاز تاریخنگاری عباسی می‌زیسته‌اند و همان خوانش تاریخی زمان خود را بازگفته‌اند. دستنوشته‌های برون‌دینی بالا ولی با اما و اگر بسیار، تازه در سده 10، یعنی هنگامی نوشته شده‌اند، که گاهشمار طبری تازه به پایان رسیده بود. 300 سال پس از زمانی که آغاز اسلامنامیده می‌شود، روایت و خوانش دیگری در میان دانشوران پذیرفته شده بود و از آنجا که همه نسخه‌های کنونی گزارشهای مسیحی پس ازتاریخ طبری نگاشته شده‌اند، می‌توان انگاشت که نسخه‌برداران ، درست بمانند نمونه‌های بلعمی و فردوسی (و هزاران نمونه همانند در جهان)، متنهای پیشین را با دانشزمان خود به‌روز رسانی کرده باشند. پس هرچه تاریخ این نسخه‌ها به زمان ما نزدیکتر باشد، همخوانی آنها هم با تاریخنگاری عباسی بیشتر است. آشفتگی آمده در آنها نیز از آن رو است که نگارندگان در سرزمینهای دور از هم (از ارمنستان تا اسپانیا) می‌زیستند و به یک متن یکسان دسترسی نداشتند و از همین روی از دل این نوشته‌ها، محمدهای گوناگونی بیرون آمدند. اگر این انگاره را نپذیریم، آنگاه واگشائی چیستان محمدهای گوناگون، بر گردن اسلام‌پژوهی سنتی و باورمندان به ابن‌هشام و ابن‌سعد و واقدی و طبری خواهد بود، بویژه چیستان محمدی که 8 سال پس از مرگش یعنی تا سال 19 ه.ق. / 640 م. یا حتا دیرتر کشورگشائی می‌کرده و کمابیش تا مرگ یزدگرد سوم و ای بسا پس از آن نیز در دمشق پادشاه ساراسنها بوده است.

پدیده محمدهای گوناگونرا با یک انگاره دیگر نیز می‌توان واشکافت و آنهم این است که محمد نه یک نام، که یک پاژنام (لقب یا مسند) بوده است. بدین انگاره در نوشته دیگری خواهم پرداخت.

پ.ن.: از دوست و همکار نازنینم آرمین لنگرودی که این نوشته را با نگاه موشکافانه خود کاوید و چند نکته بنیادین را به من گوشزد کرد، بسیار سپاسگزارم.

1 پیشتر در گفتگویی با کانال نقدآگین در اینباره سخن گفته‌ام. بنگرید به:

https://www.youtube.com/watch?v=QGblUCTUwOw&t=17s

2 canonic

3 Mt 2,1f. ; Lk 1,5.

4 Mt 2,16 EU

5 Chronica minora, Thomas Persebyter

6 بنام رویدادنامه خوزستان به فارسی ترجمه شده است.

7 Byzantinian-arabic chronicle (part of Corpus scriptum Muzarabicorum)

8 History of Heraclius, Pseudo-Sebeos / The Armenian History attributed to Sebeos, R. W. Thomson

9 در پانویس این بخش این زماناز سوی مترجم سال 620/619 برآورد شده است.

10 Doctrina Jacobi nuper baptizati

11 De Haeresibus, John of Damascus

12 chronologically

13 بر پایه تاریخنگاری عباسی آنچه که فتوحات نامیده می‌شود، تازه در زمان خلافت عمر آغاز میشود. ابوبکر بر پایه این نوشته‌ها تنها درگیر جنگهای ردّه بود.

14 Hypothesis

15 تاریخ بلعمی، تصحیح بهار، به کوشش محمد پروین گنابادی، ص ۷ و ۸

16 کهنترین نسخه شاهنامه از سال 596 / 1217 یا دو سده پس از مرگ فردوسی است. هرچه تاریخ نگارش نسخه‌ها کهنتر است، شمار بیتهایشان کمتر و افسانه‌هایشان درباره فردوسی اندکتر است.

17 بنگرید به تذکرةالشعراء، نشر اساطیر 1382، برگ 52-51

18 با وامگیری از آرمین لنگرودی، یک نمونه آشکار آن روایتی است که رفسنجانی برای به قدرت رساندن خامنه‌ای از زبان خمینی بازمی‌گوید. این روایت که راست و ناراست آن را نمی‌توان آزمود، امروزه بخشی از تاریخنگاری رسمی رژیم اسلامی است.

19 Hye Chó Diary: Amemoir of the Pilgrimage to the five Regions of India

20 Vita Karoli magni, Bibliothèque nationale de France / Paris, Signatur Lat.9760

21 Cum Aaron, rege persarum, qui excepta india paene totum tenebat orientem, talem habuit in amicitia concordiam

22 Council of Clermont, Sermon of Pope Urban II

23 Gesta Francorum et aliorum hierosolimitanorum

24 المغازی 832، سیره ابن‌هشام 834، طبقات ابن‌سعد 845، تاریخ طبری 915 م.

بنیاد میراث پاسارگاد

Read Previous

نامگذاری ۲۶ خرداد به نام:‌«روز ملی شیرو خورشید» از سوی جبهه ۷ آبان

Read Next

میراث جهانی یزد در حال نابودی کامل است