اگر در کار کوروش بنگریم و دیگرانی چون او، که کشورها گشوده اند و پادشاهی ها را بنیاد نهاده اند، همه سزاوار تقدیرند.
آنانی که این چنین با هنرِ خویش به شهریاری رسند،آن را دشوار به دست می آورند اما آسان نگاه می دارند. بخشی از دشواریِ کار در پی ریزیِ نهادها و راه و رسم هایِ تازه ای است که استواری و ایمنیِ دولت نوبنیاد ناگزیر باز بسته بدان است. و باید به یاد داشت که کاری دشوارتر ازبنیاد کردنِ سامان و نظام حقوقی، سیاسیِ تازه و خطرناکتر از پیشبردِ آن و گمان انگیزتر از کامیابی در آن نیست. زیرا بنیادگذارِ نظمِ نوین همه یِ برخورداران از نظمِ کهن را دشمنِ خویش خواهد ساخت.
«به تو توصیه میکنم به طور منظم به درسآموزی از تاریخ و ادبیات در هر دو زبان [یونانی و لاتین] بپردازی. در یونانی اول از همه با” کوروشنامه” شروع کن.»
این جملات بخشی از نامهای است که توماس جفرسون؛ نویسندهی پیشنویس اعلامیه استقلال، از پدران بنیانگذار آمریکا و سومین رئیسجمهور این کشور، به نوهاش فرانسیس، نزدیک به دویست سال پیش نوشته است.
کتابی که وی به خواندنش توصیه میکند، کوروشنامه یا «در باب پرورش کوروش» اثر گزنفون، تاریخنگار یونانی قرن پنجم پیش از میلاد است که وی در آن به زندگی کوروش دوم، بنیانگذار سلسله هخامنشی، میپردازد.
جفرسون در نامهای دیگر به دوست ایتالیایی خود ،فیلیپ مازی، درخواست ترجمهای تازه از آن کتاب به زبان ایتالیایی میکند.
اینکه چرا کوروش و کوروشنامه در جهان فکری توماس جفرسون برای تأسیس آمریکایی سکولار و دموکرات جایگاهی ویژه دارند، به زمانه زندگی او و تلقی او از نظام سیاسی ایدهآل بازمیگردد.
آموزه های کوروش برای برقراری سکولاریسم آمریکایی
توماس جفرسون در زمره نخستین شخصیتهای سیاسی جهان مدرن است که دست به تفکیک نهاد «دین از دولت» زد و تلاش کرد آن را اجرایی سازد. منشور آزادی مذهبی که او 240سال پیش نوشت و پایه جدایی کلیسا از دولت در ایالت ویرجینا و سپس در قانون اساسی آمریکا قرار گرفت از نخستین متون حقوقی است که بیطرفی حاکمیت را در قبال مذهب تضمین میکند.
قریب 80 سال پس از مرگ جفرسون بود که منشور مشابهی برای جدایی دین از دولت در فرانسه به کوشش آریستید بریاند تدوین شد و به تصویب رسید.
برای جفرسون این جداسازی نه عملی در راه محو مذهب، که ضامن حفظ حقوق تمامی مذاهب در جامعه بود. بل، به عقیده او برخورداری از اندیشه مذهبی منافاتی با اعتقاد به سکولاریسم نداشت. در حالی که مخالفان سیاسی توماس جفرسون او را عنوان فردی ضددین معرفی میکردند، او خود را تا انتهای زندگی فردی باورمند [ذیل مکتب دئیسم] میدانست. همچنان که در مکتوبات جفرسون آمده است او همواره به توفیق خود در بنیانگذاری اصل جدایی دین از نهاد دولت و اجرایی کردن آن اشاره میکرد و در نهایت نیز آن را یکی از سه کار عظیم خود در عمرش خواند و وصیت کرد آن را در کنار افتخار کتابت پیشنویس بیانیه استقلال آمریکا روی سنگ مزارش حک کنند.
تجربه کوروش هخامنشی در اتخاذ سیاست رواداری مذهبی و عدم تحمیل دین رسمی که در کوروشنامه منعکس است الگویی را پیش روی جفرسون گذاشت از حکومتی که در عین گستردگی پهنه خود و وجود بحرانهای پیشرو، آزادی عقاید را تضمین میکند. به نظر میرسد اگر کوروش موفق شده است در جهان باستان با آن درجه از توحش و وجود فرقههای بدوی دینی که در نزاعی بیپایان با یکدیگر به سر میبردند، بیطرفی حکومت را در مقیاسی به گستردگی امپراطوری هخامنشی تضمین کند، این کار در جهان مدرن نیز قابل تکرار است.
در زمان مکتوب کردن منشور آزادی مذهبی جفرسون، یعنی بیش از 112سال پیش از آنکه اصل استوانه حقوق بشر کوروش بوسیله هرمزد رسام، باستانشناس آشوری تبار اهل بریتانیا از دل خاک بیرون آورده شود و محافل تاریخی از وجود لوحی متضمن احیای حقوق اقلیتهای مذهبی در دوره حکمرانی او باخبر شوند، رواداری کوروش از طریق منابع یونانی و لاتین به دوران مدرن رسیده بود. تاثیرپذیری توماس جفرسون از این وجه حکمرانی شماری از پادشاهان هخامنشی در یادداشتهایی که وی بر حاشیه کتاب «رساله در باب آداب و روح ملتها» اثر ولتر، فیلسوف سیاسی عصر روشنگری در فرانسه نوشته است نیز به چشم میخورد و دیده میشود که عدم تحمیل دین رسمی و رواداری مذهبی داریوش یکم که در امتداد پادشاهی کوروش هخامنشی بوده نظر وی را جلب کرده است.
پدران بنیانگذار آمریکا و عبور از اتوکراسی/یکه سالاریِ مطلقه
یکی از دغدغههای پدران بنیانگذار آمریکا پس از تأسیس حکومت تازه این پرسش بود که آیا یک حکومت صالح میتواند در مقیاسی به وسعت حدود یک قاره (در این مورد، آمریکا با ایالتهای متعدد و هرج و مرج داخلی ناشی از انقلاب) پا بگیرد و دوام آورد؟
کوروشنامه پاسخی بوده است به آن دغدغه با معرفی امپراطوری هخامنشی در زمانه کوروش به مثابه الگویی از کارکرد موفق یک نظام سیاسی اخلاقگرا و عدالتجو در پهنای وسیع. مدلی که نشانگر این است که چگونه میتوان ارزشهای اخلاقی را در اداره حکومت داخل کرد و به کار گرفت. نظام سیاسی نوینی که جفرسون و همراهانش پی نهاده بودند و آن را با بهروز کردن دموکراسی مستقیم آتنی و تبدیل آن به دموکراسی نمایندگی [دموکراسی غیرمستیقم]، در مقیاس سرزمینی به دست آورده بودند،با نظام اتوکراسی مطلقه/یکه سالاری کوروش سنخیتی نداشت. با این حال نحوه دمیده شدن روح اخلاقی در حکومت او، نوع برقراری عدالت و شیوه بالانس قدرت در گسترهای پهناور میتوانست الهامبخش آنان در دموکراسی نوپای آمریکایی باشد. از دیگر فراز در آغاز به کار سیستم جمهوری در آمریکا و در حالی که ستون پایههای قانون اساسی به درستی تبیین و تست نشده بود، بیم از تمرکز قدرت در شخص رئیسجمهور و تبدیل او به قدرتی مطلقه وجود داشت.
از این رو پدران بنیانگذار با وسواس به بحث پیرامون حیطه اختیارات و «نحوه حکمرانی» شخص نخست میپرداختند و در این میان تصویری که گزنفون از صفات اخلاقی و عملکرد کوروش در قدرت در کوروشنامه به دست میداد، عقربهای بود که میتوانست انحراف از مسیر نخستین یعنی مسیر«تمرکز قدرت» را گوشزد کند. ریچارد فرای، ایرانشناس آمریکایی، در سالهای واپسین عمر خود سرگرم پروژهای تحقیقی بود که تاثیر کوروش بزرگ را بر پدران بنیانگذار آمریکا بررسی میکرد.
به سخنی دیگر این امر اشاره به عملکرد و باور کوروش در خصوص نحوه حکمرانی دارد، اینکه حکمرانی، سلطه مالکانه نیست که در نتیجه ی تصرف مالکانه شکل گیرد، بل، حکمرانی از درون رابطه مردم و حاکمان از رهگذر نمایندگی و در چارچوب های نهادی بطورغیرمتمرکز تولید می شود.
در حقیقت نظریه کوروش برپایه حکومت «غیرمتمرکز» همانا خودگردانیِ محلی (شوراهای شهری)،Loca Goverment،است که دارای چندین ویژگی می باشد:
– دفاع از آزادی سیاسی و تضمین دموکراسی در برابر خطر استبداد و نیز همچون پادزهری در غلبه بر تمایل فردگرایی و پراکندگیِ ناشی از زندگی در جامعه مدرن.
– ممانعت از سوءاستفاده از آزادی و تخطی از مرزهای عدالت و خرد. زیرا نهادهای محلی موجب تربیت روح همبستگی و تقویت روح همکاری و احساس تعلق شهروندان می شود. به بیانی دیگر خودگردانی محلی یا شوراهای شهری تضمین کننده آزادی و دموکراسی است. و مشارکت مردم در شوراهای شهری به تربیتِ فکری و به ویژه غلبه بر روحیه فردگرایی شهروندان منجر می گردد. زیرا یکی از پیامدهای نابرابری در جامعه پرورش روحیه فردگرایی و گریز از کار و فعالیتهای جمعی است. براین اساس شوراها می تواند راه رشد فردگرایی را مسدود نموده و مردم را به کار، مسئولیت جمعی و شرکت مستقیم در مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تشویق نماید.
– جایگاه این شوراها در دفع خطر استبداد «اکثریت» است. هنگامی که قدرت مرکزی که منافع اکثریت را نمایندگی می کند، بخواهد به اِعمال قدرت اجرایی در سطوح محلی دست یازد، قدرمتیقن هر آئینه این عمل برایش میسور نیست؛ بدین اساس شوراها و ارگان های محلی و منطقه ای به مثابه صخره های آبگیر پنهانی اند که ازامواج تند و شدت آن می کاهند.به هر روی اجرای قانون با وجود شوراهای شهری و انجمنهای محلی میتواند « آزادی» را از خطر دستبرد استبداد برهاند.»
در همان زمان که توماس جفرسون و همسلکان او روش حکومتداری مدرن و بنیانهای اندیشههای سیاسی نو را در دل ویرانههای امپراطوری کوروش در آثار یونانی و لاتین جستجو میکردند، در ایران او مهجور و سنگ مزارش نیز به نام آرامگاه مادر سلیمان نبی شناخته میشد.
هنوز زمانی لازم بود تا در سال 1818رابرت کرپر، دیپلمات و جهانگرد بریتانیایی پس از قریب هزار سال گمنامی، نشان دهد بنایِ سنگیِ واقعشده در دشت مرغاب ایران، همان مقبره کوروش هخامنشی است.
کوروش و شهریارانی مانند ایشان اگر سلحشور و هنرمند نبودند کِی می توانستند دیر زمانی نهادهای خود را همچون الگویی ارجمند و جاودان نگاه دارند
23.10.2023
نیره انصاری، حقوق دان، متخصص حقوق بین الملل و حقوق اروپا، نویسنده، مدافع حقوق بشر و مشاور حقوقی بنیاد میراث پاسارگاد
بنیاد میراث پاسارگاد