سایه بلند یک پادشاه – مزدک بامدادان

 

همه چیز در یک روز زیبای پائیزی در میانرودان آغاز شد. اندکی پس از آنکه بابل به دست سپاهیان کوروش بزرگ گشوده شد، همه مردمان گرفتار آمده در بزرگترین شهر جهان باستان اجازه یافتند به میهن خویش بازگردند و خدایان خویش را به همراه خود ببرند. از میان آن‌همه ملت‌های گوناگون، یهودیان تنها کسانی بودند که از تندبادهای سهمگین تاریخ جان به در بردند تا در کتاب مقدسشان بنویسند:

«و خداوند با کورش می‌گوید: شبان من! او باید همۀ خواسته‌های مرا بجا آورد و به اورشلیم بگوید: [دوباره ساخته شو !] و به معبد بگوید: [دگرباره بنا شو!]»[i]

بسیار در این باره خوانده و شنیده‌ایم که رفتار کوروش با شکست خوردگان رفتاری یگانه بود. دیگر هیچگاه هیچ فرمانروایی نتوانست در یادگاه مردمان جهان به جایگاه او فرابروید. در نوشته پیش رو، به ویژه در زمانه‌ای که دین‌فروشان اشغالگر سرزمین مادری ما پیوسته در شیپور جنگ با یهودیان می‌دمند، می‌خواهم به سایه بلندی بپردازم که شیوه کشورداری کوروش تا به امروز بر سرتاسر اندیشه سیاسیِ فرمانروائی ایرانی افکنده است. واکاوی نمونه یهودیان از آن رو شایان ارجی ویژه است که در آنان می‌توان همچون گواهان زنده تاریخ، از روزگار نخستین شهریار ایرانی تا به امروز نگریست.

چندی پس از بازگشت یهودیان به اورشلیم و آغاز بازسازی هیکل سلیمان، داریوش یکی از آنان به نام زروبابل را به آنجا گسیل داشت تا از سوی او بر “یهود مدیناتا”[ii] فرمان براند. 1200 سال دیرتر این ساتراپ که از نوادگان داوود بود، در باورهای فرجام‌شناسانه یهودیان جایگاه ویژه‌ای یافت. گذشته از او یهودیانی چند در دربار هخامنشی به جایگاه‌هایی فراز رسیدند. سرشناس ترین آنان نحمیا است که مِی‌ریز (ساقی) دربار ارشیر یکُم بوده است[iii]. در پیوند با این نکته گفتنی است که داستان استر و مردخای از بیخ‌وبن ساختگی است و بسیار دیرتر به تنخ[iv] افزوده شده است. این داستان در طومارهای قُمران نیامده است.

برای دریافت بهتر شیوه کشورداری هخامنشیان، که کوروش بزرگ اندیشه‌پرداز آن بود و جانشینانش ساختمان شکوهمند خود را بر روی زیربنایی ساختند که او پی‌اش را افکنده بود، می‌توانیم دست به یک همسنجی گاهشمارانه با فرهنگ‌های رقیب بزنیم. اگرچه در سندهای به جا مانده از روزگار هخامنشیان با شورش‌ها و ناآرامی‌هایی چند در یهودیه روبروییم، ولی اینها از یک سو بسیار کم‌دامنه بودند و از دیگر سو درگیری ملت‌های همسایه با یکدیگر بودند و نه خیزش‌هایی برای برافکندن فرمانروائی پارسیان. بدینگونه در نوشته‌های همزمان حتا یک شورش در یهودیه گزارش نشده است که خواهان کوتاه کردن دست دربار هخامنشی از اورشلیم باشد. در برابر آن از فردای فرمانروائی سلوکیان شورشهای پراکنده بر ضد آنان آغاز شدند، تا در سال 167 پیش از میلاد به خیزش فراگیر مکابی بیانجامند، خیزشی که فرجامش رهائی اسرائیل از یند یونانیان و بنیانگذاری پادشاهی حشمونیم بود. جشن حنوکا یادگار این نبردها است.

از سال 63 پیش از میلاد و در پی گشوده شدن سوریه به دست امپراتوری روم، دورانی از آشوب‌ها آغاز شد و یهودیه چندی نیز بخشی از شاهنشاهی اشکانی گشت، تا در سال 37 پیش از میلاد یکی از استان‌های رومی شود. تنها چهار دهه دیرتر نخستین خیزش یهودیان به رهبری یهودای جلیلی آغاز شد، که از دل آن جنبش یا فرقه زیلوت‌ها به در آمد و در جنگ نخست یهودی در سالهای 66 تا 72 نقش بزرگی بازی کرد. این جنگ با ویرانی هیکل دوم و کشتار و بردگی یهودیان پایان یافت. از 115 تا 117 پس از میلاد شورش دیاسپورا درگرفت و سرانجام خیزش بارکوخبا از 132 تا 136 میلادی به این زنجیره پایان داد. در این شورش واپسین یهودیان از سرزمین خود کوچانده و در سرتاسر جهان پراکنده شدند، اورشلیم ویران شد و بر شهر بنا شده بر ویرانه‌های آن نام آلیا کاپیتولینا (Aelia capitolina)[v] نهاده شد. هادریان استان یهودیه (Provincia judea) را استان سوریه-فلسطین (Provincia Syria Palaestina) نامید، تا کیستی یهودی آن به دست فراموشی سپرده شود.

این همسنجی به نیکی نشان می‌دهد که یهودیان کوروش را بیهوده مسیح خداوند ننامیده بودند، سایه اندیشه‌های سیاسی او چنان بلند بود که در سه سده فرمانروائی جانشینانش بر ارض موعود، یهودیان حتا یک بار سر از فرمان آنان نپیچیدند و به رهائی خویش برنخواستند، ولی از فردای آغاز سروری اروپائیان بر این خاک، شورشی از پی شورش دیگر درگرفت تا فرنگیان سرانجام کمر به نابودی این قوم سرکش بربندند.

گذشته از آن در پی همه این شورش‌ها فرزندان اسحاق همیشه به سوی ایران می‌گریختند و با آغوشی باز پذیرفته می‌شدند، به گونه‌ای که می‌توان گفت سایه بلند شهریار فرزانه ایرانی اشکانیان را نیز به زیر خود گرفته بود. از میان همین کوچندگان و پناهندگان بود که چند سده دیرتر نحمیا بن‌هوشیل با سربازان خود به ارتش خسرو پرویز پیوست، تا در سال 614 اورشلیم را در سودای بازساختن هیکل سوم سلیمان فروبگیرد و با دستور شهروراز بر آن فرمان براند. با شکست ایران از روم و از دست رفتن اورشلیم بار دیگر یاد نخستین ساتراپ یهودیه در دل یهودیان زنده شد و آنان نام او را در کنار نحمیا بن‌هوشیل در یک نوشته پیشگویانه آخرالزمانی جاودانه کردند، زروبابل، ساتراپ داریوش بزرگ، آن چهره رستاخیزی شد که باید در پایان سده هفتم می‌آمد تا پایان جهان را نوید دهد.

شاه فرهیخته پارسی سایه اندیشه‌ بلند خود را حتا به روزگار ما هم فراگسترد. در کوران جنگ دوم جهانی یهودیان لهستانی در این خاک پناه یافتند. عبدالحسین سرداری انبوهی از یهودیان ایرانی و غیرایرانی را با گذرنامه‌های ایرانی از چنگال خونریز آدولف آیشمن رهانید و محمدرضا شاه به درخواست «خاخام یدیدیا شوفط» یهودیان گرفتار آمده در عراق را به ایران راه داد، تا رهسپار ارض موعود شوند. بدینگونه چرخه‌ای که نخستین شاه هخامنشی گشاینده‌اش بود، بروزگار دومین پادشاه پهلوی بسته شد؛

هر دو فرمانروا یهودیان را از زندان بابل رهانیدند و رهگشای رسیدن آنان به “اِرِض ییتسرائل” شدند. شاید در آرامش همین سایه‌سار بلند بود که ربی شمعون بن یوحای (160-80 میلادی) گفته بود:

«هرگاه اسبی پارسی را دیدی که لگامش بر سنگ گوری در سرزمین اسرائیل بسته شده است، آنگاه چشم به راه مشیاح باش، زیرا در آن روز صلح فرا خواهد رسید».

10/22/2024

روز کوروش بزرگ

—————————————————————————–

[i] اشعیاء، 28/44

[ii]  کشور یا استان یهودیه، یکی از ساتراپی‌های شاهنشاهی هخامنشی

[iii]  در نگارش این نوشته از کتاب‌های زیر بهره برده‌ام:

The Jews in the Persian Empire, Amélie Kuhrt

Nehemiah: A Political Biography, Joseph Blenkinsopp

Judäa unter der Herrschaft der Achämeniden, von Bezalel Bar-Kochva

[iv] نام کتاب مقدس یهودیان که ما آن را به نادرست تورات می‌نامیم: توراه + نوییم + ختوویم (ت+ن+خ = تنخ)

[v] این همان نامی است که تاریخنگاران اسلامی در آغاز کار خود آن را بکار می‌بردند، برای نمونه مسجد آلیا به جای مسجد الاقصی

بنیاد میراث پاسارگاد

Read Previous

روح منشور کوروش بزرگ، خورشیدی برای این روزهای تلخ و تاریک

Read Next

پرفسور کاوه فرخ: فرمان های روشن کوروش بزرگ در مورد  آزادی مذهب، مکان زندگی، زبان، صلح، رفاه و برابری