تاراج میراث فرهنگی با شعار مکتب ایرانی!
: محمود موافق
2011 سپتامبر
انگار همین دیروز بود كه درهای زیرزمین موزه ملی را گشودند تا اموالش را سر و سامانی دهند و هزاران خبرنگار و عكاس را دعوت كردند تا از این عتیقههای جاسازی شده در كارتونهای کفش و موز عكس گرفته و ضعف مدیریتهای پیشین روشن شود!؟
عكاسان عكس می گرفتند و افسوسخوران كه با این همه شعار رنگارنگ، چرا میراث مملكت در كارتونها نگهداری می شود!؟ این همه ثروت چرا اینگونه در زیر خروارها خاك پنهان می شود؟! مدیریتهای پیشین چه كردند و…
خبرنگاران سوال می كردند و مدیر موزه ملی كه روزگاری معلم زبان مشایی و بقایی بود ـ همان قائم مقام سازمان میراث فرهنگی و مدیر مسئول و سردبیر یکی دو جین مجله و سایت و خبرگزاری دولتی ـ تند تند پاسخ می گفت كه سر و سامان خواهیم داد! با كشورهای دیگر تبادل اطلاعات خواهیم كرد! مطالعه و پژوهش می كنیم و كارشناسان خارجی را می آوریم! از مدیر موزه لوور پاریس دعوت كرده ایم و …!
هرگز آن صحنه از ذهنم پاك نمیشود، با آن قیافه حق به جانب، پاسخ خبرنگاران را می داد و به قطعیت می گفت: ما كاری را كه مدیران پیشین به دلیل ضعفهای مدیریتی نكردهاند، به انجام خواهیم رساند!
شاید آزاده اردكانی برای نخستین بار بود كه با واژه میراث فرهنگی و با ارزش این گنج آشنا می شد، برای همین بود كه حرفهایی می زد كه با جنس او یكی نبود. البته نه تنها با جنس او یكی نبود، بلكه حتی با جنس هزاران مدیری كه برایشان تند تند چك، تفاهمنامه و قرارداد امضا می نمود هم یکی نبود، چرا كه شاید اگر كمی آشنایی با مسئولیتی که پذیرفته بود داشت، اینگونه امروز در گوشه های زندان اوین تنها نمی ماند و لااقل دفاعی داشت برای رفتارش و…
به راستی برای مشایی و حمید بقایی كه میخواستند تاریخ را از نو بنویسند، میراث فرهنگی چه ارزشی داشت جز یك مشت خاك بی ارزش، خاكی كه هزاران بار در سخنرانیهایشان اشاره كردند كه اگر كاربرد آنها را تغییر ندهند، چیزی جز مشتی خاك بی ارزش در اختیار ندارند!
شاید از همین رو بود كه كاروانسراهای تاریخی را به علی اصغر پرهیزگار سپردند تا اعتباری حاصل كند كه عمری از آن بی بهره بوده است! حتی در خواب هم نمی دیدند كه روزگاری با یك دیپلم ردی این چنین دم از فرهنگ و فرهیختگی بزنند و شعارهای بزرگی چون توسعه پایدار اقتصادی و عدالت و … سر دهند.
آن زمان چه كسی می دانست كه اینها، بازی ای بیش نبوده و قرار نیست كه میراث غریب این كشور ارج گذاری شود. چه كسی می دانست كه شعار مكتب ایرانی روسای این سازمان، نه از سر دلسوزی كه از سر منفعت طلبی بوده و بس… و برای جامعهای كه بیش از نیمی از آن را جوانان گرایش یافته به مدرنیته تشكیل می دهند، چه شعاری فریبنده تر از مكتب ایرانی و اهورایی! و البته کسانی هم که می دانستند زیر تیغ فحاشی «تازه مدعیان امروز افشاگری علیه گروه انحرافی»، بذل آبرو کردند.
اما فضا، همچون یك بازی كامپیوتری از پیش تعیین شده، همه چیز به خوبی در كنار هم قرار گرفته بود و به سرعت پیش می رفت. در همان روزها بود كه «داوود.ر» یكی از لیدرهای بزرگ قاچاق عتیقه مقیم لندن، چندین سفر طولانی به تهران داشت و جلسات مشتركی را با این به اصطلاح مسئولان میراثی ترتیب داد و شاید یكی از همان روزها بود كه به «رضا.ع » هم پیشنهاد داده شد تا مشتری برای عتیقههای زیرزمین موزه ملی پیدا كند و او كه نسل اندر نسل در كار عتیقه و عتیقه فروشی است و متعصب به اشیای تاریخی سرزمین خویش، حاضر به همكاری نشد، چه، او هم پی به نتایج این بازی برده بود و نمی خواست به میراث پدران خود خیانت كند.
از همان روزها بود كه طرح بازار پنهان فروش عتیقه ـ با وجود فریاد رسانه های دلسوز و البته از پیش محکوم در فضای سیاست زده ـ كلید خورد و مدیر موزه ملی به اذن روسایش به همراه آنان، سفرهایی به كشورهای مختلف داشت و ساعات بسیاری را برای یافتن مشتریان عتیقههای ایرانی در خارج از کشور به سر کرد، هم او كه به لطف زبان دانی، به تنهایی با كارشناسان حوزههای میراث در كشورهای مختلف آشنا شد و از این طریق پیشنهادات روسای خود را مطرح کرد و زیر لوای حنجره درانی آقایان در باب مکتب ایرانی، مشتریانی را برای این اشیاء پیدا کرد.
همان روزها بود كه شاید با بیخبری او، بازی جدی شده و از روسا دستور شنید كه در قالب تبادلات فرهنگی میان كشورها و امانت دادن اشیای تاریخی و ایجاد نمایشگاههایی برای نمایش دادن این اشیا میتوان راه را برای خروج اشیای عتیقه از كشور باز كرد و پوشش آن هم منشور كوروش است كه با هزاران هیاهو به ایران انتقال داده شد و چه فیلمی که سر ملت در نیامد!
در همان روزگار ـ نه خیلی قدیم، همین یکی دو سال گذشته که عمله های احمق فتنه از سر لجاجت و با توهم شجاعت، راه را برای سیاسی کاری اینان فراهم آورده بودند ـ هم در برخی از اذهان این سوال پیش می آمد كه در چنین شرایطی كه تحریم علیه ایران از زمین و آسمان از سوی كشورهای دیگر در حال اجراست، چگونه است كه این كشورها حاضر می شوند اشیای تاریخی این چنین با ارزشی را كه روزگاری از این كشور به زور به چپاول بردهاند، این چنین مهربانانه و در كمال ادب برای نمایش بازپس داده و در معرض همگان قرار دهند!؟
اما… اما بدیهی است که در فضای سیاست زده همچون همیشه، فریاد دلسوزان از سوی آنان که باید، شنیده نشود و ماجرا در ابهام و سكوت فرو بماند.
یكی دو ماه بعد از به نمایش گذاشته شدن منشور كوروش در موزه ملی ایران، برخی از رسانهها خبر از تقلبی بودن این منشور دادند و سازمان میراث فرهنگی هم چون گذشته تكذیبیههای پر از الفاظ ركیك به رسانهها ارسال کرد و به جای پاسخ به تناقضهایی كه در اذهان عمومی ایجاد شده بود، هر كسی را با نامی چون معاند، ضد انقلاب، خبرنگار وابسته، مافیای سیگار و هزاران هزار نام دیگر خطاب کرد، به گونهای اصل ماجرا در ذهن مخاطب كمرنگ شد!
همان زمان هم البته بسیاری دانستند و گفتند که اینها همه فرافكنیهای میراث فرهنگی و روسایش است تا اصل ماجرا در ذهن مخاطب به فراموشی سپرده شود.
از آن پس بود كه از سه طریق «قاچاق پنهان اشیای عتیقه»، «تبادل اشیای عتیقه به بهانه مطالعه و پژوهش» و «امانت دادن این اشیا به كشورهای دیگر»، این اشیا از كشور خارج میشد، بدون اینكه پروتكلهای بین المللی در این خصوص رعایت شود.
این اشیا در قالب قراردادهایی صوری و پر از تناقض از كشور خارج و در نمایشگاه یا هفتههای فرهنگی یا هفتههای میراث فرهنگی در كشورهای دیگر به نمایش گذاشته میشد و هیچ كس نمی دانست كه از فهرست به طور مثال 100 قطعه ای اشیاء تاریخی شاید هر بار 80 قطعه به كشور باز می گشت! و این روند ادامه داشت تا زمان دستگیری بسیاری از اینان كه بعدها به جریان انحرافی معروف شده و به مکر خدا گرفتار آمدند.
در همان روزگار، خبری كوتاه در برخی از رسانهها منتشر شد كه «یك كشتی حاوی اشیای عتیقه كه به سوی كشور عمان در حركت بود، از سوی نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران توقیف شده و اموال آن ضبط می گردد!»، از آن پس بود كه راه دیگری باید در پیش گرفته می شد تا این طرح عظیم قاچاق اشیای عتیقه تاریخی مسكوت نمانده و ادامه یابد. از این رو به دستور مدیران وقت، طرح بورس خرید و فروش اشیای عتیقه، كالای فرهنگی و صنایع دستی در جزیره كیش راه اندازی شد و از این طریق اشیای تاریخی گران قیمت به كمترین بها به خریداران و مشتریانی كه از پیش تعیین شده بودند، در مقابل دوربینهای هزاران خبرنگار و عكاس به فروش رسید و…
این طرح ادامه یافت تا جایی كه برخی از مدیران سازمان میراث فرهنگی از سوی مقامات امنیتی بازدداشت شدند و پرده از این راز کنار رفت كه هزاران هزار اشیای عتیقه در قالب تبادلات فرهنگی و برگزاری نمایشگاه از كشور خارج شده و تنها به دلیل قراردادهای غیركارشناسی، از پس گیری آن اشیا درمانده می شوند و هزاران دلیل و بهانه دیگر كه البته شاید همین حالا هم این اشیا در خانه یكی از روسای این سازمان یا در حیاط خلوت هایی كه در طول این سالها برای خود ساختهاند نهفته باشد و اگر هوشیاری مسئولان قضایی و امنیتی نباشد، فاجعههایی اتفاق بیفتد كه…
به راستی چه كسی می دانست اشیای عتیقهای كه در زیرزمین موزه ملی پنهان شده بود، چه ارزشی داشته و آیا آمار دقیقی از این اشیا در جایی ثبت شده كه بتوان بر میزان خسارات وارده یا قاچاق این اشیا، قیمتی نهاد!؟
مطلبی از ده ها مطلبی که در سال های پیش در این ارتباط در سایت بنیاد میراث پاسارگاد نوشته شده و گوش شنوایی نبوده است
http://shokoohmirzadegi.com/02.Articles/2010/miras-farhangi-va-naghshe-haa-ye-ahmadinijad.htm
بنیاد میراث پاسارگاد