مزدک بامدادان
هنگامی که کسی میگوید من مسلمانم، یا مارکسیستم، یا مسیحیام، یا … پیشاپیش همه دروازههای اندیشه و خرد را بر خود بسته است. پایبندی به یک دین یا ایدئولوژی رسیدن به یک “حقیقت” ایستا و جاودانه است، حقیقتی که هرگز به پرسش گرفته نمیشود و نیازی به بازبینی و بازنگری ندارد.
برای اسلامیست و مارکسیست همه چیز در کتاب مقدسش آمده و او نیازی به آموختن از دیگران ندارد، یا به زبان عمر بنالخطاب: «حَسْبُنَا کِتَابُ اللهُ» (کتاب الله ما را بسنده است). همچنین از نگاه اسلامیست و مارکسیست باورهای او “تنها” را ه رستگاری انسانهاست، چنانکه قرآن میگوید: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ . . .» (و هر کس جز اسلام دینی برگزیند، از او پذیرفته نخواهد شد . . .)بدینگونه ایدئولوژی چیزی جز دین بدون الهیات نیست و در میان همه ایدئولوژیها، مارکسیسم که بنیانگذار آن در بستری یهودی-مسیحی بالیده است و چهرهاش همچون موسائی تصویر میشود که پرولتاریا را از بردگی فرعون رهائی میبخشد و او را به سرزمین موعود سوسیالیسم میرساند، همانندی های بیشتری با دین های آسمانی دارد. چنین باوری هنگامی که پا بدرون سرزمین شیعهزده ایران مینهد، همان اندک گرایش نوگرایانه خود را نیز از دست میدهد یکسر “دینی” و “آسمانی” میشود.چپ نوین ایرانی باید در یک تلاش فراگیر و همگانی بند ناف خود را از این دو ایدئولوژی انسانستیز و ویرانگر ببرد و خردورزی و نوگرائی را جایگزین اندیشههای سنگوارهگون، ایستا و جاودانه کند.
آینده چپ در گرو ایرانگرائی و ارجنهادن بر فرهنگ ملی است.
بنیاد میراث پاسارگاد