
تاریخ انتشار: September 19, 2025
ریشهٔ تخاری هندوایرانی واژهٔ تومان:
در زبان ترکی-مغولی واژهٔ تومان به معنی ده هزاراست. بنا به اتیمولوگ های ترکیه آن در اصل از واژهٔ مرکب تخاری هندوایرانی تو-مانه به معنی به اندازهٔ بسیار زیاد گرفته شده است:
तवस् adj. tavas (tu) strong.
मान n. mAna measure.
واژهٔ اوستایی بئور (بیور) به معنی ده هزار بزرگترین عدد اوستایی به معنی بی حدّ در رابطه با این معنی تومان (به اندازهٔ بسیار زیاد، ده هزار) است:
वी vī (bi). 1) To go away, depart.
वाराही f. vArAhi (vara) measure.
ریشهٔ واژه های ریال و رأی:
واژه «ریال» از واژهٔ اسپانیایی و پرتغالیِ «رِئال» (real) گرفته شده است که به معنای «شاهی» یا «شاهوار» و همچنین نام سکهٔ نقرهٔ رایج در آن کشورها بود. ریشهٔ این واژه به کلمهٔ لاتین «رِگالیس» (regalis) به معنی «شاهنشاهی» برمیگردد که صفتی از کلمهٔ «رِکس» (rex) به معنی «شاه» است. از این ریشه است واژهٔ اوستائی و سنسکریتی رَجی به معنی شاه: کلمهٔ «رای» (به صورت راج یا راجه) به معنی پادشاه یا حاکم در زبان فارسی کهن، به خصوص در مورد فرمانروایان هند، به کار میرفته است. برای مثال، در ابیاتی از شاعران فارسیزبان مانند «عنصری» و «فردوسی»، رای به این معنی دیده میشود. واژهٔ عربی یا معرب رأی که بدین شکل خود در قرآن ذکر نشده، معرب از آن در معنی نظر و حکم و قصد مستقیم به نظر می رسد: گفته میشود واژهٔ «رأی» (نظر، اندیشه) در پارسی میانه (پهلوی) که در آن راج (شاه) و رای/راذ (داوری) به هم رسیده و یکی شده به صورت «رای» به کار میرفته و به معنای شکوه، جلال، دولت، و ثروت و همچنین به معانی ساماندهی و راهنمایی و قصد و خواست و داوری بوده است:
rex(n.)
“a king,” 1610s, from Latin rex (genitive regis) “a king,” related to regere “to keep straight, guide, lead, rule” (from PIE root *reg- “move in a straight line,” with derivatives meaning “to direct in a straight line,” thus “to lead, rule;” source also of Sanskrit raj- “king;” Old Irish ri “king,” genitive rig).
از سوی دیگر مسلّم به نظر می رسد به ویژه واژۀ رای فارسی (داوری) با واژۀ رأی عربی (دیدن) مشتبه شده است:
نظر به تبدیل پذیری حرف “ز” اوستایی به وساطت حرف ذ به حرف ی (نظیر راذ: رای) واژۀ اوستایی رَز (رَاذ، داوری درست کردن به) همانست که امروز رای گوییم و در شاهنامه به کرّات آمده است. اصلاً در پهلوی راذ/رای به معانی رای و فهم و هوش و عقل و نیز به معانی شکوه و جلال و راهنمایی و رهبری آمده است. ولی کلمۀ رأی در عربی به معنی دیدن و دانستن و نگاه کردن است.
پسوند آل هم در کلمات فارسی گودال و دنبال کاربرد مشابهی با پسوند نسبت آل در ریال (پادشاهی) دارد.
در مورد ریشهٔ ایرانی رأی مطلب زیر بسیار جالب است که در آن مرحوم ابوالفضل خطیبی (در فرهنگستان زبان و ادب فارسی) رای و رأی را دارای شکل و معنی مشابه و اولی را فارسی و دومی را عربی می داند و به واسط های هندواروپایی آنها به نفع اصالت ایرانی آن پی نبرده و می گوید:
“در متون منظوم و منثور فارسی دو واژۀ «رای» و «رأی» فراوان بهکار رفته اند. «رأی» در عربی یعنی «نظر» و «عقیده» و «تدبیر» و «بصیرت» و «مشاوره» و «حُکم» و «فتوا»، و همین معنیها وارد زبان فارسی نیز شدهاست. «رای» نیز معنیهاي متعددی دارد، بدین شرح: «نظر»، «عقیده»، «تدبیر»، «مصلحت»، «قصد» و «آهنگ»، «منظور» و «مقصود»، «هوش»، «خِرَد»، «خواست» و «اراده»، «شیوه» و «روش»، «رسم» و «آیین» و «فرمان». «رای»، چنانکه در ادامهٔ بحث معلوم خواهد شد، اصالتاً فارسی است، ولی چون «رأی» هم، باز به شرحی که خواهد آمد، بدون همزه تلفظ میشده، همیشه بهدقت نمیتوان گفت کدامیک از این معانی فارسی است و کدام عربی. چند فعل مرکّب هم هست که با «رای» ساخته شدهاست، مانند «رای آوردن» به معنی «قصد کردن»، «رای انداختن» به معنی «چاره جویی کردن»، «رای جستن» به همان معنی، «رای زدن» به معنیهای مختلف و جز آنها. با «رای» چند ترکیب نیز ساخته شدهاست که از آن جمله است:
«رای آمدن به چیزی»، به معنی «قصد آن چیز کردن» و «رای چیزی (کاری) داشتن»، به معنی «قصد انجام دادن چیزی یا کاری داشتن» (برای معنیهای مختلف «رای»، ← دهخدا، ذیل همین مدخل). پس گذشته از شباهت ظاهری «رای» و «رأی» به لحاظ خط و داشتن معنیهای نزدیک به یکدیگر، عامل مهم دیگری نیز سبب شدهاست تا این دو واژه در زبان فارسی با یکدیگر خَلط شوند و آن اینکه مطابق یک قاعدۀ آوایی، آن دسته از واژه های عربی که در پایان آنها همزه است، هنگامی که وارد زبان فارسی شده اند، همزهٔ پايانی شان معمولاً حذف شدهاست؛ مثلاً «املاء» و «انشاء» به «املا» و «انشا» تبدیل شده اند. بهعلاوه، شاهدهايی هست که گاهی همزه در میان واژه نیز حذف شده؛ مثلاً در برخی متون «مسله» بهجای «مسئله» و «شان» بهجای «شأن» بهکار رفتهاست. از این رو، «رأی» عربی پس از ورود به زبان فارسی، همزۀ میانیاش افتاده و «رای» تلفظ شده و با «رای» فارسی درآمیختهاست.”
اهل رأی و امام آن:
ابوحنیفه یا ابوحنیفه النعمان بن ثابت بن زوطا بن مرزبان (۸۰ – ۱۵۰ هجری قمری/۶۹۹-۷۶۷ میلادی) فقیه و متکلم نامدار کوفه و پایهگذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانهٔ اهل سنت و ایرانی الاصل است. اهل سنت او را «امام اعظم» و «سراج الائمه» لقب دادهاند.
ابوحنیفه را یکی از فقهای اصلاحگر میدانند. وی در راه استخراج احکام فقهی روشی غیر از دیگر فقها در پیش گرفت. نقل است که میگفت: «اگر رسولالله در زمان ما میزیست همینها را میگفت که من میگویم». پیروان ابوحنیفه، مذهب و روش او را اهل رأی مینامند زیرا ابوحنیفه قائل به رأی است چنان که بعد از صدور هر فتوایی و حکمی عنوان میکرد «این سخن ما رأی است و بهترین سخنی است که بر آن دست یافتهایم، پس هر که بهتر از سخن ما آورد، او از ما به صواب نزدیکتر است«.
——————————————————————————-
منابع عمده:
١- تومان، واژهای با ریشهٔ ایرانی (تُخاری). از مهرداد ایرانمهر.
٢- مقالهٔ رای و رأی از ابوالفضل خطیبی (در فرهنگستان زبان و ادب فارسی).
٣- فرهنگ لغات سنسکریت، آنلاین.
۴- فرهنگ لغات پهلوی به فارسی، تألیف بهرام فره وشی.
- – ۵
Online etymology dictionary. – ۶
٧- فرهنگ واژه های اوستایی، تألیف احسان بهرامی.
بنیاد میراث پاسارگاد