کلیدواژهی «پیچیده» / «پیچیدگی» از آن دسته کلیدواژههاییست که ما روزانه آن را دانسته یا نادانسته بسیار به کار میبریم. آیا تاکنون از خود پرسیدهایم که: «پیچیدگی» یعنی چه؟ به چه پدیدهها یا روندهایی پیچیده میگویم؟ آیا «پیچیدگی» را میتوان اندازهگیری کرد؟ و پرسشهایی از این دست
شاید بتوان گفت که بدون شناخت درست از این کلیدواژه، ما نخواهیم توانست یک نگارهی دانشپسند و بخردانه از جهان پیرامون خود به دست بیاوریم.
همانگونه که در زیر خواهیم دید، میتوان به پیچیدگی یک پدیده آگاه شد، حتا آن را محاسبه کرد ولی این آگاهی و محاسبهپذیری از پیچیدگی به معنی کنترل و هدایت آن پدیده نیست.
تمامیِ پدیدههای کیهان در مکان-زمان (Spacetime) بسر میبرند. از این رو، دو عاملِ انداموار (Organic) به هم تنیدهی مکان و زمان باید از پارامترهای تعیینکنندهی شناختِ «پیچیدگی» باشند. البته باید فهمِ و برداشتِ خود را از «مکان» به تمامی آنچه که از پیکریت (Physicalness) برخوردار است گسترش بدهیم: از ذرات بنیادین و میکروارگانیسمها تا چیزهای بیاندازه بزرگ که در مغزِ نگارهساز ما نمیگنجند.
بنابراین دو پارامتر «زمان» و «مکان» [هستیِ فیزیکی یا پیکریت] از عناصرِ بنیادین پیچیدگی هستند. ولی در اینجا یک پارامتر دیگر که خود برخاسته از رابطهی این دو پارامتر است بدان نیز افزوده میشود: سرعت. یعنی «پیچیدگی» حاصلِ ضربِ این سه عاملِ برشمرده است:
پیچیدگی= درازی زمان x مکان [تعداد شرکتکنندگان یا بازیگران] x سرعت
یا
C = T x P x S
(C = Complexity / T= Time / P = Participants / S = Speed)
برای روشن کردن و سادهسازی این موضوع شاید بهتر باشد به نمونههای واقعی اشاره کرد.
برای نمونه یک بزرگراه بینهایت دراز با پنهای 20 متر را در نظر بگیریم که هر دو سوی دیوارهای بلند بتونی کشیده شده است. اگر فقط یک خودرو (P) در این بزرگراه با سرعت (S) 20 کیلومتر شروع به حرکت کند، در ساعاتِ نخست، راننده راه مستقیم خود را میپیماید. هر چه زمان (T) طولانیتر شود، خستگی راننده بیشتر و تمرکزش کمتر میشود. او سرانجام به دلیلِ خستگی و بیتمرکزی، خودرو را به یکی از دیوارها خواهد زد. حال اگر همین خودرو مثلاً با سرعت 250 کیلومتر حرکت کند احتمالِ رخداد در زمانِ کوتاهتری وجود خواهد داشت. زیرا کافیست که راننده برای چند ثانیه پس از طی چند ساعت رانندگی تمرکز خود را از دست بدهد.
حال فرض کنیم به جای یک خودرو، 10 خودرو با فاصلهی 20 سانتیمتر از هم، با سرعت 20 کیلومتر در ساعت در این بزرگراه رانندگی میکنند. در این جا تعداد شرکتکنندگان (P) زیاد شده است. اگر چه سرعت پایین است ولی با توجه به متفاوت بودنِ تمرکزِ هر رانندهی شرکتکننده، پس از طی مدتی کوتاه نخستین نشانههای «آشوب» پدیدار میشوند. حالا همین وضعیت را نه با سرعت 20 کیلومتر بلکه با سرعت 200 کیلومتر در ساعت در نظر بگیریم. پس از مدتِ بسیار بسیار کوتاهی ما با یک آشوب بزرگ روبرو خواهیم شد. هر چه زمان حرکتِ خودروها در این بزرگراه طولانیتر شود تعدادِ برخوردِ خودروها به یکدیگر نیز محتملتر یا بیشتر خواهد شد.
حال تلاش کنیم این پارامترها را در حوزهی انسانی به کار ببندیم: در یک جامعهی استبدادی و تکحزبی [به دلایل آن کاری نداریم]، پیشبُرد امورِ کشورداری نسبت به جامعهای که از احزاب گوناگون تشکیل شده بسیار سادهتر است، چون موانع و مقاومتهای احزاب دیگر وجود ندارد یا به عبارتی تعداد شرکتکنندگان (P) – در اینجا آن تکحزب- مانند آن تکخودرو در بزرگراهی که در بالا شرحش رفت عمل میکند. یا تا پیش از فروپاشی شوروی، جهان در کلیتِ خود به دو قطب تقسیم شده بود و تصمیمگیریها نسبتاً ساده و بدوی بود: یا این طرف یا آن طرف! در حالی که پس از فروپاشی شوروی که قدرتهای دیگری مانند چین، هند، برزیل، ترکیه و … نیز شکل گرفتند و امروزه جزو بازیگران (P) سیاستِ جهانی شدهاند، نیروهای کشش و جذب و همچنین مقاومت این پیکرهای نورسیده (در قالب دولتها) در عرصه جهانی کاملاً تغییر یافته است:
بنابراین میزانِ و تعداد شرکتکنندگان یا بازیگران در یک روند یکی از عوامل «پیچیدگی» است.
حال نگاهی به دو عامل دیگر یعنی طولِ زمان و سرعت بیندازیم. این دو عامل به گونهای انداموار در هم تنیده شدهاند. برای فهم بهتر، ابتدا به نمونههای واقعی بازگردیم. در تاریخ انسانی نخستین وسیلهای که انسان برای سرعت بخشیدن به زندگیاش مورد استفاده قرار داد، اسب بود. اسب تا پیش از اختراع قطار و خودرو، سرعتِ زندگی ما انسانها را تعیین میکرد. سرعت سریعترین اسب جهان چیزی حدود 70 کیلومتر بر ساعت است که اگر ما میانگین سرعتِ کاربردی را در نظر بگیریم چیزی حدود 35 کیلومتر بر ساعت است. همین سرعت البته از سوی دیگر، به گونهای بیانگرِ سرعت جابجایی انسانها و کالاها و همچنین انتقال دادهها نیز هست. یعنی پُست [انتقال دادهها] میان دو شهر با فاصلهی 1500 کیلومتر از یکدیگر در بهترین حالت چیزی حدود 40 ساعت طول میکشید. امروزه سرعت هواپیماها میان 800 تا 1000 کیلومتر بر ساعت است. ولی سرعتِ بالا به معنی افزایش آسیبپذیری نیز است. این را هر بچه مدرسهای میداند که احتمالِ تصادف با سرعت 250 کیلومتر در بزرگراه نسبت به سرعت 80 کیلومتر بر ساعت بسیار بالاتر است.
طول زمان (T): هر چه زمانِ شدن (Development) یک پدیده طولانیتر باشد تحولات و تغییرات آن آشکارتر میگردد. برای فهم این نکته شاید لازم باشد یک نمونه بیاورم: در نظر بگیریم که ما دو گلوله را توسط دو دستگاه پرتابکننده که موازی هم هستند پرتاب میکنیم. اگر این دو گلوله (بدون در نظر گرفتن مقاومت هوا و دیگر نیروهای حاشیهای) انرژی کافی داشته باشند تا بینهایت به موازات یکدیگر حرکت خواهند کرد. حالا این دو پرتاپگر را با اختلاف یک دهم درجه از هم آماده میکنیم و دو گلوله را پرتاپ میکنیم. این دو گلوله احتمالاً تا دویست یا سیصد کیلومتری هنوز به موازات یکدیگر حرکت میکنند ولی از یک نقطه معین دیگر فاصله آنها بیشتر خواهد شد و موازای نخواهند بود. یعنی هر چه این دو گلوله طولانیتر در حرکت باشند، اختلاف آنها آشکارتر میشود. البته با این آزمایش میتوان گفت که زمان همان مکان است یا به عکس. باری، یک دونده هر چه بیشتر میدود توان آن کمتر میشود و طول زمان آشکار میکند که کدام دونده از نیرو و توان بیشتر یا کمتری برخوردار است.
پارامترهای دخیل در فرمول «پیچیدگی» از نظر فیزیکی محاسبهپذیر ولی در عین حال کنترلناپذیرند. درست مانند فوران یک آتشفشان که میتوان تناوبِ فوران را تقریباً محاسبه کرد ولی نمیتوان آن را کنترل یا هدایت کرد.
از زمان نخستین امپراتوریهای جهان تا به امروز، یکی از دغدغههای صاحبان قدرت این بوده که بتوانند امپراتوری خود را به بهترین نحو «کنترل» کنند. کنترلها و هدایتها از تقویت این یا آن نیرو تا شکلدادن به نیروهای جدید، زد و بندهای سیاسی، تبلیغات گسترده، تطمیعها و تهدیدها گسترده بود. هنوز نیز چنین است. ولی آیا واقعاً این «پاکس»های (Pax)[1] جهانی موفق بودند؟ پاسخ طبعاً منفی است.
برای سهولتِ فهمِ محاسبهناپذیری و پیشبینیناپذیری روندِ پدیدههای اجتماعی، به تاریخ ایران برگردیم: ما خوانشِ غالب (صرفنظر از درست یا نادرست بودن آن) را برمیگزنیم. طبق خوانش غالب و رسمی، رضاشاه با پشتیبانی – حتا بخشی میگویند «برنامه»- بریتانیا به قدرت رسید. این که چرا و به چه دلیل بریتانیا از رضاشاه پشتیبانی کرد برای ما در این جا خالی از اهمیت است. البته رضاشاه میبایست در برابر این حمایت، منافع اقتصادی-سیاسی بریتانیای بزرگ در ایران را دنبال میکرد. ولی چنین نشد. چرا؟ زیرا بریتانیا نمیتوانست برآمدِ آن «بازیگران» جدیدی که پس از شاه شدن رضاشاه شکل گرفتند محاسبه کند؛ هیچ کس نمیتواند سد در سد آرایشو صفبندیها نوین و سدها عامل و پارامتر شناخته و ناشناخته را محاسبه کند. به عبارتی با آمدن رضاشاه، بازیگران نوینی وارد عرصه سیاست شدند که بریتانیا نمیتوانست پیشبینی کند و یا آنها از پیش محاسبه کند. یا حتا اگر بپذیریم که به قدرترسیدن خمینی در ایران پیامد یک توافق جهانی بوده، باز هم بلافاصله پس از به قدرت رسیدن خمینی با بازیگرانی نوینی روبرو میشویم که به کلِ بازیگران سیاسی آن روز اضافه میشوند و شاهد آرایش و صفبندی نوینی از نیروهای نوین و قدیم میشویم.
برای تنوع خوانندگان به یک نکته اشاره میکنم: تقریباً همه انسانها روی زمین وقتی از «گذشته» حرف میزنند میگویند: گذشته خیلی بهتر بود! در آینده نیز چنین خواهد، اگر 100 سال دیگر از مردم بپرسید باز هم همین پاسخ را خواهید شنید. چرا؟ خیلی ساده است، زیرا حال همواره از گذشته پیچیدهتر است. در واقع منظور پاسخ دهندگان از «بهتر»، نه بهتر به معنی «آسایش یا عدالت بیشتر» بلکه منظورشان این است که گذشته «ساده تر» بود!
فرمولِ
« پیچیدگی= درازی زمان x مکان [تعداد شرکتکنندگان یا بازیگران] x سرعت»
هم برای روندها و پدیدههای طبیعی اعتبار دارد و هم برای روندها و پدیدههای انسانی. این فرمول به ما چه میگوید؟ به ما میگوید که اساساً چیزی به نام «کنترل و هدایت» توسط این یا آن قدرت وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد. دلیلش ساده است: چون انسان نمیتواند مکان-زمان (Spacetime) را کنترل کند. زیرا، خود ما یک جزء کوچک از این بینهایتِ مکان-زمان هستیم. آنچه که ما در گستره سیاسی مشاهده میکنیم، کنترل یا هدایت بریتانیا، آمریکا یا در آینده چین نیست و نخواهد بود! اینرویکردها، نه کنترل نام دارد و نه هدایت، فقط یک گام کوچک سیاسی از سوی این یا آن قدرت جهانی است که در گام بعدی به دلیل کنشها و واکنشهای دیگر بازیگران، مسیر دیگری را خواهد پیمود که نه صاحبان قدرت از آن آگاهی دارند و نه کسی دیگر. کسی که پول و قدرت دارد شاید بتواند مسیر یک رودخانه را تغییر بدهد ولی نمیتواند پیامدهای این مسیر جدید را پیشبینی و هدایت کند.
از این رو، کنترل و هدایت روند پدیدههای سیاسی-اجتماعی از سوی این یا آن قدرت جهانی صرفاً یک توهم است که توسط دستگاههای تبلیغاتی این قدرتها و تکرار چند هزارساله آن به یک «اصل مقدسِ پذیرفته شده» تبدیل شده است. به سخن دیگر، تغییر مسیر یک رودخانه یا تغییر قدرتِ سیاسی در این یا منطقه توسط این یا آن قدرتِ جهانی اصلاً به معنی کنترلِ پیامدهای آتی این تغییرات نیست. قدرتهای جهانی همان قدر در برابر پیامدهای آتی مسیر جدید بیقدرت و ناتوان هستند که بازیگران نورسیده یا دیگر بازیگران.
منبع: http://baznegari.de/?cat=6
[1] پیمانهای صلح» که توسط امپراتوریها به مردم تحت سلطه خود تحمیل میشد، مانند پاکس رومانا، پاکس بریتانیا، پاکس آمریکانا و ….
بنیاد میراث پاسارگاد