دکتر فرد هرینگتون
برنده جایزه نوروز بنیاد میراث پاسارگاد
به عنوان بهترین شخصیت سال 1400 – 2021
در رشته میراث طبیعی و محیط زیست
با سپاس از همراهی های آقای سام خسروی فرد، سازنده ی ویدئوی «نامی که خط خورد»
نامی که خط خورد ویدئویی از آقای سام خسروی فرد درباره فرد هرینگتون
متن ویدئوی نامی که خط خورد
راوی: بررسی جزیره ارومیه–/ مطالعه و انتقال پلنگ و گورخر-، سرکشی به جنگلهای حرا در خلیجفارس، سفر با بختیاریها، و قشقاییها، تحقیق در پارک
ملی گلستان. پژوهش در کویر مرکزی، و بررسی هوایی کرانهساحلی جنوب.
اینها/ تنها گوشهای از عکسها و مستندات یک آمریکایی از ایران است— برای مدت کوتاهی، خلبان هواپیمای باربری در جنگ ویتنام بود. پیش از پایان جنگ، به کشورش بازگشت. مدتی بعد راهی ایران شد. از آسمان و زمین، طبیعت آن را مطالعه و بررسی کرد و ظرف هفت سال/ ماندگارترین فعالیتها را برای حفظ محیطزیست این سرزمین پهناور انجام داد.
از این آمریکایی طبیعتشناس و خلبان، امروز تقریبا اثری نیست، جز روی جلد کتاب پستانداران ایران یا در چند مقاله قدیمی. حتی در اینترنت هم نمیتوان رد چندانی از او پیدا کرد. دکتر فرد هرینگتون امروز در شرق آمریکا زندگی میکند. اکثر مواقع با همسرش در سفر است. گاهی که خانه هستند به پرندگان آب و دانه میدهد، اسامی آنها را ثبت میکند و یا مشغول مطالعه است.
نخستین بار او را اواخر خرداد ۱۳۹۳ دیدم. برای بار دوم در اردیبهشت ۱۳۹۸ به دیدارش رفتم، تا بیشتر از خدمات و فعالیتهایش برای ایران بدانم. شاید به جرات بتوان گفت او جزو معدود کسانی است که هم از آسمان و هم از روی زمین/ وجب به وجب ایران را دیده و با تاریخ و فرهنگ آن آشناست. حافظهاش غافلگیر کننده است، همچنان که فارسی حرف زدنش.
هرینگتون: دیگه چه کارهایی کردم؟
راوی: واقعا او برای ایران چه کارهایی کرده است؟ چرا خلبان شد؟ چرا به ایران آمد؟ چرا و کی ایران را ترک کرد؟
صدای راوی (وقتی داخل طیاره نشان داده میشود): هرینگتون خلبانی را آموخت برای این که عاشق طبیعت بود و میخواست آن را از بالا هم تماشا کند. استادش در دانشگاه او را به سازمان شکاربانی و نظارت بر صید در ایران معرفی کرد. برای مطالعه قوچومیشها به ایران آمد/ در زمانی که تقریبا آمار و دادههای کافی وجود نداشت تلاش میکرد اطلاعات مربوط به طبیعت را به طور مستند و دقیق با کمک مردم جمع آوری کند. شاید این/نخستین انگیزهاش بود برای یادگیری زبان فارسی. از مردم سوال میکرد// و جواب میشنید:
هرینگتون: [ در این درهچند تا قوچ و میش زندگی میکنن…]
فعالیتهای او از مطالعه قوچ میش فراتر رفت و توانست نقشی کلیدی در حفظ محیطزیست ایفا کند. روایتش از پیشینه حفاظت محیطزیست در ایران با آنچه تا امروز گفته یا نوشته شده فرق داره.
صدای هرینگتون: ما در حفاظت محیطزیست بین کشورهای در حال توسعه پیشرو بودیم. خیلیها میآمدند به ایران که کارهای ما را مطالعه کنند. جالب این که هیچ وقت مجبور نشدم برای ایرانیها توضیح بدهم که چرا باید از انقراض گونهها جلوگیری کنیم. آنان به طور ذاتی احساس میکردند باید از مخلوقات خدا حفاظت کنند.
راوی: شاید همین احساس و علاقه به طبیعت سبب شد ایران در بهمن ۱۳۴۹ میزبان نشستی بینالمللی باشد برای حفظ تالابها و زیستگاههای پرندگان آبزی و مهاجر. شرکتکنندگان، پیمان جهانی رامسر را امضا کردند که دستاورد بزرگی برای ایران محسوب میشد. پس از ۵ دهه انگار نقش هرینگتون کاملا فراموش شده است.
هرینگتون: رئیس سازمان شکاربانی که بعد شد سازمان محیطزیست از من خواست که پیام شاه را برای کنفرانس رامسر بنویسم. گفت میتوانی چیزی بنویسی که مثل سخنرانیهای کندی، جذاب باشد؟ گفتم: حرف که ارزشی ندارد، باید قول بدهیم کاری میکنیم. قرار بود این پیام را شاهپور عبدالرضا برادر کوچکتر شاه که آن زمان رییس کانون شکار بود بخواند .
آن وقتها درباره میراث جهانی بحثهای زیادی میشد. ایده این بود که عرصههای باارزشی که یک کشور قادر به اداره آنها نبود، شناسایی شود. در متن پیام پیشنهاد دادم-البته از طرف شاه که باید به تایید او هم میرسید- که یک تالاب ایران با کمک سازمانی بینالمللی اراده شود. این شاید نخستین بار بود که یک کشور اداره بخشی از سرزمینش را به سازمانی جهانی میداد. شاه باید اول این نکته را درک و بعد آن را تایید میکرد. حدود نیمساعت قبل از شروع کنفرانس رامسر، متن پیام تایید شد. همه ما هیجان زده بودیم.
بعد از کنفرانس نمایندگان چندین کشور به تعدادی از تالابهای مهم ایران سفر کردند. در نهایت دشت ارژن انتخاب شد به عنوان نخستین تالاب با ارزش میراث جهانی. اما متاسفانه هیچ سازمانی پیدا نشد که چنین مسئولیتی را بپذیرد نه برنامه عمران سازمان ملل، نه برنامه محیطزیست سازمان ملل و نه یونسکو. اما نکته مهم این بود که در آن مقطع به مسالهای مهمتر از شکار توجه شد. هرچند، این ایده در نهایت فراموش شد.
هرینگتون: اولویت اول من آموزش عمومی بود. برنامه حفاظت طبیعت پیش نمیرفت مگر این که مردم از ما حمایت میکردند. آن زمان ایرانیها علاقهچندانی به حضور در طبیعت نداشتند. تابستان میخواستند کنار دریای کاسپین باشند.
کمتر حاضر بودند به جنگل یا بیابان بروند. بیشتر به جاذبههای فرهنگی تمایل داشتند. احساسم این بود که یک هراسی از طبیعت در دل ایرانیهاست. برای زیباییهای طبیعت ارزش قائل بودند اما بیشتر به صورت تغییر شکل یافته در اشیا و در داخل خانهها. طبیعت را به خانهها آورده بودند؛ فرش و باغ ایرانی دو نمونه است. زیبایی طبیعت را حس میکردند اما از آن لذت نمیبردند. باید این حس لذت ایجاد میشد برای همین فیلم، کتاب و مجلات زیادی منتشر کردیم.
راوی: هرینگتون گرچه هنوز هم پیوسته به سفر میرود اما مثل ایرانیان زیباییهای طبیعت را به خانهاش آورده است. هر گوشهای از خانهاش رد و اثری است از جانوران و گیاهان و مناظر طبیعت.
راوی: در سال ۱۳۴۶ کانون شکار تبدیل شد به سازمان شکاربانی و نظارت بر صید که یکی از معاونتهای وزارت منابع طبیعی بود. چهار سال بعد وقتی این وزارتخانه منحل و به جای آن وزارتخانه منابع طبیعی و کشاورزی/ تشکیل میشد، سازمان شکاربانی و نظارت بر صید/ فقط نامش تغییر کرد به سازمان حفاظت محیطزیست. سه سال بعد بود که وظایف و امکانات این سازمان بیشتر شد تا جایی که سه هواپیما در اختیارش قرار گرفت. سازمان حفاظت محیطزیست با مسئولیتهای جدید به یکی از معاونتهای نخستوزیری بدل شد، درست بعد از نخستین کنفرانس جهانی محیطزیست در استُکهلم، پایتخت سوئد. گزارش وضعیت ایران را هرینگتون/ با همکاری وزارت بهداشت و شهرداری تهران نوشت،/ شاهپور عبدالرضا برادر شاه آن را در کنفرانس ارائه کرد و به عنوان بهترین گزارش در کنفرانس محیطزیست انسانی انتخاب شد.
هرینگتون: وقتی شاهپور عبدالرضا برگشت، به من پیشنهاد داد طرحی بنویسم برای تشکیل سازمان حفاظت محیطزیست. این همان لحظهای بود که همه منتظرش بودیم. با استانداردهای آمریکا چند سازمان را کنار هم قرار دادم: سازمان شکار و صید، سازمان پارکها، آژانس حفظ محیطزیست و موسسه اسمیتسونین: همه زیر یک سقف. حدود یک سال بعد، مجلس طرحم را تصویب کرد. شورایعالی هم تاسیس شد که عملا شورای وزیران بود. سازمانی داشتیم با قدرت و اختیار برای حفظ محیطزیست.
هرینگتون: ما سیستم طبقهبندی و مدیریت طبیعت را پایهگذاری کردیم که بعدها در ایالت جورجیای آمریکا برای اولین بار مشابهاش به کار گرفته شد. به پیشرفت کارمان آن هم در زمانی کوتاه خیلی افتخار میکنم.
هرینگتون: هیچ افسوسی ندارم. باید بگویم که به جز احترام چیزی در ایران ندیدم. ای کاش با همان احترامی که در ایران با من رفتار میشد، ایرانیها در امریکا هم شاهد رفتاری مشابه بودند. البته من خیلی هم زحمت کشیدم که فرهنگ ایرانی را یاد بگیرم.
هرینگتون: آن قصر که جمشید در او جام گرفت/آهو بچه کرد و آرام گرفت/بهرام که گور گرفتی همه عمر/دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
لهجهام چطور است؟ ۴۰ سال است که با یک ایرانی هم حرف نزدم! (خنده). این واقعیت ندارد.
هرینگتون: این چای اصیل ایرانی است. چای مورد علاقه ما.
هرینگتون: طرح جامع پردیسان! میخواستیم یک موسسه آموزشی درست کنیم. شبیه به اسمیتسونین در آمریکا که شامل موزه تاریخ طبیعی، آسماننما، آکواریوم و باغ جانور شناسی و موزه فرهنگشناسی بود. پردیسان واژهای است مربوط به دوره ساسانیان. شاه ساسانی محوطهای درست کرده بود از باغ و جانورانی که بتواند شکارشان کند. نمونه آن در سنگنگارهای طاق بوستان در کرمانشاه دیده میشود. این نماد، یک درخت زندگی است مربوط به دوران باستان، آرم پردیسان.
پلنگ و خرس و جانوران دیگر به دستمان میرسید. من حتی یک یوز در خانهام نگه میداشتم. برای نگهداری آنها مرتبا تقاضای امکانات میکردم. رئیس سازمان میگفت بهتره یک باغوحش درست کنیم/ همیشه دنبال باغوحش بود. پردیسان میتوانست امکان نگهداری این جانوران را هم ایجاد کند. دنبال یک معمار ماهر گشتیم برای طراحی پردیسان. معماری با شهرت جهانی به نام یان مکهارگ این کار را کرد. پیدا کردن زمین در تهران کار خیلی سختی بود.
راوی: عرصه ای که امروز پارک پردیسان در آن واقع شده باقی مانده زمینی است که امکان داشت به بخشی از ساخت و سازهای شهرک غرب بدل شود. اگر فرح پهلوی / آخرین ملکه ایران به موقع اقدام نمی کرد، همین مقدار از پردیسان هم وجود نداشت. او در گفتوگویی به تلاشش برای نجات زمینهای پردیسان اشاره کرده و شرح آن را اسکندر فیروز، رئیس سازمان حفاظت محیطزیست در کتاب خاطراتش به تفصیل نوشته است. به نوشته فیروز، مسئولان شهرک غرب،شاه را متقاعد کرده بودند در زمینهای گران(که آن زمان متر مربعی هزار تومان بود)نباید درخت کاشت و حیوان نگهداری کرد. شهبانو به شاه گفته بود: وقتی این زمینها زیر بتون و آسفالت رفت مثل همه جای شهر، دیگر تمام است و برگشت ندارد. آن هم در شهری مثل تهران که در واقع پارک و فضای سبز که مردم بتوانند در آنها و در هوای سالم گردش کنند به نسبت جمعیت بسیار کم است. شهبانو گفت: گریه کردم و جلوی اعلیحضرت زانو زدم تا این که قبول کردند اراضی برای طرح پردیسان باقی بماند.
[آشپزخانه]
هرینگتون: در خلال کنفرانس پرسپولیس که درباره استفاده از منابع طبیعی در خاورمیانه و جنوب غرب آسیا بود، سیستم طبقهبندی و حفاظت از مناطق طبیعی را پایهگذاری کردیم. روشی که استفاده از آن امروزه خیلی متداول است.
هرینگتون: حدود ۵ هزار اسلاید از طبیعت ایران دارم. دلم میخواست همه را یکجا به یک موسسه علمی اهدا کنم. در حال حاضر هیچ موسسه ایرانی نمیبینم که آمادگی دریافت این اسلایدها را داشته باشد.
هرینگتون: یکی از پروژههایمان حفظ تعادل در جمعیت قوچ و میشهای جزیره کبودان در دریاچه ارومیه بود. تصمیم گرفتیم یک جفت پلنگ نر و ماده به این جزیره منتقل کنیم. این اولین پلنگ است. ماده بود و در پارک گلستان به تله افتاد. انتقال پلنگها با کمک یوهانِس، مدیر باغ وحش تهران انتقال با قایق انجام شد. اینجا صحنه آزادی همان پلنگ ماده است.
هرینگتون: تمرکزمان آموزش عمومی بود. برای همین از فیلمسازان کشورهای مختلف دعوت میکردیم و همین طور از وزارت فرهنگ و هنر که مواد آموزشی تولید کنند. توافقنامهداشتیم/ ما نیازهای لجستیکی را فراهم و در مقابل فیلم نهایی و تمام تصاویر گرفته شده از ایران را دریافت میکردیم. بعدا میتوانستیم با این تصاویر فیلمهای خودمان را بسازیم.
هرینگتون: پروفسور درک اسکات نخستین کتاب پرندگان ایران را نوشت. علی ادهمی هم خیلی عالی آن را ترجمه کرد. تصاویر از کتاب پرندگان خاورمیانه است و کار فوقالعادهای است.
سه سال روی کتاب پستانداران ایران کار کردم. همه اطلاعاتی که تا آن زمان داشتم کنار هم گذاشتم. روی دو کتاب کار میکردم یکی علمی و دیگری کتابی عمومی که منتشر شد. این کتاب جانوران را در زیستگاه طبیعیشان نشان میدهد. آن زمان خیلیها سواد خواندن نداشتند. اما با دیدن عکسهای کتاب میتوانستند درکی داشته باشند از این که هر جانور کجا میتواند باشد. از مناطق مرطوب و شمال شروع میشود و میرسد به مناطق خشک و کویری. نقاش این اثر، آقای رابینسون را به مناطق مختلف بردم و از مناظر عکس گرفتیم. بعدا او تصویر جانوران و مناظر را کنار هم نقاشی کرد. مثلا این صخرههای فیروزکوه است. یک سال نوشتنش طول کشید و یک سال هم نقاشیهایش. بیژن درهشوری با ترجمه اثر کار بزرگتری انجام داد. فارسیاش فکر میکنم از انگلیسیبهتر شده باشد. کار سادهای نیست کتاب برای ترجمه شدن نوشته شود. با این حال درهشوری ترجمه درخشانی کرده است. این کتاب چندین جایزه بینالملی هم برد.
راوی: زمانی روزنامهها دربارهاش مینوشتند، از جمله وقتی که در خانهاش در تهران، یوزپلنگ نگهداری میکرد. اما امروز نه کسی دربارهاش مینویسد و نه خودش برخلاف جریان غالب این روزگار، علاقهای به دیده شدن و تبلیغ برای کارهایش دارد. خاطرات هرینگتون درباره ایران و خدماتی که برای محیطزیست این سرزمین انجام داده تمام شدنی نیست. هر لحظه کنار او بودن یعنی آموختن نکتهای جدید. او زبان طبیعت، آب، درخت و پرنده را میداند و میتواند آن را برای دیگران ترجمه کند تا علاقهمند شوند.
هرینگتون: کلاغ…کلاغ. دنبال ماست. کرکسها را دیدید که در آسمان چرخ میزدند؟ عزیزم دارند میآیند تو را بخورند.
هرینگتون: برای شمارش پرندگان آبزی در زمستانها و برای این که همه دریاچهها و تالابهای کشور را پوشش بدهیم از هواپیما استفاده میکردیم. همین کار را در امتداد ساحل خیلجفارس و دریای عمان انجام دادم. برخی از پرندگان این منطقه جای دیگری نبودند. این سفر هوایی از بلوچستان تا خوزستان دو روز طول کشید. این کار را چهار سال ادامه دادیم. مدتی بعد کنفرانس پارکهای دریایی برگزار شد و پیشنهاد مناطق جدید حفاظت شده دریایی را ارائه دادیم. من پیمایش هوایی جدیدی را شروع کردم تا مناطقی منحصر به فردی برای حفاظت پیدا کنم مثل جنگلهای حرا و جزیره هرمز. خیلی حساس بودیم برای حفاظت این منطقه به خاطر ترافیک سنگین کشتیهای نفتی. در آن زمان هر ۸ دقیقه یک نفکتش از تنگه هرمز عبور میکرد. بیش از هر چیز نگران نشت نفت در دریا بودیم.
سام: کی و چگونه با این مرد طبیعتشناس آشنا شدید؟
جویس: خیلی طبیعی. رفته بودم به شمال شرقی کلرادو تا از پدر بزرگم نگهداری کنم. از قضا فرد هم آنجا زندگی میکرد. شهر کوچکی بود و او هم جذابترین موجود آنجا. فرد همیشه عاشق سفر بود و من هم علاقمند به سفر. سفر و کمپینگ و گشت و گذار در طبیعت آغاز شد. به نیومکزیکو و بسیاری مناطق دیگر رفتیم و خلاصه سر از مِنا درآوردیم.
سام: کی همدیگر را دیدید؟
جویس: فکر کنم ۱۹۹۰ بود. الان ۳۰ سال از آن زمان گذشته است.
هرینگتون: جویس اثر مثبت زیادی روی من داشت. یک زمانی سیگار زیاد میکشیدم. به من گفت باید سیگار را ترک کنم. من هم گذاشتم کنار، این ماجرا مال ۲۹ سال پیش است.
راوی: هرینگتون خاطره زمانی را بازگو میکند که در تخت جمشید گذراند، به فکر فرو رفت و با مقایسه نیاکانش با پدران همکارهایش در ایران حس عجیبی در وجودش پیچید
هرینگتون: فکر میکنم یک گسستی در تاریخ وجود دارد. در گذشته شما معماری بینظیر، هنر، ستارهشناسی و ریاضی داشتید. ایران آن زمان یک جامعه پیشرفته بود. وقتی که اجداد من در جنگلهای سیاه دنبال خوک بودند، ایرانیها در سرزمینی مترقی زندگی میکردند. حالا من بعد از ۲۵۰۰ سال اینجا هستم، مشاور آنان. احساس غریبی بود. از یک طرف حس کوچکی در برابر آن تاریخ و گذشته و از طرف دیگر حس غرور و شادی توامان که به من اعتماد شده مشاور مردمی باشم با تمدنی باستانی. این همان احساس عجیبی است که همچنان در خودم حس میکنم.
هرینگتون یک سال پیش از انقلاب برای تهیه فیلمی مستند درباره طبیعت ایران به آلمان سفر کرد. پیش از این با طرحها و برنامههایش مخالفت میشد و سرانجام قراردادش از سوی سازمان حفاظت محیطزیست فسخ شد. با وجود عشق به ایران و ایرانیان، هرینگتون هیچگاه به ایران بازنگشت.
عوامل
با همکاری پرویز صیاد
کارگردان: سام خسرویفرد
فیلمبرداران: رُدین حمیدی و نیک کوالسکی
تدوین: آرش ملت
موسیقی: فرشاد کیوانیان
ضبط صدا: محسن غفاری
مدیر اجرایی: حسین رسام
با سپاس از:
فرد و جویس هرینگتون
مهین رسایی
جین موت
علیاصغر رمضانپور
پویا عنایت
مازیار مشتاق
نیلوفر رستمی
شهریار صیامی
بنفشه برهمند
ندا نعیمی
عکسها برای تیتراژ پایانی
۱۰۴۰- بلوچستان، باهوکلات، رود سرباز – بهمن ۱۳۵۴
۱۰۴۹ – ایلام، دینارکوه – دی ۱۳۵۴
۱۰۵۷ – چهارمحال و بختیاری، لردگان – دی ۱۳۵۴
۱۰۲۱ – گیلان، تالاب انزلی – امرداد ۱۳۵۰
۱۰۲۵ – مازندران، فیروزکوه – شهریور ۱۳۵۰
۱۱۱۳- آذربایجان غربی، مراکان – شهریور ۱۳۵۵
۱۱۱۶ – اصفهان، موته – دی ۱۳۵۲
۱۱۲۶ – سمنان، قصر بهرام – مهر ۱۳۵۳
۱۱۴۴- سمنان، پارک ملی کویر – خرداد ۱۳۵۱
۱۱۷۶ – کرمان، مهرویه – اسفند ۱۳۵۰
۱۰۱۴ – مازندران، دماوند از دشتناز – فروردین ۱۳۵۰
بنیاد میراث پاسارگاد