دو پرنده بر بام خانه پریدند – نسترن خزائی

 

به سردار شمس‌آوری

دو پرنده بر بام خانه پریدند

دو پرنده

رنگی تازه

بر روح خانه دمیدند

یکی پرنده تو هستی

دوتاشون من حتی وقتی که می‌ترسی

یکی پرنده من هستم

حتی وقتی که می‌ترسم.

 

ترسم برای پرنده‌ی اول است

ترسم برای مادر است

ترسم برای اضطراب خواهر است

ترسم برای دلشوره‌های برادر است

من اگر پرواز می‌کنم

ترسم برای عزیزم است

ترسم برای پدرم است که می‌خندد

به بال‌های سوخته‌ام

به حنجره‌ی پاره‌ام

به شام‌های سرد و از دهان‌ افتاده‌ام

به تو که فکر می‌کنم خنده‌دار می‌شود چهره‌ام

به تو که شمسی و قمری برای شب‌های بی‌پنجره‌ام

عاشقانه‌ها بماند برای بعد از این

این که می‌گویم یعنی همین ترس از دویدن

ترسیدن به وقت جنگیدن

دوشادوش برادران و خواهران رقصیدن…

 

راستی که چه رقص زیبایی‌ست رقصی کردی

با لهجه‌ای جنوبی…

با خنده‌هایی اشک‌آلود

با سرفه‌هایی زهرآلود از گازی در ریه‌هایی مشترک

به تقاصِ بودن و روییدن و ادامه خواستن از خون

خونی که می‌جهد از گردن دوست

دوستی که غرق در خون

فریاد می‌زند ببین و پا بکوب

پا بکوب

پا بکوب بر سیاهی

بر شب

بر زمانِ بیداری

بر صبحی که جایگزین می‌شود

زیستی غیرمنتظره

زیستی نابهنگام

که تنها در رویا می‌پرداختیم به آن…

 

داشتم می‌پرداختم به ترس‌ات

به سیگاری که دود کردیم در مسمومِ لحظه

به پیری که پناه‌مان بود

به مشتی که بوسیدی

به حلقی که از شجاعت پیر بود

به گامی بلندتر و سنگین‌تر از کوه بود

و چشمان پرهیجان تو به چشمم آمد

و دست فشرده‌ی تو به  چششم  آمد

و فشارهای دلهره‌های تو به چشمم آمد

و بیا از اینجا بریمِ تو به چشمم آمد

و بیا برگردیم به خانه

و بیا تا صبح در تکرار لحظه

و مرورِ شکلیک گلوله

و مرورِ لحظه‌ای که تیر تهدید کرد

و لحظه‌ای که تیر خطا کرد

و لحظه‌ای جان

در بدن به نجات جان آمد

بنیاد میراث پاسارگاد

Read Previous

گفتگوی شهران طبری با فهیمه روبیول نویسنده کتاب زن زندگی آزادی، بگذار از آن بگوییم

Read Next

پیام تبریک شاهزاده رضا پهلوی به پرزیدنت پرامپ، و خواستاری: «حداکثر فشار بر رژیم و حمایت حداکثری از مردم شجاع ایران