زمان برای خواندن: ۱۳ دقیقه
یکی از ویرانگرترین دستآوردهای انقلاب پنجاهوهفت تجاوز به واژگان و رخدادها بود. از سویی مانند نمونه “لیبرال” به یک واژه نیک درونمایهای زشت بخشیده میشد (۱) و از دیگر سو پدیدههایی که در نهاد خود زشت و نکوهیده بودند، با نامی مردمپسند نامیده میشدند. آغاز این نیرنگبازی سیاسی و فروختن زشتترین اندیشهها با بستهبندی نیکو به پیدایش حزب توده بر سپهر سیاسی ایران بازمیگشت، به روزی که احسان طبری برای شوروی درخواست امتیاز نفت شمال را کرد و نام آن را “موازنه منفی” گذاشت (۲).
اندکی دیرتر استالین در پیروی از آدولف هیتلر که در فرانسه اشغالی یک حکومت دستنشانده پدید آورده و قهرمان جنگ اول جهانی – مارشال پتن – را بر سر آن نشانده بود، در استان آذربایجان دو حکومت دستنشانده برپا کرد و میر جعفر پیشهوری و قاضی محمد بر تخت فرمانروائی آنها نشاند.
اگرچه بنیانگذاری یک جمهوری (مهاباد) در درون مرزهای یک کشور پادشاهی چیزی جز تجزیه نیست و اگرچه پیشهوری و قاضی محمد و حکومتهایشان را تنها با رژیم دستنشانده ویشی در فرانسه میتوان همانند دانست و اگرچه امروزه همگان میدانند که پیشهوری و قاضی محمد چیزی بیش از دو سرسپرده و فرمانبردار استالین و باقراُف نبودهاند، حزب توده توانسته است از همان روزها تا کنون به ایرانیان بباوراند که آن دو تنها به دنبال حقوق شهروندی آذربایجانیها و کُردها و برپائی انجمنهای ایالتی و ولایتی بودهاند، چیزی که در واژهشناسی نئومارکسیستهای ایرانی به آن “حقوق اتنیکی” گفته میشود. حزب توده و همپیمانان پیدا و پنهانش پس از انقلاب نیز خزیدن در زیر عبای خمینی و همکاری با نهادهای سرکوب را “مبارزه ضدامپریالیستی” نامیدند.
اینچنین بود که رژیم برآمده از همکاری مارکسیسم و اسلامیسم هم به جان واژگان افتاد و مزدورانی که کاری جز سرکوب و خوارشماری زنان این آبوخاک نداشتند، نام “گشت ارشاد” را بر خود نهادند، که از ریشه “رُشد” است، تو گویی که آنان هرگز آماجی جز بالش و برآیش زنان ایرانی را در سر نداشتهاند.
این روزها و در خاموشی خیابان بار دیگر واژهپردازان گفتمان پنجاهوهفت به میدان آمدهاند تا به مانند همیشهی یکسد سال گذشته بز بلاگردانی بیابند و گناه همه کژکاریها و تباهکاریهای خود را به گردن او بیفکنند. یکی از واژههایی که در این رهگذر با بسآمد بسیار به گوش میرسد، دشنامواره “راست افراطی” است، واژهای که به درستی دانسته نیست در کدام راستا و با کدام آماج به کار گرفته میشود.
از آنجا که نئومارکسیستهای ایرانی، یا همان گرایشهایی که من آنان را “ووکیست” مینامم همواره مقلد همتایان اروپائی/امریکائی خود بودهاند، گمان میبرم اینبار نیز در پیروی کورکورانه از همانان دست به این واژهپردازی زده باشند (۳). در زبانهای اروپائی ما با دو فنواژه افراطگرائی (extremism) و بنیانگرایی (۴) (radicalism) سروکار داریم. بر من دانسته نیست واژه “راست افراطی” که اکنون بر سر زبانها است، برگردان کدامیک از آن دو است، چرا که واژهشناسی سیاسی-اجتماعی دستکم در آلمان این دو پدیده را یکی نمیپندارد. در جایی که بنیانگرایان به ریشه (radix) پدیدههای اجتماعی میپردازند، افراطگرایان میتوانند خشونت، زور و قانونشکنی را ابزارهایی برای پیشبرد سیاستهای خود بدانند. افراطگرایان به حکومت قانون، دموکراسی و برابری شهروندان باوری ندارند، ولی بنیانگرایان میتوانند در چارچوب سازوکارهای دموکراتیک کنشگری کنند (۵).
بدینگونه پیش از اینکه بتوان نیروهایی یا کسانی را “راست افراطی” نامید، باید نخست تعریفی دانشگاهی از این واژه به دست داد، ویژگیهای آن را برشمرد و آن گاه آن نیروها و ویژگیهایشان را با این تعریف برسنجید. تا جایی که من میبینم، در این ستیزهجوییها نه تنها راست و چپ در جایگاه دو فنواژه دانش جامعهشناسی تعریف نمیشوند، که افراطگرائی و بنیانگرائی نیز یکی گرفته میشوند (۶). آیا ما در سپهر سیاست ایرانی راست افراطی و راست بنیانگرا داریم؟ بیبروبرگرد! کسانی که در بینش و کنش شهروندان را برابر نمیدانند، کسانی که بنیانهای ساختاری یک همزیستی دموکراتیک را به چالش میگیرند، کسانی که به حکومتهای اقتدارگرا باور دارند، کسانی که نیازی به انتخابات نمیبینند و از همین امروز هم شکل و هم درونمایه حکومت آینده ایران را تعیین کردهاند، همگی “افراطگرا” به شمار میآیند، اینکه آیا میتوان همه آنان را “راست” یا “چپ” نامید، پرسشی دیگر است که برای پاسخ به آن باید نخست یک تعریف دانشگاهی از دو فنواژه چپ و راست به دست داد.
پس تا اینجا دانسته شد که “راست افراطی” پیش از آنکه یک فنواژه برای نامیدن گروهی یکپارچه، همگن و همگون باشد، دشناموارهای سیاسی در راستای از میدان به در کردن هماوردان و سرپوش نهادن بر کاستیهای خودیها است. چرا که اگر نیک به کنش و منش کسانی بنگریم که این واژه را به کار میبرند، آنگاه خواهیم دید که بسیاری از آنان خود بیشتر سزاوار این واژهاند. پیش از آن ولی گذری در تاریخ جهان و ایران تُهی از هوده نخواهد بود:
به وارونه آنچه که بسیاری از ما میپنداشتیم و برخی از ما هنوز هم میپنداریم، افراطگری یا اکسترمیسم در سده بیستم از دل گرایشهای چپ بیرون آمد، یا اگر ریشهایتر به تاریخ بنگریم، این سوسیالیستها بودند که هم به افراطگرائی و هم به بنیانگرائی دامن زدند. سوسیالیستهای اروپا با بخش شدن به دو دسته ناسیونالست و انترناسیونالیست، سرتاسر سده بیستم را به خون و آتش و ویرانی آغشتند؛ از دل سوسیالیسم ملی موسولینی و هیتلر به در آمدند و از دل سوسیالیسم جهانمیهن استالین و مائو و پولپوت. حزب ناسیونال سوسیالیسم کارگران آلمان (NSDAP) دنباله حزب کارگران آلمان (DAP) بود که همه بنیانگذارانش کارگران راهآهن بودند. موسولینی هم از سال ۱۹۱۲ سردبیر روزنامه به پیش! (۷) (Avanti!) ارگان حزب سوسیالیست ایتالیا (Partito Socialista Italiano) بود.
در ایران نیز بخش بزرگی از گروههایی که دست به ترور و آدمکشی و بمبگذاری گشودند، از دل جنبش سوسیالیستی بیرون آمده بودند؛ یا با ایدئولوژی مارکسیستی مانند حزب توده، فدائیان، مجاهدینم. ل، و یا با ایدئولوژی اسلامی همچون مجاهدین خلق. پس اگر بخواهیم چه در پهنه جهانی و چه در سپهر ایرانی به دنبال “افراطگرایان” بگردیم، باید به سراغ بازماندگان همین ایدئولوژیها برویم، به سراغ مجاهدین، و نئومارکسیتهایی که با رُخپوشهای گوناگون همان آماجهای کهن را دنبال میکنند.
یکی از نشانههای گرایشهای افراطی یونیفرم است. این یونیفرم میتواند رخت یکسان، شعار یکسان یا نماد یکسان باشد. اگر نیک به هِدر (header) برخی از کاربران اینترنتی بنگریم که واژه “راست افراطی” از زبانشان نمیافتد، خواهیم دید که آنان همگی یک هِدر با رنگها، خط و شعار (زن، زندگی، آزادی) (۸) در ریختی یکسان را بکار میبرند (زمینه سبز تیره، شعار با خط سفید، ننقطههای سرخ و ویرگولهای زرد). هنگامی که گروهی از مردم ایران به درست یا نادرست شعر “مرد، میهن، آبادی” را در کنار “زن، زندگی، آزادی” سر دادند، فریاد هراس از فاشیسم از نهاد نئومارکسیستها بیرون آمد. از نگرگاه دینشناسانه اگر به این رفتار بنگریم، خواهیم دید که شعار زیبای “زن، زندگی، آزادی” برای نئومارکسیستهای دینخو و دینزده از یک خواست اجتماعی فرارفته و به شهادتین فرارُسته است. همان گونه که مسلمانان بنیادگرا به زبان آوردن دو گزاره «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ / أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّٰهِ» را نشان مسلمانی، و افزودن «أشْهَدُ أَنَّ عَلِیَّاً وَلِیُّ اللّهُ» را نشان ارتداد و شرک و رافضی بودن میدانند، نئومارکسیتهای ایرانی نیز در رویکرد سَلَفیستی به کُنش سیاسی افزودن هر شعاری بر شهادتین سکولار خود را نمادی از “راست افراطی” مینامند.
این ولی همه داستان نیست. چنین به نگر من میرسد که ما در ایران تنها و تنها “راست” افراطی داریم و چپ (۹)، هرگز ره به افراطگری نپیموده است. ولی اگر به تاریخ آنچه که خود را “چپ ایرانی” مینامد بنگریم، نگاره دیگری در برابر چشمانمان پدیدار میشود. از حیدرخان عمواغلی بُمبساز گرفته تا حزب توده و ترورهای برون- و درونسازمانیاش تا به همین امروز میتوان خطی خونین از افراطگرائی را در دل آنچه که خود را چپ مینامد دنبال کرد. فدائیان خلق تنها کشاکش سیاسی با حکومت را با بمب و نارنجک و کلاشنیکف حل نمیکردند، آنان هرگونه نافرمانی و درگیری درونسازمانی را هم با اعدام انقلابی کیفر دادند.
مجاهدین مارکسیست برادران همرزم خود را در ترورهای درونسازمانی از سر راه برداشتند و تا به همین امروز هم بخش مسلمانمانده این سازمان دچار گونهای از رهبری است که استالین و هیتلر خواب آن را هم نمیتوانستند ببینند.
فراتر از این دو حزب کُردی دموکرات و کومله در سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷ در جنگ با یکدیگر بیش از ۱۰۰۰ کشته برجای گذاشتند. تا که سخن کوتاه شود، همین یک سال پیش و پس از آنکه گروه جُرجتاون از هم پاشید، دو بخش کومله به روی هم آتش گشودند و در این درگیری دو پیشمرگه بر خاک افتادند. در زمینه نگاه نژادگرایانه به سیاست نیز حزب دموکرات کردستان پیشتاز است، آنجا که در اساسنامه خود مینویسد: «هر کرد و هممیهن کوردستان ایران و هر کرد ساکن کشور ایران، میتواند به عضویت حزب دمکرات کوردستان ایران درآید» (۱۰).
این همه را از آن رو آوردم که بگویم “چپ” ایرانی برای سرپوش نهادن بر کژرویها، کاستیها و کارشکنیهای خود چاره را در نیرنگ گریز به جلو دیده است، واگرنه اگر بخواهیم ویژگیهای دانشنامهای افراطگرائی را سنجه داوری خود بگیریم، آنچه که خود را چپ مینامد، در این زمینه کارنامهای بس سنگین دارد و هم امروز هم برخی از نشانههای فاشیسم (یک شعار، یک هِدر و…) را میتوان در او دید. ولی آنچه که مرا بیشتر میترساند، فرجام این نیرنگبازیهای سیاسی است، زیرا راست افراطی خطری است که در آینده جنبش آزادیخواهی را به چالش خواهد گرفت. اگر امروز همچون چوپان دروغگو از سر کاسبکاری سیاسی هر کسی را که میهنش را دوست دارد، ایران را یکپارچه میخواهد و به جای پرداختن به گفتمان ارتجاعی “حقوق اتنیکی” به دنبال یک دموکراسی مدرن شهروندبنیان است، راست افراطی بنامند، در فردای ایران و در نبود یک چپ ایراندوست، افراطگرایان یکهتازی خواهند کرد و زمینههای فاشیسمی فراهم خواهد شد که دیگر تنها یک ناسزای سیاسی نیست و چکمه موسولینی بر پا و پرچم سواستیکای هیتلری بر دوش در خیابانها رژه خواهد رفت. در آن روز مردم نیز گوش بر هشدارهای ما خواهند بست.
فنواژههای سیاسی را برای آسانی گفتگو و اندریافت ساختهاند، آنها را نمیتوان بجای دشنامهای ناموسی به کار برد، این نیرنگبازی نئومارکسیستها که با آفریدن دیو راست افراطی میخواهند مردم را بترسانند و برای خود سرمایه اجتماعی بیاندوزند، داستان کسانی است که نقش دیو را چنان هراسناک بر بوم مینشاندند، که از نهیب پندارینش غریوشان بر آسمان میرفت؛
جملگی نقش دیو میکردند /// پس ز بیمش غریو میکردند!
مزدک بامدادان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱) لیبرال در سالهای نخست پس از انقلاب به مردمان هُرهُری کیش و بیبندوبار گفته میشد و یک دشنام سنگین سیاسی به شمار میآمد.
۲) روزنامه مردم، ۲۳ آبان ۱۳۲۳
۳) چند هفته پیش از آنکه همه رسانههای پربیننده پارسی به یکباره به یاد “راست افراطی” بیفتند، در بسیاری از شهرهای آلمان نیز راهپیمائیهای گستردهای بر ضد نیروهای راستگرا برگزار شدند.
۴) با بنیادگرائی که یک فنواژه دینی است یکی گرفته نشود.
۵) مرکز فدرال برای آموزشهای سیاسی Bundeszentrale für politische Bildung
۶) یکی از کاستیهای بزرگ سیاسیت ایرانی همین شلختگی و ولنگاری در کابرد واژهها است.
۷) “به پیش! ” نام ارگان اینترنتی”حزب چپ ایران – فدائیان خلق” هم هست.
۸) این نخستین بار در تاریخ نیست که یک شعار پیشرو از سوی نیروهای افراطی مصادره شود. بر سردر اردوگاههای مرگ رژیم نازی نیز شعار «کار، رهائی میبخشد!» (Arbeit macht frei!) نقش بسته بود، که در آغاز پیدایشش در سده ۱۹ شعاری پیشرو بود و نگاه به جایگاه کار در پرورش شخصیت شهروندان داشت. نازیها همچنین شعار «سود همگان برتر از سود خویش» (Gemeinnutz geht vor Eigennutz) را که پایه و ستون همزیستی جامعه انسانی است، در راستای سرکوب آزادیهای شهروندی مصادره کردند.
۹) چپ را در فرنام نوشته در میان دو نشان گذاشتم، زیرا به گفته مصطفی شعاعیان ما در ایران هرگز چپ نداشتیم، تنها چپول داشتیم.
۱۰) اساسنامه حدکا، مصوب کنگره ۱۶
بنیاد میراث پاسارگاد