چند روزی از جشن سالگشت تأسیس تشکیلات «کوملهء کردستان» در شهر تورنتوی کانادا میگذرد و خبرهای مربوط به آنچه در این جشن گذشته، جسته و گریخته، به ما دور افتادگان از آن ماجرا میرسد؛ خبرهائی که یکی از دیگری تکان دهنده تر و آشفته کننده تراند. و من از میان این خبرها قصد دارم، به کوتاهی، به دو نکته اشاره کنم.
۱. نکتهء اول به سخنان آقای عبدالله مهتدی، دبیرکل کومله، مربوط میشود، که در آن مجلس فرمودهاند: «ایران کشوری “چند ملیتی” است و پروژهء “یک کشور، یک ملت” در ایران شکست خورده است».
از نظر من، هضم این عبارات به دلایل زیر مشکل است:
تاکنون گفته میشد که «کنگرهء ملیتهای ایران فدرال» (که کومله هم عضو آن است) واژه «ملیت» را در برابر عبارت sub-nation سازمان ملل متحد گذاشته است. دلیلی هم که برای استفاده از این «غلط فاحش» میآوردند این بود که چون ترجمهء درست «خُرده ملت» برخورنده است کنگره تصمیم گرفته بجایش از واژهء «ملیت» استفاده کند (واژهای که در اصل معادل درست nationality است). به عبارت دیگر، از ما دعوت میشد که این غلط فاخش را بپذیریم اما هر وقت بکارش بردند بدانیم منظورشان همان «خرده ملت» است.
تا آنحا که من تحقیق کردهام، سازمان ملل در هیچ سندی نگفته است که پذیرش وجود «خرده ملت ها» در داخل یک «کشور- ملت» (Nation-State) منافاتی با وجود آن «کشور – ملت» دارد و اظهارات آقای مهتدی، به همین دلیل، نوعی بدعت در کاربرد همان غلط فاحش «ملیت» است که آشکارا ناشی از وجود تمایلاتی تجزیه طلبانه و ایران بر باد ده دارد؛ حال آنکه، در عرف سیاسی، نه وجود “خرده ملت ها” و نه حتی (حد بالا را که بگیریم) برقراری یک «سیستم فدرال» میتواند نافی وجود «یک کشور – یک ملت» باشد.
سازمان ملل متحد وجود “نهادهای مختلف فرعی” (مانند مناطق، استانها، ایالتها و سرزمینهای خودگردان) را اذعان کرده و به ویژه در زمینههای مدیریت، توسعه و حل منازعه با آنها تعامل میکند. اما این نهادها، که دارای درجات مختلفی از استقلال مدیریتی، اداری و فرهنگی هستند در داخل یک حکومت یکپارچه (یا یک کشور – ملت) کار میکنند.
بنا بر این، چه ما بگوئیم که کردها و عربها و آذریها و ترکمنها و بلوچها اقوامی هستند که جون بخشیشان در کشورهای دیگر مستقرند در هر کشوری یک «خرده ملت» محسوب میشوند، و چه غلط فاحش «ملیت» را بجای «خرده ملت» بکار ببریم، این عمل، بقول آقای مهتدی، موحب «شکست پروژهء “یک کشور – یک ملت” در ایران» نمیشود؛ مگر اینکه ما زیرکانه اول، مثلاً، کردهای ایران را «خُرده ملت» بخوانیم و عامداً بجای عبارت «خرده ملت» از واژهء غلط «ملیت» استفاده کنیم و بعد هم بگوئیم بخاطر وجود این «ملیت!»های مختلف در ایران، ایران «یک کشور – یک ملت» نیست و حتی نگوئیم که اگر چنین نیست پس چیست. دلیل این کتمان هم روشن است: وقتی ایران «یک کشور – یک ملت» نباشد خود بخود مجموعهای از «ملیت» هائی است که وجودشان نافی وجود «یک کشور – یک ملت» است. پس ایران تجزیه شدنی است!
من در مورد نشانههای تجزیه طلبی قبلا مطالب مختلفی نوشتهام و از جمله توضیح دادهام که طلب «خودمختاری» حکم خواستاری «حق طلاق» را دارد که هر وقت طرف خواست بتواند به احرایش بگذارد. طلب «حق تعیین سرنوشت» هم (که در حقوق بین الملل حق مطلق «کشور – ملت»ها است) از جانب «خرده ملت»ها نشانهء دیگری از تجزیه طلبی است. اما این بار آقای مهتدی، بعنوان یک «کمونیست تجزیه طلب»، پا را از این حد هم بیرون نهاده و رسماً منکر وجود ایران بعنوان «یک کشور – یک ملت» شدهاند. جسارتی که تاکنون از رهبران سرشناس احزاب سابقه دار قومیتی کمتر دیده شده.
نتیجهای که من از این نکات میگیرم آن است که آقای عبدالله مهتدی، در سالگرد تأسیس تشکیلات خود، رسماً وارد فاز تجزیهء ایران شده وکه برای آیندهء ایران همان قدر خطرناک است که رژیم اسلامی برای اکنون ایران.
۲. خبر دوم، برآمده از همان جشن سالگشت تأسیس کومله، به سخنان دکتر هودشتیان مربوط میشود که (حتماً پس از استماع سخنان دبیر کل کومله) چنین گفتهاند:
ما [که معلوم نیست کیست یا کیستند] «نیازمند شخصیتی هستیم که بُرنده باشد، مورد احترام همهء نیروهای اپوزیسیون باشد، و دموکراسی خواه باشد، و دموکراسی خواهی خودش را در عمل و در گفتمان نشان داده باشد. فکر میکنم در این عالم وانفسا، در این موقعیت پراکندگی نیروها، شخصیت مهتدی عزیز این جایگاه ویژه و ارزنده را دارد که در این دوران عسرت تاریخی بیاید جلو و بگوید به دیگر نیروها که الان زمان حداقل گرایی است نه حداکثرگرایی، زمان دوستی و مروت است، زمان گوش دادن به دیگری است، نه تهمت زدن به دیگری، زمان حداقل گرایی همبسته و تکثرگرا است و فکر میکنم ایشان این وظیفه کاری را دارد و این وظیفه بر شانههای ایشان است که در آن مرحله در این مرحله بسیار حساس که پراکندگی غالب شده، ایشان میتوانند در واقع از این موقعیت استفاده بکنند و نیروها را به همدیگر نزدیک کنند بر اساس دموکراسی خواهی.» (پیوند به ویدئوی این سخنان +)
هنگامی که آقای هودشتیان پذیرفتند که عضو تشکیلات ققنوس (ساخته شده به خواست شاهزاده رضا پهلوی) شده و شاخهء سیاسی آن را اداره کنند هرگز فکر نمیکردم روزی را هم ببینم که ایشان، آن هم تحت عنوان «دموکراسی خواهی»، مطلوب خود را در جناب مهتدی پیدا کرده و ایشان را بعنوان شخصیتی «دموکراسی خواه» نامزد رهبری اپوزیسیون حکومت اسلامی کنند.
مشکل اصلی من با سخن آقای هودشتیان نه انتخاب اصلحشان در قامت آقای مهتدی، که در اصرارشان بر این است که «گفتمان مرکزی، ثقل مرکزیِ امروز ما دموکراسی خواهی است». و من احساس میکنم که اگر آقای هودشتیان خودشان را هم دموکراسی خواه میدانند با انتخاب و تبلیغ برای یک تجزیه طلب قبل از هر چیز از مفهوم امروزی «دموکراسی» دور شدهاند.
گفته میشود که «دموکراسی» از دو جزء «دمو» و «کراسی» تشکیل شده. کراسی را «سالاری» ترحمه میکنند و در برابر «دمو» هم میگذارند «مردم». اما «مردم» یک اصطلاح سیاسی دقیق نیست و بخصوص وقتی در مورد یک واحد سیاسی (که «کشور – ملت» نام دارد) بکار برده میشود معنای آن جز «ملت» چیز دیگری نیست. در جهان کنونی و در سطح سیاسی، «دموکراسی» معنائی حز «ملت سالاری» ندارد و چون آقای مهتدی معتقداند که ایران «یک کشور – یک ملت» نیست، حتماً نمیتوانند در رابطه با آنچه امروز «ملت ایران» خوانده میشود، یک «دموکراسی خواه» باشند. تنها اگر – زبانم لال – آقای مهتدی موفق شود «خرده ملت کرد در ایران» را به سطح ملت (و نه ملیت) ارتقا داده و کردستان را از ایران حدا کنند خواهیم توانست ببینیم که ایشان با ملت تازه تأسیس خود (اگر رقبای تفنگ به دستشان اجازه دهند) کدام رفتار دموکراسی خواهی را در پیش خواهند گرفت.
مجموعاً ناگزیرم، هم برای آقای مهتدی، هم برای آقای هودشتیان و هم برای خودمان که شخصیتهای سیاسی و دانشی مان تا این حد بر ضدایران و ملتاش عمل میکنند، اظهار تأسف کنم و سرافکنده باشم که اینگونه از آشنایان، «آلترناتیو حکومت اسلامی» را در خرابههای ناشی از تجزیه و در نتیجه نابودی ایران جستحو میکنند.
2.20.2024
بنیاد میراث پاسارگاد