
تاریخ انتشار: May 25, 2025
گورستان سبز
گورستان سبز
با سنگهای شکستهاش
زیر شیدایی آفتاب،
زمینِ باروریست
از لبخند
و اشک،
که در گامهایم
آرام
خلاصه میشود.
گورستان سبز،
زمین حاصلخیزیست
با علفهای هرزی
که خاطرههایم را
میبرند
به نان،
به شراب،
به سیبهای سرخ.
گورستان سبز،
تنهایی زنده را
میکشد
تا گورکنی،
تا کمر در خاک،
که با صدای
اخبار رادیو
تیشه میکوبد
بر کمرِ
گوری تازهنفس.
خواب
همهچیز از جایی شروع شد
که نمیدانستم خواب است ــ
نه آغاز داشت،
نه صدا،
فقط رفتوآمدی
میان نورهای لرزان
و چهرههایی که
گاهی میشناختم،
گاهی نه.
یکی خندید،
یکی ناپدید شد
و دستی در باد
به چیزی اشاره کرد
که دیده نمیشد.
لباسی بود، شاید سفید
یا شاید فقط
تصویر موجی در آینهای شکسته،
و تو ــ
اگر تو بودی ــ
از کناری رد شدی
بیوزن،
بینام.
من
ایستاده بودم،
نه مانده،
نه رفته،
و فکر میکردم:
شاید همهچیز همین بود
یا فقط
چیزی شبیهش…
بعد،
همه آرام شدند
مثل لحظهای
پیش از باران
یا بعدِ گفتوگویی
که هرگز گفته نشد.
بنیاد میراث پاسارگاد