آ ن روز ها من یک بچه ی ده ساله بودم که تصادفا با اسم احمد کسروی آشنایی پیدا کرده بودم . شرح ماجرا چنین است که شهر خوی کلا یک شهر مذهبی است و مردم ، جز یک قشر باریک و نازک از با سوادان کتاب خوان شهر ، کسی افکار تند کسروی را بر نمی تافت و با انواع امکانات محدود خویش با آن مبارزه می کرد . از جمله تصنیف های گوناگون در هجو کسروی می ساختند و در عروسی ها می خواندند . یک بیت از یکی از آن ترانه ها که تصادفا با استقبال عمومی هم روبرو شده بود ، چنین بود :
نه قدر ، طوی گجه سی ” دول ” کورهکن دن اوتانار
لعن خدا کسروی یه
ترجمه ی این بیت چنین است ” به همان اندازه که در شب عروسی ، عروس بکارت باخته پیش داماد شرمسار می شود ، لعن خدا بر کسروی باد .”
من با ذهن کم تجربه خویش معنای شعر را به دلیل اصطلاح ” بکارت باخته ” درست نمی فهمیدم و ناچار از پدرم پرسیدم که در جوابگویی به پرسش های من سخت سخاوتمند بود و وقتی با قضاوت های کم رنگ کودک هشت نه ساله با مفهوم شعر آشناشدم ، تاثیر بدی روی من گذاشت و نوعی هم دردی باکسروی احساس کردم که در روح من باقی ماند .
درست سر کوچه ی ما ، یک مدرسه ی علوم حوزوی وجود داشت که در آن به طلبه ها علوم دینی می اموختند . ده روزی تا عید نو روز باقی بود و همه جا بوی بهار می داد . عصر ، سر راه بازگشت از مدرسه به خانه ، من از جلوی حوزه علوم دینی عبور می کردم که دیدم در سردر مدرسه با انواع پارچه های رنگی آیین بسته اند وچند چراغ توری فضا را از نور پر کرده است . در کنار در ورودی نیز در یک سینی بزرگ انواع شیرینی گذاشته اند و رهگذران را به خوردن آن ها دعوت می کنند من دو تا شیرینی بادامی بر داشتم و به طلبه ای که کنار سینی ایستاده بود گفتم هنوز ده روزی تا تحویل سال باقی است ، شما از حالا شیرینی پخش می کنید ؟؟ طلبه گفت این شیرینی ها به مناسبت نوروز نیست . امروز کسروی به درک واصل شد و مردم ده برابر بیشتر از هر عید ی احساس کردم قلبم فشرده می شود و بدون آنکه چیزی از افکار کسروی را به درستی بفهمم کم مانده است که اشکم سرازیر شود . به سرعت به طرف خانه دویدم و پدرم را که اونیز سخت متاثر بود در آغوش گرفتم و بغضم ترکید ….
بدون هیچ تردیدی کشته شدن ناجوانمردانه ی کسروی در رشد و انتشار افکار وی موثر بودو اینک کمتر خانه ای را می توان یافت که اهل خانه کتابخوان باشند و کتابی از کسروی در خانه نباشد . البته انکار نکنیم که شجاعت روشنفکران و تحمل جامعه نیز به دلیل همین آدم کشی بیشتر شده است .
شاد روان دکترحسین پیرنیا استاد نابغه ی اقتصاد معتقد بود هر حرفی را همه جا و در هر رژیمی و به هر گوش لجوجی می توان گفت به شرط آنکه کلمات را درست انتخاب کنید . متاسفانه کسروی با این هنر آشنا نبود
بنیاد میراث پاسارگاد