
تاریخ انتشار: December 23, 2021
ای روز بی قرار
ای ابرهای آذر ماه
با من گریستن
معنی ندارد
این خار در چشمان من
تنها یادگار
از ته دشت و
کرانههاست
این قلب کهنه
تپیده من
طبل درون
بانگ گنگی
از همه چیزهاست
و اینمشت های من
بدنبال همدردی
میزی است
تا بروی آن بکوبم
این حنجره من
سکوت
شراب
برای نوشیدن
پیش از
نبردی است
که پشت
تپههای آذر ماه
بردبار تر از همیشه
انتظارم را می کشد
ای روز بی قرار
ای آذر ماه
یلدا ساز
خون من
به رنگ این انارهای رها
دانه
دانه
هر زخمی را
زیر این دندان ها و
واژه هایش
می چشد
بنیاد میراث پاسارگاد