کشاورزان و شهروندان اصفهان برای آب و زندگی در آبان ماه 1400 خورشیدی به اعتراض گسترده دست زدند. آنها خواهان بازگشت آب به زاینده رود شدند ولی جمهوری اسلامی یکبار دیگر به خشونت دست زد و زاینده رود بی آب را خونین کرد. مبارزه زیست محیطی به فصل بزرگی در مبارزه عمومی ایرانیان تبدیل شده است. مبارزه برای نجات دریاچه ارومیه، مبارزه برای آب در خوزستان، و امروز مبارزه برای بازگرداندن آب به زاینده رود، نشان دهنده یک تحول بزرگ در مضمون خواست ها و مبارزه دمکراتیک در ایران است. چالش اکولوژیکی و دشمنان محیط زیست در ایران، یک مسئله اساسی است.
اکوسیستم زاينده رود در بحران و پریشانی
زاینده رود در اصفهان به حکم حکومتی از نفس افتاده است. گاه به گاه دارای آب است ولی مدت درازی است خشک شده است. تمام اکوسیستم گسترده مسیر زاینده رود پریشان گشته است: آب، خاک، هوا، پرندگان و ماهیان، زمین های کشاورزی، زندگی اقتصادی کشاورزان، آب های زیرزمینی، معماری های کهن و زندگی انسان های این بوم، همه و همه دستخوش آشفتگی و بحران گشته است. جلوه های آشفتگی این اکوسیستم کدامند؟
طی دوران درازی است که حکومت اسلامی بشکل مخفیانه تصمیم هایی را در مورد زاینده رود اجرا می کند و پنهانکار است، مدیریت مشورتی مردمی وجود ندارد و نهادهای زیستمحیطی کنار زده شدهاند. بحران زاینده رود و متوقف کردن آب در بخش شرقی این رودخانه، از اصفهان تا تالاب گاوخونی یکی از خطرناکترین رویداد زیستبومی در مرکز ایران است. این بحران نه نتیجۀ خشکسالی طبیعی بلکه قبل از هرچیز ناشی از تصمیم سیاسی و اداری هیئت حاکمه است. در دورانی که فشار کاهش باران وجود داشت، دولت اسلامی تصمیم گرفت تا آب را به چهار محال و بختیاری و یزد جهت نیازهای اقتصادی پرمصرف بکشاند و آب مورد نیازکارخانههای بزرگ پرمصرف را در اولویت قراردهد و بدین ترتیب تمام مسیر را تا گاوخونی از آب محروم کرد. این تصمیم نابخردانه، اصفهان و سی وسه پل را از آب محروم نمود و کشاورزان بیشماری را بیخانمان نمود و آب وهوای محیط طبیعی و زندگی پرندگان و جانوران این منطقه را نابسامان ساخت. تالاب گاوخونی یک تالاب بینالمللی بود که ۴۷۰ کیلومتر طول آن بود و به ثبت جهانی رسیده بود، اما امروز دیگر به خاطر خشکی زاینده رود وجود ندارد. زمانی که زاینده رود در اصفهان تا گاوخونی آب داشت آسیبهایی چون آلوده بودن آب و ساختمانسازیهای ناهنجار، این رود را مورد هجوم قرارداده بود و امروز به دلیل فقدان کارشناسی و عدم توجه به منافع عمومی، آب گاوخونی خشک شده و زندگی اقتصادی و اجتماعی و زیستبومی آشفته شده است. تاکنون نزدیک به ۵۰۰ هزار اصله درخت از فضای سبز اصفهان، به دلیل خشکسالیهای مکرر، خشکیدهاند و بیش از ۴۲۰ هزار درخت در شرق اصفهان خشک شده است و یا دزدی درختان اوج گرفته است. کارشناسان محیط زیست معتقدند که مشکل زاینده رود در اثر سوءمدیریت در سالهای گذشته به وجود آمده است. از انتقال غیرکارشناسانۀ آب زاینده رود به شهرها و استانهای دیگر، احداث غیرمنطقی و طبیعتستیزانۀ صنایع بزرگ در حاشیۀ رودخانه، عدم بازده مناسب در صنایع کشاورزی استانهای چهارمحال بختیاری و اصفهان، کاشت محصولات کشاورزی نظیر برنج که نیاز به آب فراوان دارند، نبود یک سیاست کلان فرااستانی به زاینده رود، پارتی بازی های محمدخاتمی و احمدی نژاد و… همه و همه در خشک شدن پرآبترین رود فلات مرکزی ایران نقش داشته است.
از خاطر نباید برد که زاینده رود در بخش غربی خود نیز آلوده و بیمار است. بر پایۀ گزارش پایگاه خبری شهر الکترونیک بهعنوان نمونه روزانه ۷ میلیون لیتر فاضلاب شهرک بهارستان به زاینده رود میریزد. نهتنها بخش کشاورزی که فاقد سیستم مدرن آبیاری است، حجم بالایی از آب زاینده رود را مصرف کرده و در نتیجه اثر منفی قابل ملاحظهای بر اکوسیستم این رودخانه حیاتی دارد، بلکه از سوی دیگر اثر پسابها از طریق تخلیۀ زهآبهای کشاورزی بر زاینده رود فاجعه بار است. میزان مصرف کودهای شیمیایی مختلف در اراضی آبخور زاینده رود بالغ بر صد هزار تن و مصرف سموم کشاورزی بالغ بر ۴۵۰ تن است. زهآبهای کشاورزی حاوی املاح محلول، بقایای سموم دفع نباتی و علف کشها و بقایای کودهای شیمیایی بهویژه نیترات و مقداری عناصر سنگین است، و تمامی این آلودگیها به زنجیرۀ طبیعت و زندگی انسانی و حیوانی وارد میگردد. اصفهان یکی از شهرهای مبتلا به بیماری ام اس میباشد. دو عامل مهم ژنتیک و عوامل محیطی در بروز بیماری نقش دارند. عوامل ژنتیکی گوناگون میتواند مستعدکنندۀ فرد به بیماری ام اس باشند. اما از طرف دیگر عوامل محیطی همچون عفونتها بهویژه عفونتهای ویروسی، آلودگیهای صنعتی، مواد سمی داخلی و محیطی و استرسهای روحی و روانی نیز بهعنوان عوامل مطرح در پیدایش ام اس مورد بحث میباشند. بیماری ام اس در شهرهای صنعتی و در کنار کارخانههای آلودهکنندۀ هوا و آب بسیار شایعتر است. این بیماری در اصفهان که آلودهترین شهر صنعتی ایران است و از نظر غلظت مواد سمی و خطرناک در آب، خاک و هوا رتبۀ بالایی را در کشور دارد بسیار گسترده و رایج است. این بیماری در شهرهایی که در حاشیۀ زاینده رود و مجاور کارخانههای آلوده کننده میباشند، شیوع بیشتری دارد.
زاینده رودِ بیمار پیرامون خود و طول مسیر خود را نیز بیمار میکند. کاهش بارندگی، فعالیت سنتی کشاورزی و صنعتی و نبود تصفیهخانههای لازم مشکلات کمآبی در این جغرافیای مرکزی ایران را تشدید کرده است. در شمارش سال 1399 میزان دو هزار نقطه برداشت پمپاژی در سرشاخهها و طول رودخانه زاینده وجود دارد که تأثیر منفی روی گردش آب در این حوضه را تشدید میکند. قطع و وصل پیاپی جریان زاینده رود سقوط فزاینده درختان و فروکش خاک را به وجود آورده است. خشکی متناوب زاینده رود و بحران آب ناشی از آن علاوه بر اینکه بطور مستقیم بر درختان اثر دارد، باعث کاهش کیفیت خاک شده و تغذیه ریشه درختان از رطوبت خاک حتا در زمان جاری شدن رودخانه با دشواری بیشتری انجام میشود. زاینده از نفس افتاده و زندگی اکوسیستمی یک سرزمین بزرگ پریشان گشته است.
زاينده رود، گهواره يک تمدن
اگر زاينده رود اصفهان برای همیشه بميرد، ديگر اصفهان نصف جهان نيست. مهمترين رودي که در مرکز فلات ايران جاري است، زاينده رود اصفهان میباشد که از بلنداي زردکوه بختياري و از قلهای دوازده هزار وپانصد پايي کوهرنگ سرچشمه مي گيرد و از غرب به شرق تا ورزنه وبالاخره تالاب گاوخوني جريان دارد. پلهاي زيبا و تاريخي در بستر زاينده رود، بهویژه سي و سه پل، پل خواجو و پل شهرستان پابرجا ست. آيا اين پلها دوباره آب زاينده رود را درزيرپاي خود جاري خواهند ديد؟
برخي گفتهاند که اطلاق نام زايندهرود به اين رودخانه به اين خاطر است که به علت سختي زمين در بستر و حوالي بستر رودخانه (از جنس شيست)، آبهاي آبياريشده دوباره بعد از نفوذ در زير خاک، کم و بيش به زايندهرود باز میگردد. از گذشتههاي دور تاکنون زايندهرود به نامهاي مختلفي ناميده شده است که از مهمترين آنها ميتوان به زندکرود، زندرود، زرنرود، زرينرود، زندهرود، زايندهرود و رودخانهي اصفهان اشاره داشت. متأسفانه امروز، اين زاينده رود در بخش بزرگ خود چنان فروخشکيده که رهگذران ديگر نيازي به گذشتن از روي پلها احساس نميکنند و گام زنان بستر پهناور و خشک را مي پيمايند وبستر آبراهي خشک که ماهيان آن از بي آبي مردهاند. هم اكنون از مسير 350 كيلومتري زاينده رود از سراب تا پاياب، زاينده رود تنها در مسير 120 كيلومتري پس از خروجي سد زاينده رود جريان دارد وسپس 230 كيلومتر از اين بستر خشك و بي آب شده است.
همانگونه که درياچه اروميه دربحران بیسابقه قرارگرفت و در حال مردن است، بخش بزرگي از زاينده رود نيز طي يکدوره کم آب شد و هماکنون به خاموشي گرائيده است. اين پرسش پيش ميايد که اين وضعيت ناگوار چرا اتفاق افتاد؟ آيا اين امر ناشي از شرايط جوي واقليمي و گسترش خشکسالي در جهان است و يا رابطه تنگاتنگي با سياست خرابکارانه حکومت اسلامي و بيخردي وعدم مديريت درست تکنوکراتهاي اداري رژيم و مسئولان سياسي دولتي دارد.
کهنترين مکان باستانياي که در طول اين رودخانه تاکنون شناخته شده است دوغار و يک پناهگاه سنگي واقع در30 کيلومتري جنوب شهر اصفهان هستند. براساس يافتههاي به دست آمده شامل انواع ابزارهاي سنگي با قدمتي که به دورهي پارينهسنگي مياني (40000 تا 60000 سال پيش) بر ميگردد.
رودخانه زاينده رود، همواره از زمان آشنائي نياکان ايرانيان به کشاورزي، جايگاه و بستر خلاقيتهاي گوناگون بوده است. فعاليتهاي کشاورزي، کانونهاي معماري و مسکوني و کردارها و رفتارهاي فرهنگي و اجتماعي پيوسته پيوندي آشکار با رودخانه داشتهاند. شاهکارهاي هنري ومعماري همه از آبشخور زاينده رود سيراب شدند و بنيان تمدني را نهادند، که در دوران گوناگوني به جوش و خروش خود ادامه داد. کاخها، مساجد، مدارس، پلها، باغها، کاروانسراها و نيز جشنهاي گوناگون مانند گل ريزان، قالي شويان، کتان شويان و همچنين برگزاري عيد “پاک” مسيحيان ارمني در کنار و فضاي زاينده رود شکل گرفت.
از زمان صفوی و بویژه شاه عباس اصفهان بخاطر معماری ها و ساختمان ها و پل ها و زاینده رود نصف جهان شد. اصفهان از گذشته هاي دور به لقب «نصف جهان» در ايران و جهان شهره شد زیرا زیبایی های بسیاری در خود گنجانده است؛ وجود بيش از شش هزار بنا و آثار تاريخي در كنار مناطق بكر طبيعي در اين خطه ارزشمند از سرزمين ايران، تنوع بي نظير صنايع دستي كه از قرن ها پيش در اصفهان و شهرهاي مختلف اين استان نسل به نسل منتقل شده که امروز به عنوان ميراثي گران بها در اختيار ما قرار گرفته، اصفهان را به موزه اي هنري، زیستبومی، تاريخي و طبيعي تبديل كرده است. يادگارهاي پيشينيان ما در اصفهان حاصل موجوديت تاريخي و فرهنگي است كه دیرینگی آنها به هزاره سوم پيش از ميلاد مي رسد. معماری های اصفهان بسیار زیبا و رنگارنگ است. رنگ آبی و نقش های هنری اصفهان شور و شوق می آفریند. ميدان نقش جهان ميدان بسیار بزرگ مستطيل شكلي است كه بوسيله بناهايي از دوره پادشاهان صفوي احاطه شده است. اگرچه نقش جهان پيشينهاي كهنتر از دوران صفوي دارد، ولي ميدان نقش جهان به شكل امروزي آن در دوره سلطنت شاه عباس صفوي پايهگذاري شده است. در گذشته اين ميدان جايگاه برگزاري آيينهاي گوناگون و بازي چوگان بوده است. امروزه این میدان به صورت يك گردشگاه همگاني، محلی برای تفریح خانواده ها، میدانی برای درشکه هایگردشگری و جايگاهي براي برگزاري آيينهاي ملي و مذهبي و هنری تبديل شده است. بناهاي تاريخي ميدان نقش جهان شامل مسجد جامع عباسي، عاليقاپو، مسجد شيخ لطفالله و سردر قيصريه است. افزون بر آن، ساختمان دويست حجره دو طبقه در پیرامون ميدان جايگاه نمایش و فروش صنايع دستي است. آثارِی مانند كاخ چهل ستون، هشت بهشت، كاخ عالي قاپو، دیگر جلوه های معماری های اصفهان نصف جهان است. همچنین طبیعت زیبای حاشیه رودخانه زایندهرود، نقش مهمی را در توسعه جاذبههای گردشگری در اصفهان ایفا نمود و وجود برخی پلهای تاریخی احداث شده بر این رودخانه نظیر «سی و سه پل»، «پل خواجو» و «پل زمان خان» نیز جاذبه گردشگری رودخانه زایندهرود را دوچندان کرد.
یادآوری کنیم آتشكده ها و كليساهاي تاريخي زيادي نيز برای آئین های دیگر جاذبه هاي تاريخي و فرهنگی اصفهان به شمار مي آيند. كليساي ارمنی «هاكوپ» نخستين كليسايي است كه ارامنه در جلفاي اصفهان بنا كرده اند ولي از نظر معماری و نقاشی برجسته ترین كليساي تاريخي جلفا كليساي «سن سور» است كه به كليساي وانك معروف بوده و در سال ۱۰۶۵ ميلادي ساخته شده است.
مهم ترين كليساي تاريخي جلفا از دوره شاه عباس اول نيز كليساي مشهور «بيدخم» يا «بيت اللحم» است كه در ميدان جلفا و در کنار كليساي مريم واقع شده است. آتشگاه كوه سنگي اثر تاریخی دیگر، کهنترین میراث پیشینه اصفهان است که هماکنون بقایای بنای آن در کوه سنگی در ارتفاع 1680 متر واقع شده است. محوطه استقرار آتشگاه 36 هزار متر مربع مساحت دارد و محل استقرار آن در نزدیکی زایندهرود است.
اين رود خانه تاريخي در يک بحران حياتي قرارگرفته است. آب زاينده رود بلحاظ شرايط اقليمي و فصل گرما و تبخيرپيوسته دچار کاهش آب میشده است، ولي در سالهاي اخير علاوه براين پديده فصلي، زاينده رود دچار بحران فاجعه آميزي گشته است. سالهاست که درغرب يعني بالادست آبخيز، پالايشگاه، صنايع فولاد، ذوب آهن و صنايع نظامي آب زيادي را مصرف مي کنند. ساخت سدها و سامانههاي انتقال، روند لجام گسيخته ساخت وساز و آنهم بيهيچ دغدغه دربارۀ شرايط زیستمحیطی و از بين بردن حقابههاي کشاورزان همه و همه شرايط بحران کنوني را مهيا ساختند. در چنين شرايط نابسامان هرگز هيچ ارزيابياي از اثرات اين سياست يک جانبه ويرانگر و هجوم و تجاوز به حقوق روستائيان و جوامع بومي و نيز تخريب زیستمحیطی و خسارت نسبت به طبيعت انجام نشد.
سد زاينده رود در فاصله 110 کيلومتري در غرب اصفهان در سال 1349 به وجود آمد و هدف آن، توليد برق و تنظيم آب کشاورزي مورد نياز صد هزار هکتار از اراضي دشت اصفهان و تأمين آب مورد نياز صنايع مستقر در اصفهان اعلام گرديد. اين سد که داراي مساحت 54 کيلومترمربع در تراز بالا میباشد، با بلعيدن کل دبي آب به بحران افزده است. بنا بر گفته دولت حجم آب سد زاينده رود در سال آبي، 30 درصد کاهش يافته است و دولت درمنطق مديريتي خود، بیتوجه به مجموعه نيازها، ذخيره کردن کل آب را در دستور گذاشته است. زاينده رود از سال 1383 به اين سو با دو مديريت در دو استان اداره مي شود: چهارمحال و بختياري و اصفهان. اينگونه مديريت خود بحران زا بوده است. نبود يک مديريت يکپارچه و همهجانبه در دوسوي غرب و شرق زاينده رود منجر به آن گشت تا بخش غربي تنها استفاده کننده آبهاي سد و رودخانه گردد. در واقع، ايجاد هتل سازيهاي بزرگ و توليدهای پرمصرف و ويلاهاي کنار درياچه سد زاينده رود و نيز خوشي و امتيازهای صاحبان ويلاهاي مشرف به آن در غرب رودخانه و فساد و رشوه گيري تصميم گيرندگان اداري ازجمله علل اساسي انحراف آبها و ويرانگري زيستنگاهي گرديد. اکنون فقط حدود 150 کيلومتر غربي زاينده رود تا سد نکو آباد آب دارد. درنتيجه، مجموعه مصرف ناهنجار و فقدان آب و سياست نادرست، شهر اصفهان و مسير زاينده رود تا تالاب گاوخوني را بوضع اسفناک کشانده است.
پس از اصفهان اگر به دنبال رود باشيم، فاصله اصفهان، دشتي، زيار، برسيان، اژيه را به طول صد کيلومتر طي کرده، به “قورتان” و بالاخره به “ورزنه” آخرين شهر آبخيز در نزديکي تالاب گاوخوني ميرسيم. اين دو نقطه جغرافيائي نيز بلحاظ خشکي رودخانه در يک مسير بحراني قرار گرفتهاند. آب يعني آبادي، زمانيکه آب زاينده رود از بين رفته، محيط زيست منطقهای، ميراث فرهنگي و زندگي اجتماعي و اقتصادي دستخوش پريشاني میگردد. در “قورتان” قلعه تاريخي عصر آل بويه قرار دارد. روستاي قورتان که بسيار ديدني است و علاوه بر کشاروزي و زيباييهاي طبيعي منطقه و قلعه قديمي، ميراث تاريخي ديگري نيز در خودداردو جلب توجه مي کند. از مهمترين آثار تاريخي قورتان، ارگ عظيم و تاريخي آن است که قدمتش به قرن چهارم هجري (366-323 ه،ق) که به دوره ي ديلميان برمي گردد و به واسطه موقعيت ممتازي که در کنار زاينده رود دارد از زمان پيدايش تا به امروز سکونت در آن وجود داشته است و به جرات مي توان گفت ارگ قورتان تنها قلعه خشت و گل جهان است که باعتبار آب هنوز مسکوني است و در آن زندگي مي کنند.
زاينده رود پيش از اينکه به گاوخوني برسد ما را به “ورزنه” با کبوترخانههاي بزرگ و ساختمانهاي حامل معماري درخشان و پايدار بوميمنطقه ميرساند. انجمن دوستداران ميراث فرهنگي و گردشگري شهر ورزنه، تاريخ اين شهر را از هزاره سوم ميدانند و شواهد زيادي از جمله بناي مسجد جامع ساخته شده روي بقاياي يک آتشکده ساساني، آراسته با کتيبههاي عصر تيموري، مويد اين ادعاست. گويش خاص منطقه که از گويش پهلوي ساساني به جامانده و نيز آداب تا اندازه زيادي هويت ديرينه اين جامعه بوميدر پايين دستترين بخشهاي آبخيز زاينده رود را آشکار ميکند. با خاموش شدن زاينده رود در اين مناطق، زندگي تاريخي به خطر افتاده است.
مردم ورزنه ميگويند که براي بخش بزرگي از اراضي آنها پس از ذخيره و انحراف آب در بالادستها، ديگر هيچ آبي دريافت نمیکنند. کشاورزان دسترسي بسيار کمي بآب دارند که اين در حقيقت پساب کارخانههاي بالادست است که تصفيه نشده در بستر خشکيده زاينده رود رها شده و وارد شهر ورزنه ميشود. اين پساب آلوده و سمي، زمينهايي را که حقابه شان در سد زاينده رود به ناحق ضبط شده را، شور و تخريب ميکند. ورود آنچه از اين آب آلوده میماند، به تالاب گاوخوني، آخرين بازماندههاي گونههاي جانوري را به مرگ دسته جمعي محکوم کرده است. شهرورزنه اگر حقابهاش از بين نرفته بود ميتوانست گذشته از قطب فعال کشاورزي، يکي از مهمترين مراکز گردشگري ايران باشد؛ بهويژه که اين شهر از توان اکوسيستمي و از يادگارهاي تاريخي و يادگارهاي طبيعي برخوردار بود. اين شهر که کمي بيش از چهارده هزار نفر جمعيت دارد ميتوانست شايد دهها برابر جمعيت کنوني شهروند داشته باشد. فعاليت اقتصاد بومي و بهویژه ماهيگيري پررونق تالاب، بخشي از معيشت اهالي روستاهاي منطقه و نيز ورزنه را تشکيل ميداد. حال آنکه خشکاندن زاينده رود و تالاب گاو خوني، ماهيگيري، شکار، فرآوردههايي همانند گزانگبين و کتيرا و گردآوري گياهان شفابخش خودرو و ديگر مباني معيشتي و زیستمحیطی متکي به آن را از ميان برد. به دنبال اين ويرانگري، بيابانزايي کاملا چشمگير شد و خشکيدن تالاب گرد و غبارهاي دائمي را افزايش داده و خشکي گسترده اقليمي منطقه را سرعت بخشيده است.
بدین ترتیب می بینیم که زاینده رود بستر یک تمدن کهن است که طبیعت و هنر و اقتصاد و جانور و انسان و باورها را درهم آمیخته است. تخریب هر یک از عوامل منجر به بحران و پاشیدگی هماهنگی درونی و بحران اکوسیستم می گردد. خشکاندن زاینده رود منجر به آسیب های معماری بناها، فرسایش خاک، تخریب کشاورزی، نابودی گاوخونی، سستی گردشگری، اوجگیری گرد و غبار، افزایش بیکاری، خرابی روستاها، پراکندگی جمعیت، توسعه بیماری های روانی و استرس مردمان این بستر جغرافیایی شده است.
جنبش زیست محیطی مردمی و سیاست ناکارآ
در ایران مبارز محیط زیستی بیش ازپیش توسعه می یابد. مبارزه مردم درحمایت از دریاچه ارومیه وعلیه تصمیمات حکومتی مبتی بر سدسازی و حفر چاه کماکان ادامه دارد. شکایت ها و نگرانیهای مردم در برابر آلودگیهای زیستمحیطی تالاب انزلی، بحران دریاچه هامون و خشکی رودهای کشور و خشک شدن برخی دریاچهها جلوه دیگری از اعتراض به ویرانگری زیستمحیطی ایران است. طی دهسال اخیر در تمام ایران ما صدای معترضان محیط زیستی را می شنویم. مبارزه کشاورزان اطراف زاینده رود و اقدامهای قضایی با وکالت محمد علی دادخواه علیه خشکی آب و برداشت غیر قانونی آب و حفر ضد قانونی چاههای متعدد در قسمت غربی زاینده رود نمونه بارز دیگری از مبارزه زیستمحیطی است. بارها رسانه ها گزارش دادند که در پی تعرض کشاورزان و تخريب تاسيسات آبرسانی زاينده رود به يزد از سوی مردم معترض اصفهانی، آب در يزد جيره بندی شده است. روزنامههای تهران نوشتند در جريان اعتراض کشاورزان اصفهانی تعدادی از حوضچههای مسير، ساختمان نگهبانی و تاسيسات کنترل و تابلوهای برق تخريب شد و شيشههای ساختمان شکسته شدند. مردم مناطق سيان، قارنه و اژيه در استان اصفهان بوسيله تجهيزاتی از قبيل تراکتور، لودر، بيل مکانيکی و سيم بکسل لوله انتقال آب به يزد را خراب نمودند و مردم یزد که از آب پشت سد زاینده رود بهره میبردند از مصرف آب محروم گشتند. طی یک حرکت خشم آلود ایستگاههای پمپاژ شماره ۳ و ۴ مورد حمله تظاهرکنندگان قرارگرفت و این عملیات اعتراضی منجر به تخریب ساختمان و الکتروموتورها و آتش کشیدن محل شد. در توضیح این اعتراض، باید گفت کشاورزان اصفهان باز شدن سد زاینده رود و اختصاص آب کشت بهاره را درخواست نموده زیرا با فصل بهار، ادامه بی آبی آنها را به هراس افکنده است. در واقع کشاورزان شرق اصفهان بهطور مکرر از مقامات درخواست راه حل نموده و به دنبال یک ماه تجمع و تحصن چون به نتیجهای نرسیدند به اقدام تندتر روی آوردند. از آنجا که مسئولان اداری و حکومتی کوچکترین توجهی به خواست آنان نکردند کشاورزان دست به کار شده و لوله آب مسیر یزد و رفسنجان را ترکاندند. در این راستا نیروی پلیس عدهای از کشاورزان را دستگیر کرد. در واکنش علیه دستگیریها، عدهای به پاسگاه حمله کرده و با یگان ویژه که مستقر شده بود درگیر شدند و تعدادی از اتوبوسها را به آتش کشیدند. این حوادث و اعتراض ها دارای ریشه دربحران آب دارد. در آبان 1400 خورشیدی کشاورزان اصفهان دوباره سربه شورش برداشتند. برخی رسانه ها از اعتراض میلیونی اصفهانی ها خبر دادند. شرکت کشاورزان سالمند و زنان در این جنبش اعتراضی برجسته است. این امر نشان میدهد که نسلی که در انقلاب اسلامی شرکت کرد و فرزندان خود را به جنگ با ارتش عراق فرستاد، با این حکومت وداع کرده و در نبود آب و آرامش زندگی، آنچنان به ستوه آمده که ترس برای آنها بی معنا گشته است.
کشاورزانی که قرن ها و نسل ها در حاشیه این رودخانه کشت داشتند و بیش از ۲۰ سال در فقر روزافزون است. نزدیک ۱۲۰ هزار خانوار در حاشیه این رودخانه بخصوص در منطقه شرق اصفهان کاملن اشتغال خود را از دست داده اند و هیچ منبعی برای کسب درآمد ندارند. البته در سال های ۹۲، ۹۶ و ۹۹ کمک های بسیار جزئی تحت عنوان جبران خسارت به آن ها داده شد. در سال ۹۲ به هر خانواده پانصد هزار تومان، در سال ۹۶ مبلغ یک و نیم میلیون تومان و در سال ۹۹ که بیشترین مبلغ بوده که به هر خانواده ای پنج میلیون تومان اختصاص داده شد. یک کشاورز می گفت «من از کشت یک هکتار زمینم در سال مبلغی حدود یک صد میلیون تومان درآمد دارم و حال آن که پنج میلیون تومان جبران خسارت، خرج یک ماهه زندگی من نیست تا برسد به خرج سالانه ام.». کشاورزان اصفهان مدت هاست که به دلیل کشت نکردن، هیچ درآمدی ندارند و در حالی که ذخیره سد زاینده رود ۱۷۵ میلیون مترمکعب و ورودی سد ۹.۵ و خروجی آن ۱۲.۵ مترمکعب بر ثانیه است، مطالبه گر حقابه خود هستند و می گویند اگر حقابه ما در شرایط فعلی داده نمیشود باید سهم دیگر بخش ها از این رودخانه باید کاسته شود. قرار بود پایان سال آبی 1399 میزان ۲۰۰ میلیون مترمکعب آب پشت سد زاینده رود ذخیره باشد، همچنین سال 1399 میزان ۱۹۰ میلیون مترمکعب حقابه کشاورزان تحویل داده نشد، بنابراین پایان سال آبی گذشته باید حدود ۲۸۰ میلیون مترمکعب آب در سد زاینده رود باشد. در فصل کشت پاییزه کشاورزان حق خود را می خواهند و برآنند اگر این کشت به تعویق بیفتد، ناچار به کشت در فصل سرد می شویم که این موجب افت تولید می شود. کشاورزان اصفهان طی یک سال گذشته به دلیل دریافت نکردن آب و کشت نکردن، هیچ درآمدی نداشته اند و اگر این دوره نیز کشت نداشته باشند حدود نزدیک دو سال خواهد شد که درآمدی ندارند. کشاورزان اصفهان، آب منطقه ای و وزارت نیرو را امین خود نمی دانند و معتقدند که اگر حقابه خود را نگیرند، وزارتخانه، آب نگه دار نیست. کشاورزان در تجربه خود دیده اند که حکومت و نظام اداری مخفی کار و توطئه گر هستند و بنابراین با حضور گسترده و با همبستگی وسیع مردم درپی به عقب راندن حکومت هستند. کشاورزان می گویند ما نیازمند عزم جدی برای احیای زاینده رود هستیم و متاسفانه وعده هایی که به کشاورزان داده شده نه تنها عملیاتی نشده، بلکه معیشت کشاورزان دچار مشکل شده است. اعتراض گسترده اصفهانی ها در آبان ماه 1400 نشان داد که کشاورزانی که از تولید خود محروم شده اند و دستخوش پریشانی اقتصادی و اجتماعی هستند حقوق خویش را فراموش نمی کنند. کشاورزان آب می خواهند، اصفهانی ها زاینده پر از آب می خواهند، شهروندان ایرانی خواهان احترام به اکوسیستم مسیر زاینده رود هستند. کشاورزان در راهپیمایی های آبان سال 1400 می گویند از بیست سال پیش حکومتیان آب زاینده را دچار بحران ساختند و آنها بدرستی مسئول ویرانگری را نه آسمان بلکه رژیم و نهادهای حکومتی می دانند. در چند سال اخیر اوج فلاکت کشاورز اصفهانی است. بیکاری و بی چیزی کشاورزان، افت زمین ها، آسیب بناهای تاریخی اصفهان، بی توجهی مسئولان اداری، بی لیاقتی فرماندار و شهردار و نماینده مجلس و همه همه، منشا خشم کشاورز و شهروند اصفهانی و همه ایرانیان است.
سرچشمه اعتراض چیست؟ سرچشمه اعتراض، خشک کردن زاینده رود است. زاینده رود که غرب به شرق و در نهایت به تالاب گاوخونی می ریخت به دنبال مدیریت نادرست آب توسط دولت و وزارت نیرو و مهار آبها در پشت سد و نیز مصرف وسیع آب توسط کارخانجات بزرگ مانند ذوب آهن، کارخانه فولاد و بنگاههای صنعتی پتروشیمی و نهادهای حکومتی و سپاه بمرور کم شد و در بخش بزرگی از زاینده رود، پیش از شهر اصفهان تا تالاب گاو خونی، خشک شد. باید اضافه نمود که مدیران با طرح برداشت از سفرههای زیر زمینی استان چهارمحال و بختیاری عواقب وخیمی را برای ساکنان این منطقه زمینه سازی نمودند. برداشت شدد آب از سفرههای زیر زمینی در یک نقطه میتواند خطرهای بیشماری در پی داشته باشد. هر چند با برداشت آب طی سالهای اخیر بخشی از آب بسمت یزد و رفسنجان انتقال یافته، ولی بهم خوردن تعادل سفرههای آبی را به دنبال داشت. بهعلاوه از یاد نرود که عامل کم آبی عمومی ناشی از افزایش گرمای زمین وخشکی هوا و بحران اقلیمی در ایجاد بحران بی تأثیر نبوده است ولی علت اصلی مدیریت بورکراتیک آب و ارجحیت دادن به صنایع پرمصرف در مناطق نامناسب است.
علت مرکزی بحران آب در ایران مسئله مدیریت نادرست، فقدان برنامهریزی و روشهای اصلاحی علمی، مصرف صنعتی و تولیدی نادرست و سیاست حمایت از خودیها و عدم توجه به توزیع علمی آب و تاریخ آن بوده است. در ایران آب کم است و مدیریت آنچه هست نابسامان است. بخش عمده آب مصرفی در کشاورزی ایران هدر می رود زیرا در زمینه کانال کشی و سیستم مدرن آب رسانی به پای درخت و کشت وجود ندارد. سیاست استقرار صنایع در مناطق خشک و نیمه مانند یزد و اصفهان سیاستی است که به عامل زیست محیطی و محدودیت های آن بی توجه است.
مهندسي مصرف و توزيع آب به منظور کم کردن استفاده بي رويه آب در دستور کار قرار ندارد. در سراسر مسير آب و در کل موارد مصرف، استفاده منطقي آب وجود ندارد و منابع آبي بشدت به هدر میرود. به نمونه زير توجه کنيد:
نيازهای مصرفی اطراف آبخيز زاينده رود
(ميليون متر مکعب در سال) – منبع: پرتال استان اصفهان |
|||
سال 1400( تخمين) | سال 1390 | سال 1381 | نيازومصرف |
582 | 492 | 301 | نياز آب آشاميدني |
394 | 294 | 145 | نياز مصرف صنعتي |
5550 | 5550 | 4984 | نياز آبياري کشاورزي |
50 | 50 | – | تبخير از درياچه و رود خانه |
70 | 70 | 70 | استفاده گوناگون |
88 | 88 | – | نفوذ در زمين |
همانگونه که از اين آمار مشخص است، سهم بخش کشاورزي از مجموع آب مصرفي استان اصفهان، بيش از هشتاد درصد میباشد. این مصرف عقلانه و علمی نیست و از مدل های پیشرفته در جهان بدور است. ميزان کل توليد کشاورزي اصفهان در سال 1384مبلغ 5318631 تن بوده است، با يک حساب ساده میتوان نتيجه گرفت که بابت 800 گرم محصول کشاورزي يک متر مکعب آب مصرف شده است. حال آنکه براساس استاندارد بینالمللی براي سه کيلو محصول، ميزان يک متر مکعب آب بايد مصرف شود. بنابراين روشن است که که بلحاظ فقدان دانش و روشهاي علمي و تکنيکي لازم، ميزان استفاده آب بهطور غير منطقي بالاست و اين منبع حياتي بيهوده به هدرمیرود.
در طول مسیر زاینده رود یک خط بزرگ اجتماعی و اقتصادی از آب محروم شد، آبادانی و طبیعت بشدت ضربه خورد و کشاورزان و تولیدات آنها دستخوش بحران حیاتی گردید. زاینده رودی که آبادی و کشت و زندگی را میسر میساخت از نفس افتاد و مردمان این مسیر بزرگ و تاریخی به درد فلاکت دچار شدند. تظاهرکنندگان فریاد میزدند: “زاینده رود را زنده کنید” و یا “ما کشاورزان شرق اصفهان خواهان حق آبه خود هستیم”. این شعارهای کشاورزان اصفهان دشمنی با شهرهای دیگر نیست، بلکه بیانگر هوشیارانه علت اصلی بحران است. زنده کردن آب بمعنای جاری نمودن آب در مسیر تاریخی زاینده رود می باشد. آبها در پشت سد اصفهان در غرب این شهر انباشت شده و تنها کسانی که از آب استفاده نمی کنند همانا کشاورزان دارای حق آبه تاریخی میباشند. کشاورزان شرق اصفهان، مردمانی زحمتکش هستند که از گذشتههای دور، زندگی خود را از طریق کشاورزی تأمین میکردهاند. آنان طبق طومار شیخ بهایی و طومارهای پیش از آن، از حق آبه داران آب زاینده رود محسوب میشوند که حق آبه آنان، سندی حقوقی و قابل ادعا تلقی میشود و از بیش از دهسال پیش براساس همین حق آبه صدها پرونده شکایتی از جانب آنان به دادگاه عرضه شده است. تا امروز این کشاورزان قربانی سیاست حکومت هستند. بنابراین سرچشمه بحران، مدیریت ناکارای آب و تقسیم ناعادلانه آب و عدم استفاده از تکنیک مدرن در آبیاری و نبود فرهنگ و کارشناسی علمی اکولوژیکی است.
طومار شیخ بهایی و سیاست تقسیم آب چه بود؟ از دیر باز رودخانههای آب شيرين حوزه داخلی ايران واز جمله زاینده رود، به خاطر بهرهبرداری و بهره وری درست، بهویژه در منطقه خشک اصفهان و اطراف آن، دارای نظم و نسق (تقسيم نامه) ويژهای بوده است. آخرين قرار برای تقسيم نامه آن برپایه عقل سلیم و درعرف جامعه بنام “طومار شيخ بهايی” موسوم شده است. دراین باره توضیحی کوتاه لازم است.
بهاءالدین محمد بن حسین عاملی مشهور به شیخ بهایی در 8 اسفند 925 خورشیدی در بعلبک دیده به جهان گشود و در 8 شهریور سال 1000 خورشیدی در شهراصفهان درگذشت. گفته میشود وی دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری بوده که در منطق، فلسفه و ریاضیات تسلط داشته است. تعداد 95 کتاب و رساله از او در مهندسی، نجوم، ریاضی، فقه، عرفان، اخلاق، سیاست، هنر و فیزیک بر جای مانده است. به پاس تلاش وی درزمینه علم ستاره شناسی، یونسکو، سال 2009 را به نام او سال «نجوم و شیخ بهایی» نامگذاری نمود. علیرغم این سابقه درخشان باید گفت که طومار فقط ابداع شيخ بهايی، رياضی دان بزرگ زمان صفويه نیست. طومار بیان سنتی است که برای تقسیم آب زاینده رود از پیش از دوهزار سال وجود داشته و تکامل يافته، و در ضمن بیان تاريخ، جغرافيا، زیستمحیطی، سياست و فرهنگ سرزمين اصفهان است. دردوران شیخ بهایی طومار دقیقتر و کاملتر شده است.
برای روشن شدن باید گفت که براساس اين طومار آب رودخانه زاینده رود به 33 سهم عمده و 275 سهام کوچکتر و جزيی میان 7 بخش آبخور آن که از حدود 70 کيلومتری غرب اصفهان تا 120 کيلومتری شرق اين شهر ادامه دارد تقسيم شده است. حال قاعده کار چه بوده است؟ تقسيم آب براساس طومار از 75 روز بعد از نوروز تا آخر آبان به مدت 160 روزیعنی در دوران فعالیت کشاورزی قابل اجرا بوده و در فصل سرد سال که نياز به آبياری وجود نداشته است، رودخانه آزاد بوده، و هر کس به هر ميزان آب نياز داشته، میتوانسته از آن بهرهبرداری نمايد. برپایه این طومار بیش از هزار واحد آبیاری تعریف شده است و تقسیم آب عملی میشده است. این قاعده و تقسیم بندی بندی اجازه میداد تا هنگام شروع عملیات کشت يعنی ابتدای بذرکاری و نیاز گسترده به آب، نیازهای اصلی تعریف شده برطرف گردد. این سنت بهطورکامل بفراموشی سپرده میشود. در واقع به دنبال کاهش فشار و «دبی» آب رودخانه بلحاظ خشکی بیشتر هوا و نیز فصل تابستان و تبخیر بیشتر آب، به دنبال انتقال بخشی از آب بطرف شهرستانهای دیگر، به دنبال استفاده گسترده آب توسط موسسات و کارخانههای دولتی و خصوصی، به دنبال حفر چاههای گوناگون و بالاخره به دنبال ذخیره نمودن بیسابقه آب در پشت سد اصفهان جهت استفادههای صنعتی وزارت نیرو و سپاه، کشاورزان با خشکی بخش عمدهای از زاینده رود مواجه شدند و بحران و دشواری فعالیت کشاورزی آغاز شد و به وضع دردناک کنونی رسید. فعالیت کشاورزی و دامداری و باغ ها در طول زاینده رود تا تالاب گاوخونی ضربه خورد. كمبود آب يكی از بزرگترين چالشهای قرن حاضر جهان و ایران است و مسئله مهم آن است كه آب در توليد محصولات كشاورزی و توسعه روستايی به منظور بهبود امنيت غذايی و فقرزدايی و آبادانی و زیستمحیطی نقش اساسی دارد.
کشاورزان اصفهان حقابه شیخ بهایی را می طلبند. حال یک مدیریت علمی باید تغییرهای اقلیمی را در نظر بگیرد و با توجه به ویژگی های استانها و مصالح ملی سیاست مناسب تعریف کند. سیاستی که محیط زیست را ویران می کند و به اکوسیستم اصفهان بی توجه است و کشاورزان را منهدم می کند و فقط صنعت و نهادهای نظامی را در نظر می گیرد از عدالت برخوردار نیست.
مدیریت بوروکراتیک آب زاینده رود
در گذشته اکوسیستم رود خانه یعنی ادامه یابی آب در سراسر مسیر و رفع نیازهای کشاورزان و نیز آب و رطوبت لازم برای پوشش گیاهی و زندگی آبزیان و پرندگان تاحدودی دارای مدیریت مناسبی بود زیرا بر پایه طومار شیخ بهایی، همکاری سازمان یافته معتمدین و خبرگان و میرابها و نمایندگان گروههای اجتماعی ذینفع میسر بود و مشارکت مردم اجازه میداد تا مدیریت مستقیم و جمعی اجرا شود. حال آنکه در شرایط کنونی با توجه به ايجاد سدها وچاههای عمیق و خروج جريان آب از مسير طبيعی، سازمانهای دولتی تمامی تصمیم های ریز و درشت را بر اساس قدرت متمرکز خود و عدم سیاستهای بلند مدت می گیرند. در چنین وضعی کشاورزان که دارای حق آبه بودهاند از جانب مسئولان بهعنوان افراد “غیر مسئول” تلقی گشته و مطالباتشان غیر منطقی جلوه داده می شود. بوروکراسی حاکم در راستای منافع دولتی و نزدیکی به دولت و ترجیح دادن بنگاههای تولیدی خاص تصمیم گیری می کند و در مقابل منافع اکثریت ایستاده و حتا به سرکوب مستقیم اقدام مینماید. در گذشته مدیریت بر پایه نیازهای جغرافیایی و اقتصادی و اجتماعی صورت گرفته و بازیگران محلی و تولید کنندگان مسیر طبیعی رود در تصمیم شرکت داشتند. این امر اجازه میداد تا با حسن نیت بیشتری گرفتاریها برطرف شود، حال آنکه امروز بی اعتنایی اداری و خوار شمردن خواست و تمایل مردم ذینفع، پایه سیاست دولتی است. این سیاست ضددمکراتیک و خشونتگرا است. به خشونت کشاندن اعتراضها ناشی از بی اعتنایی حکومت اسلامی نسبت به مطالبات زیست محیطی و اجتماعی و نفی گفتمان در جامعه است. بکارگیری جاسوسان و خرابکاران، ورود نیروهای پلیس، استفاده از تفنگهای ساچمهای، بسیج موتور سواران سرکوبگر، دستگیری معترضان و زخمی نمودن و کشتن افراد، واکنش مقدماتی رژیم است. ما این سیاست سرکوب را در هنگام اعتراض زیست محیطی شهروندان آذری علیه بحران دریاچه ارومیه و علیه آبادانی ها نیز شاهد بودیم. حکومت هیچ انتقادی را نمی پذیرد و تکنوکراتهای او که فکر می کنند دارای علم مطلق هستند با کینه و خودخواهی به مردم نگاه می کنند.
“مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت” دریک گزارش دربارۀ منابع آبی اعلام نمود که طی سالهای 1374 تا 1391 تعداد چاهها از 336 تا 650 چاه افزایش یافته است. ولی طبق همین گزارش میزان آبدهی هرچاه از 174 هزار متر مکعب به 44 هزار متر مکعب سقوط کرده است. بعبارت دیگر نه تنها چاهها اکوسیستم خاک را برهم زده و راههای آبی زیر زمینی را بهم ریختهاند، بلکه بهعلاوه باید بدانیم که هزینه چاهها بسیار بالاوسنگین بوده و سطع زیر کشت را هم کاهش داده است. امروز با واردات حجم گسترده مواد کشاورزی از خارج مواجه هستیم که این امر در نتیجه دوعامل یعنی سیاست تخریبی واردات بیرویه و کاهش تولید داخلی به وجود آمده است. باید افزود که 600 سدی که در ایران ساخته شده اغلب غیر اقتصادی و غیر مفید میباشند و پیوسته به تخریب محیط زیست و فعالیت اقتصادی محلی و کاشانه کشاورز و زحمتکش منجر شده است. ساخت این سدها بیشتنر در خدمت پولسازی سران و نزدیکان سپاه پاسداران قرار داشته است و در بسیاری از موارد اثر منفی برای محیط زیست تولید کرده است. در اطراف زاینده رود نیز همین سیاست ویرانگر باجرا درآمد و با ندانم کاریها و بینش یکجانبه و بوروکراتیک، کشاورزان را به نگرانی و استرس و بحران کشانید.
بخش اصلی آب آشامیدنی در استان اصفهان از محل سد زاینده رود و از خروجی تصفیه خانه باباشیخعلی در غرب استان تامین میشود اما کاهش ذخیره سد در سالهای اخیر موجب جایگزینی منابع آب زیرزمینی برای جبران بخشی از کمبودها شده است. حفر چاه آب در استان اصفهان بهدلیل خشکی زاینده رود به شدت افزایش یافته بهطوریکه حدود ۱۰ هزار حلقه چاه غیر مجاز شناسایی شده است و تعداد ۴۳ هزار حلقه چاه مجاز و قانونی در استان اصفهان وجود دارد. نیاز به آب از یکسو و از سوی دیگر کاهش منابع آبی و ذخیره سد زاینده رود مسئولان را واداشته تا طی سه سال ۷۵ حلقه چاه در این خطه حفر و وارد شبکه آب آشامیدنی کنند. سامانه آب ۵۶ شهر و ۳۰۰ روستا در استان اصفهان تامین را میکند، اما رشد جمعیت و افزایش استفاده شهروندان، سبب خواهد شد که تامین آب آشامیدنی مردم این خطه با مشکل و حتی بحران رو به رو شود. میزان بارشها از سال ۷۶ تا سال 1399 کاهش یافته است. تمامی این فشارها و حفر چاه های قانونی و غیرقانونی منجر به کاهش آب های زیر زمینی گشته و بحران آب نه تنها در آبهای سطحی بلکه همچنین در آب های زیر زمینی خود را نشان می دهد. مجموعه اکوسیستم آبی ایران و نیز اصفهان در بحران است. از جمله دلایل عدم توازن آبی را عوامل طبیعی، تغییر الگوی بارش ها، افزایش جمعیت، عدم هماهنگی استانها، اجرای طرح های کشاورزی ناکارآمد و نابجا، حفر چاه ها و تاکید بر خودکفایی غذایی بدون توجه به آمایش سرزمین، ساختار نامناسب حکمرانی آب، مشکلات برخی قوانین، بی قانونی و رشوه بازی، مداخله جانبدارانه سیاسیون حاکم و ناآگاهی زیست محیطی عنوان کرد.
راه حلهای اتخاذ شده توسط مدیران و مسئولان حکومتی اغلب غیر علمی و بوروکراتیک و بزیان محیط زیست و جامعه میباشد. تخریب قناتها و سفرهها و حفرههای آبی زیر زمینی و ایجاد سد و چاه عمیق بیرویه جز یک مدیریت ناشیانه و زیانآور چیز دیگری نیست. کشورما که روی خط خشکسالی فزاینده قرار دارد و بیش از پیش به جمعیت خود میافزاید، باید امکانات طبیعی خود را حفظ کند و با صرفه جویی کامل آب از شدت بحران آتی بکاهد. دولت اسلامی به آب به شکل کالای عادی برخورد کرده و فاقد دیدگاه همهجانبه بوده و منابع آبی را در خدمت سیاست دورنگر و برای نسلهای بعدی قرارنمیدهد. دولت آب دریاچه ارومیه را خشک میکند و سپس از انتقال آب ارس و یا آب دریای مازندران به دریاچه ارومیه سخن می گوید. دولت در صدد انتقال آب رودخانه کرخه از لرستان به گلپایگان و قم و خوانسار میباشد بدون آنکه تحلیل علمی کامل ارائه کند و خطرهای اکولوژیکی را ارزیابی نماید. دستگاه اداری دریاچهها را حفاظت نمیکند و آنها را به بحران خشکی میکشاند و سپس از انتقال آب دریای مازندران بسمت مرکز ایران و تبدل آب دریا به آب آشامیدنی صحبت میکند. اینگونه اقدام ها غیر علمی و پرهزینه و نابخردانه است. طبق ارزیابی کارشناسان سازمان ملل هزینه برای یک متر مکعب آب آشامیدنی از منابع زیر زمینی 10 سانتیم یورو میباشد، از طریق تصفیه آب مصرف شده 45 سانتیم یورو میباشد و اگر آب دریا برای آب آشامیدنی استفاده شود هزینه اش به 70 سانتیم یورو میرسد.
سیاست دولت درقبال کشاورزان و تقسیم آب، سیاست دولت در سدسازی و چاه سازی و سیاست دولت در هزینه سازی بیهوده و نبود کارشناسی مالی و تکنیکی و نوع کشت، از جمله مشخصات مدیریت زیانآور آب در ایران میباشد. به نظر میرسد که عمده محدودیت های منابع آبی دراین حوضه، به واسطه توسعه بیرویه مراکز صنعتی و جمعیتی و اراضی کشاورزی طی سده اخیر رخ داده باشد که به بارگذاری مصرف آب به میزان بیش از ظرفیت طبیعی کسب و دریافت آب در حوضه زاینده رود انجامیده است.
این بارگذاری ها به اندازهای است که حتی با وجود احداث برخی تأسیسات آبی نظیر سد زایندهرود برای توزیع و تنظیم بهینهتر منابع آب رودخانه زایندهرود و اجرای طرحهای انتقال آب کوهرنگ یک و دو و تونل چشمه لنگان، همچنان چالش جدی عدم تعادل بین منابع و مصارف آب در حوضه به شدت وجود داشته و این عدم تعادل برخی پیامدهای سوء اقتصادی، زیستمحیطی و اجتماعی را برای ساکنین این منطقه به دنبال داشته است. وزارت نیرو و سایر دستگاهها و نهادهای ملی و محلی برای مدیریت بهینه منابع آب این حوضه، در شرایط ندانم کاری و ناتوانایی قرار دارند. در همین زمینه به یک گزارش منتشر شده در سال 1400 خورشیدی در باره مدیریت توجه کنید:
«راهبری مسائل حوضه آبریز زایندهرود در دهسال اخیر در جلسات شورای عالی آب، به عنوان عالیترین نهاد هماهنگی سیاستگذاری در زمینه تأمین، توزیع و مصرف آب کشور، انجام شده است. شورای هماهنگی مدیریت به هم پیوسته منابع آب حوضه آبریز زایندهرود، از اسفند ماه سال ۱۳۹۲ آغاز به کار کرد و تا سال ۱۳۹۸، تعداد ۱۹ جلسه شورای هماهنگی زاینده رود به ریاست وزیر نیرو و با مشارکت مسئولین ارشد ملی و منطقهای دستگاههای اجرایی مختلف و نمایندگان اصناف کشاورزی استانهای ذینفع برگزار گردید.». جمهوری اسلامی طی 6 سال جلسه در باره آب زاینده رود می گذارد و ۱۹ جلسه برگزار می کند و با بی کفایتی و بوروکراتیسم خود بحران را تشدید نموده است و بیچارگی کشاورزان اصفهان را به اوج رسانده است.
به گفتههاي زير توجه کنيد، سرشار از حقايقاند:
همشهري مي نويسد: «نخوت و بي بصيرتي ما تکنوکراتهاي دانش نياموخته فارغ التحصيل از دانشگاههاي کشور چنان سرنوشتي براي رودها و آبخيزها و شهرها و دشتهاي کشور رقم زده است که هجوم مغولان را به ياد ميآورد. با اين تفاوت که مغولان پس از تصرف تمدنهاي کهن بي درنگ دانستند که نميدانند و يادگيري دانش بومي ژرف ايران زمين را پيشه کردند اما تکنوکراتها حتي نميدانند که نميدانند و بيش از پنج دهه است که در جهل مرکب به تخريب ادامه ميدهند. زهي شوربختي که اين تخريب را توسعه نيز ميناميم.» (9 تير 1390)
خبرگزاري مهر به نقل از رئيس انجمن حمايت از کشاورزان اصفهان مینويسد: «خشک شدن زاينده رود ناشي از مديريت غلط مسئولان است. محمدرضائي خشک شدن زاينده رود را حاصل مديريت غلط مسئولان دانست و گفت: مسئولان استاني و کشوري بدون اينکه حقابه حق آبه داران زاينده رود را در نظر بگيرند اقدام به فروش آب زاينده رود به صنايع کوچک و بزرگ، خدمات، شرب شهرهاي مختلف استان و استان يزد و فروش سهم آبههاي جديد به مناطق مختلفي که حق آبه نداشتهاند و برداشتهاي بي رويه و بدون حساب در بالادست رودخانه زاينده رود در استان چهارمحال و بختياري کردهاند که در نهايت اين اقدام آنها اين فاجعه را به وجود آورده است. رئيس انجمن حمايت از کشاورزان شهرستان اصفهان اظهار داشت: در صورتي که مسئولان استان توجه لازم را در خصوص رسيدگي به وضعيت زاينده رود نداشته باشند به زودي شاهد روستاهاي خالي از سکنه و از بين رفتن سرسبزي و کشاورزي در استان خواهيم بود و کلانشهر اصفهان وضع بهتري از اين روستاها نخواهد داشت. وي خاطرنشان کرد: تخلفات موجود در قانون توزيع عادلانه آب و رعايت نکردن حقوق حقآبه دار، اصلاح الگوي کشت، اصلاح الگوي مصرف آب توسط صنايع و شرب و خدمات و تکميل تونل سوم و اجرايي شدن تونل بهشت آباد از جمله مواردي است که بايد مورد توجه ويژه قرار گيرد و در صورتيکه به آنها توجه نشود در سالهاي پرآب و تر سالي هم زاينده رود همچنان خشک خواهد بود. محمدرضائي خاطر نشان کرد: با بستن بندها در سطح شهر، پر آب بودن زاينده رود تضمين نميشود بلکه حق کشاورزان پایین دست ضايع خواهد شد و مسئولان، شهرداري اصفهان، کشاورزان، صنايع وابسته به آب، استانهايي که به نوعي از زاينده رود بهره ميبرند، خدمات و محيط زيست بايد دست به دست هم بدهند و در مصرف آب صرفه جويي و پيگير افتتاح تونل سوم کوهرنگ و تکميل تونل چشمه لنگان و اجرايي شدن طرح تونل بهشت آباد باشند چرا که تنها تحت اين شرايط زاينده رود زنده خواهد ماند» (خبرگزاری مهر 12 دی 1388).
اگر نگاهی به گستره منابع آب در کشور داشته باشیم متوجه می شویم که سرزمین ما نیمه خشک هست ولی بی آب نیست. مسئله مرکزی کنونی مدیریت بد و عدم شفافیت و مافیای آبی است. از نظر برخی متخصصان میزان حجم آب متوسط شصت ساله دراز مدت در حوضه آبریز دز و کارون بزرگ بالغ بر ۲۴ میلیارد متر مکعب در سال است که از سرشاخه های استانهای زاگرس نشین مانند چهارمحال و بختیاری، اصفهان و کهکیلویه و بویر احمد به سمت خوزستان می رود و بیش از ۱۲ میلیارد متر مکعب آن به دریا می ریزد و حال آنکه کل آب مصرفی استانهای شهر کرد و یزد و اصفهان به یک میلیارد متر مکعب نمی رسد.
از سوی دیگری از حوضه آبریز کرخه و مارون در استان خوزستان که از استان لرستان و مناطق جنوب استان فارس وارد این استان می شود بالغ بر هشت میلیارد متر مکعب است و در کل سال بیش از۳۲ میلیارد متر مکعب آب از استانهای بالا دستی و همجوار وارد خوزستان می شود و معلوم است با این حجم گسترده آبی که ثروت عمومی کشور به حساب می آید چه کارها که نمی توان کرد. ولی لازمه اش کار علمی و برنامه ریزی درست و آگاهی افکار عمومی و به مصلحت کشور عمل کردن است. زور آزمایی نمایندگان استانها در مجلس و سازش های غیرشفاف آنها به جایی نمی رسد. آب ثروت ملی است، چالش ملی است و باید فکر ملی کرد و صلاح کشور را دید. اگر بصورت دمکراتیک و شفاف عمل نشود در آینده ای نه چندان دور شاهد نزاع های بینِ استانی خواهیم بود و وحدت ملی کشور از بین خواهد رفت. واقعیت اینستکه وزارت نیرو و وزارت جهاد کشاورزی زیر کنترل سپاه هستند و همیشه در راستای بیطرفی و دانش و شفافیت عمل نمی کنند. وزارت جهاد کشاورزی نیز باید توسعه کشاورزی را متناسب آمایش سرزمین ها قرار دهد و تولید محصولات کشاورزی هر منطقه ای متناسب با میزان بهره وری از آب در آن منطقه باشد. کشت برنج در مناطق کم آب نباید انجام شود و شیوه آبیاری ها هم باید علمی و مناسب هر منطقه باشد تا از هدر رفت آبها جلوگیری شود.
آنچه مسلم است اولین نیاز مردم کشور تأمین آب آشامیدنی است که این وظیفه مهم بر عهده حکومت مرکزی است و پس از آن باید بهره وری استانها از آبها عادلانه پیگیری شود و اصل زیست محیطی پیوسته رعایت شود. آموزش اکولوژیستی افکار عمومی و مسئولان اداری و مهندسان لازم و ضروری است. اجتناب از بخشی نگری و منفعت استانی در تصمیم های ملی و اجتناب از گفتمان اختلاف افکنی بین استانها برای وحدت ملی بسیار مهم است. تمام این سیاست ها نیازمند دمکراسی و گفتگو و خبررسانی علمی و مشارکت مردم و نهادهای غیردولتی می باشد. ایدئولوژی زنگ زده دینی و بوروکراتیک حکومت، مقابله جوئی های درون حکومتی و ترس حکومت در نظرخواهی از مردم، پیوسته دستگاه سیاسی و اداری را ناتوان ساخته است.
با توجه به آنچه گفته شد بطور فشرده عوامل ویرانگری زاینده رود را نشان دهیم:
يکم: عدم مديريت درست منابع آبي و توزيع و برداشت آب در مناطق گوناگون و افزايش بحران در منابع زير زميني از طريق ايجاد سد و برداشتهاي بي رويه و غيراصولي در بخش غربي زاينده رود. عدم برنامه مدون تقسيم آب منطبق با اصول اکولوژيکي و نياز کشاورزى معتدل و نبود مديريت یکپارچه براي کل بستر آبي زاينده رود. توسعه رقابت جويانه بخشهاى صنعت و کشاورزى و بهرهبردارى بيرويه آب از اين رودخانه و صدور پروانه پمپاژ آب در استانهاى چهارمحال و بختيارى و در بالادست رودخانه زاينده رود. تغيير خط مرزى استانهاى اصفهان و چهارمحال و بختيارى و ايجاد محدوديت در منابع آبى رودخانه زاينده رود با ايجاد شهرکهاى تفريحى در اين منطقه و حذف حقابه کشاورزان بخش شرقي زاينده رود. در حال حاضر بخش عمده آبی که به طرف یزد می رود توسط صنایع جدید که با مصرف بالای آب می باشند، مورد استفاده می باشد.
دوم: عدم توجه به مباحث علمى و عدم بهره گيري از کارشناسان ومتخصصان ايراني و بینالمللی جهت مقابله با خشکسالي و عدم برگزارى همايش و نشستهاى تخصصى در اين زمينه به فاصله کوتاه با پشتوانه مطالعاتى و علمي و آماري. عدم استفاده از تجربههاي زیستمحیطی و متناسب با اصول توسعه پايدار که در اروپا بسيار رشد يافته است و پايه آموزشي جالبي براي کشور ماست. در ايران افراد دلسوز وطرفدار محيط زيست و متخصص در زمينه مسائل خاک و آب و شهرسازي وغيره بسيارند ولي اين منابع انساني با تخصص مورد بهره برداري قرار نمي گيرند و تلاشهاي پراکننده به يک برنامه تحقيقي گسترده در چارچوب نهادهاي پژوهشي تبديل نمیشوند و در خدمت سياستهاي عملي قرار نمي گيرند.
سوم: عدم توجه به نهادهاي مدني و غيردولتي زیستمحیطی و جلوگيري از فعاليت آزادانه اين نهادها در طرح مشکلات وانتقادات. دولت حاکم هرگونه فعاليت غير دولتي را با بدگماني نگاه کرده، فعاليت آنها را زير کنترل و جاسوسي قرار داده، بودجه آنها را محدود و يا حذف نموده و از رشد انجمنها ونهادهاي مستقل جلوگيري مینمايد. اين نهادها تلاشهاي بسيار فراواني انجام دادهاند و با وجدان و آگاهي تلاش کردهاند جلوي خرابکاري دولتي و خصوصي را بگيرند، ولي بي تفاوتي و خودسري دولتي و تکنوکراتها پيوسته مانع اثر بخشي بوده است. اين ويرانگريها در مواردي منجربه اعتراض کشاورزان و ساير شهروندان در منطقه شرق زاينده رود و روستاهاي اطراف تالاب گاوخوني گشته ولي حاکمان بجاي توجه به مشکلات مردم سعي کردهاند آنها را خاموش کنند و از ابراز نظراتشان جلوگيري نمايند. منطق دولت نفي مشکلات و عدم مشورت و تحميل سياست بورکراتيک است. بازيگران اجتماعي که میتوانند نقش مثبت و سازنده داشته باشند توسط قدرت سياسي حذف میشوند.
چهارم: وجود يک سيستم ديوانسالاري فرتوت و ايدئولوژيک که با دانش و مديريت مدرن خوانائي ندارد و فاقد يک درک عميق و همهجانبه در زمينه امور زیستمحیطی و اقتصادي و اجتماعي میباشد. اين ديوانسالاري مذهبي نتيجه دستگاه دولتي حاکمي است که مبناي کارش نه تخصص و مديريت درست بلکه ايدئولوژيکي آخوندی اسلامی بوده و بر پايه فساد سياسي و باند بازي استوار است. بي لياقتي و فساد حکومت اسلامي درراستاي نفي کارشناسي زیستمحیطی عمل کرده و سياستهاي ويرانگرانه آن پيوسته در تمامي عرصهها نتايج منفي داشته است. بحران زاينده رود يک پديده تازه نيست. ساليان سال است که اين واقعه دلخراش ادامه دارد. چگونه اين حکومت متوجه خاموشي زاينده رود نشده و درد انسانها و طبيعت زاينده رود را نفهميد؟ علت اين وضع ناگوار، کورذهني، بي مسئوليتي، نخوت و بي اعتنائي اين حاکمان بمردم و محيط زيست میباشد.
پنجم: عامل ديگري که میتوان از آن ياد کرد دستگاه فکري ناهنجار در زمينه رشد اقتصادي و صنعتي است. بينش مسئولان و مجريان متکي بر اقتصاد پايدار نيست، آنچه که در دستور کار است اقتصاد متکي بر فساد و منافع باندها و رشوه گيري و بیتوجهي کامل نسبت به رابطه اقتصاد و اکولوژي و مشارکت مردم در پيشبرد امور است. وقتي سد ساخته میشود توجه به اثرات آن روي زمينهاي مجاور و سرنوشت کشاورزان و آينده آنها نمیشود، وقتي اجازه بهره برداري صنعتي داده میشود، جنبههاي زیستمحیطی و آلودگيهاي صنعتي وشهري و آب مصرفی مورد بررسي قرار نمیگيرد. وقتي که افزايش فعاليت صنعتي در غرب زاينده رود در دستور قرار میگيرد، سرنوشت زاينده رود و فعاليت اجتماعي و امور زیستمحیطی در غرب زاينده رود بکلي فراموش میگردد. هنگامي که حمايت از توليد صنعتي در دستور است، توسعه و زندگي در مناطق ديگر از ياد میرود. دستگاه تصميم گيري بر پايه طرحهاي بريده و جدا از هم عمل میکند و به خرابکاري منجر میشود.
آيا زاينده رود و تالاب گاوخوني رامیتوان زنده کرد؟
براي پاسخ باين پرسش بايد ببينيم که وضعيت اسفبار زاينده رود و گاوخوني محصول عملکرد چه پديدهای میباشد. اين وضع قبل از آنکه نتيجه وخامت شرايط اقليمي جهاني باشد محصول مستقيم عوامل داخلي در ايران است. نبود يک ديدگاه همهجانبه توسعه و خوار شمردن کيفيت زندگي انساني و زيستنگاهي منجر به چنين فاجعهای میگردد. حق هر شهروند ايراني است که از آزادي برخوردار باشد، از ثروت مادي و اقتصادي بهره گيرد، از سلامت و يک زندگي خوب و با آرامش استفاده نمايد و در طبيعت ويران نشده و آلوده نگشته نفس بکشد و شادماني کند. تمامي اين حقوق و امتيازها از دست ايرانيان خارج شده، زیرا کساني که در قدرت هستند جز به امتيازهای خود نميانديشند. طبقه آخوندها و قدرتمداران شيعه و ثروتمندان سودجو، آنچه را اولويت میدانند منافع ايدئولوژِيک و سياسي و مالي اشان است. اينان هيچ توجهي باين مسائل اساسي امروز و فرداي جامعه ندارند. خسارات زیستمحیطی دوران اسلامي کنوني بالاترين ميزان در تاريخ ايران بوده است. يکي از اين موارد، ويران کردن زاينده رود و پيشبرد تخريب تمامي ميراث طبيعي و فرهنگي در مسير آنست. هنگاميکه طبيعت و آب از سرزميني گرفته شود زندگي انساني و ميراث فرهنگي نيز از بين خواهد رفت. در طول تاريخ، طبيعت و منابع آبي، گياهي و حيواني براي انسان کشش توليد کرده و انسان را به خلاقيت در فرهنگ و اقتصاد و اجتماع تشويق نموده است. درست است که امروز در سطح جهان يک بحران اکولوژيکي عظيم وجود دارد و جامعه انساني و تعادل زیستمحیطی را بهطور جدي تهديد میکند، ولي از نظر دور نبايد داشت که اين پديده جهاني بهویژه نتيجه خرابکاري انسانها، سيستم اقتصادي و صنعتي حاضر در کشورها و سياستهائي میباشد که دولتها در پيش گرفتهاند. بهيچوجه مسئوليت تمامي اين بازيگران را در ويرانگريها نبايد ناديده گرفت. فاجعه زاينده رود و تالاب گاوخوني مانند ساير خرابکاريها در ايران نشانه وجود و سياست جمهوري اسلامي است.
در دنياي امروز نمونههاي ويرانگري بسيارند و نمونههاي حفاظت اکولوژيکي و سياست مبتني بر توسعه پايدار نيز فراوانند. مشکل اصلي در وجود حکومتي است که تمام سياستهايش در مقابل توسعه هماهنگ اقتصاد و اکولوژي قرار دارد. بهعلاوه وجود ديکتاتوري مذهبي و ديوانسالاري فرتوت اجازه نمیدهد تا در اين زمينه فعاليت اساسي کارشناسي صورت گرفته و راههاي بنيادي متکي بر دانش و تجربه اکولوژيکي و مشارکت شهروندان يافت شود.
باين رژيم ولايت فقيهي هيچ اميدي نمیتوان بست، اين رژيم مدافع سيستم مافيائي و سياست اتمي خانم%
بنیاد میراث پاسارگاد