برای نام مُغ معانی متفاوت زیادی آورده اند که استاد پورداود آنها را در یادداشتهای گاثاها گرد آورده و اجماع آراء روی هیچ یک از آنها نیست: استاد پورداود در یادداشتهای گاثاها، صفحات ۵٧، ۵٨ از قول گلدنر، بارتولومه و ریخلت واژهٔ مغ (مَگَ) صورتی را از واژهٔ اوستایی مَز (کثرت و بزرگی) آورده و آنرا به معنی جمعیت و فرقه و انجمن و نیز مَگَ را به معانی آیین مُغ و بخشایش مینوی و ثروت و پاداش وظیفهٔ مهم و کاربزرگ گرفته است.
از جمله معانی دیگری که می توان برای نام مُغ (مَغو، مگو) ارائه کرد که از دید گذشتگان به دور مانده است، دانای سرود دینی (ما-گو، مایو-گو) است (ما/مایو: دانا، گا/گو: سرود دینی). چون واژهٔ گبر یعنی نام دیگر آنها را هم در این رابطه می توان گا-بَر (دارندهٔ سرود دینی) گرفت. این معانی مُغ، آن را با اوراد جادویی منسوب به آنها مرتبط می سازد:
मगु m. magu magician
بر این اساس گائوماتای از آن روی مُغ نامیده شده است که دانای سرودهای دینی (شاعر دینی) بوده است. خود معانی گائوماتا (دانای سرودهای دینی) و زرتو-اَشترا (دارای سرودهای دینی زرین) و زریادر/زئیری وئیری (دارای ستایش زرین) هم همین است:
معانی زرتوشترا و زریادر و زئیری وئیری
این هر سه نام که عناوین شخص تاریخی واحدی به نام سپیتاک سپیتمان بوده اند، در اوستایی و سنسکریت به معنی دارندهٔ سرود دینی زرین بوده اند:
zarato: golden
ashtra: religious hymn
zaria: golden
dara: religious hymn
zairi: golden
vairi: religious hymn
مطابق هرتسفلد، سپیتاک سپیتمان حاکم دربیکان سمت بلخ (دریها) و ناظر امور درهٔ سند، پسر ملکه آمیتیس و سپیتمه و پسر خوانده و داماد کوروش همان زرتشت سپیتمان است و از سوی دیگر هاروی کرافت، گائوماته بردیه حاکم بلخ و پسر ملکه آمیتیس و پسرخواندهٔ کوروش را همان گوتمه بودای بلخ می داند.
در سفرنامهٔ مجعول فیثاغورث، نام مؤبد میترایی زابراتاس (بزرگ تن= بردیه، تنائوکسار= تنومند) نیز یاد آور سپیتاک (بزرگ تن= بردیه) است:
स्फीत adj. sphita big
مغان میترایی در کپادوکیه (سرزمین غارها) نیز حضور داشته اند. به نظر می رسد قبیلهٔ اصلی مغان، ساگارتیان (سنگ کنان، غارنشینان، اسلاف گورانها) بوده اند.
معنی کته پتوکه (کپادوکیه)
نظر به شهرهای باستای زیرزمینی فراوان کته پتوکه (کپادوکیه) نام آنجا به معنی محل خانه های غاری شکل بوده است. حدس می زنند حدود دویست شهر زیر زمینی در منطقهٔ کپادوکیه وجود داشته است:
खात n. khAta ditch
ख n. kha cavern
पटौकस् n. paTauka[s] tent
به نظر می رسد کیمریان کاپادوکیه سنسکریت-اوستایی زبان و همان ستروخاتیان مادی (نیرومند سخن گویندگان) بوده اند.
شکل “هَس[ت]پدوجا” را هم که برای نام کپادوکیه به کار رفته است می توان به معنی محل قرار گرفتن غارها گرفت.
معنی مُغ مطابق آریا ادیب و چنگیز مولایی که در مجموع با نظر فوق همخوان است:
»در فارسی باستان، “مگو magu “که خود از ریشهی هند و اروپایی magh (قدرت داشتن) گرفته شده است، به معنی “یکی از اعضای طبقهی روحانیون” است. “مگوش maguš “نیز حالت فاعلی مفرد مذکر آن است. این واژه در فارسی میانه (پهلوی) فرسایش می یابد و تبدیل به “مَغ” می شود که به معنای “روحانی زرتشتی” به کار میرفته است. البته در زبان پهلوی به “مغ”ها، “مگوگ” هم گفته میشده است (دکتر فره وشی) که بیگمان این واژه گونهی دیگر همان واژهی فارسی باستان یعنی مگوش است. صورت دیگر این واژه در پهلوی “مو mow “است که در ترکیب هایی چون “موبد” (رییس مغان) دیده می شود. در زبان فارسی دری نیز این واژه به صورت “مغ” تاکنون به حیات خویش ادامه داده است.
در زبانهای اروپایی:
گونهی باستانی این واژه، یعنی مگوش maguš از فارسی به صورت magos وارد زبان یونانی شده و سپس در لاتین magus شده است (که جمع آن magi است) به معنای ” جادوگر”. گویا مغان ایران باستان توانایی انجام کارهایی سحرآمیز داشتهاند که موجب آن شده است که غربیها چنین برداشتی از این واژه کنند.
این واژه از لاتین وارد زبان انگلیسی شده و سیر تکاملی خود را پیموده است و امروزه در این زبان چندین واژه یافت می شود که در پیوند با همین معنا به حیات خود ادامه میدهند magic .به معنای جادو زبانزدترین بازمانده ی این روند تکاملی است. همچنین) magical جادویی(، magician (جادوگر)، mage (دانشمند، جادوگر) و …
در فرانسه نیز به همین ترتیب است mage .در فرانسه به معنی “مغ” و “جادوگر” است magie .به معنای جادو وmagique نیز به معنای “جادویی” به کار می رود.
در تورات و انجیل نیز به این واژه برمی خوریم که جالبترین آن همان سه “مغ” ستارهشناسی هستند که در زمان هیرودیس با هدایت یک ستاره برای ستودن حضرت عیسا به بیت اللحم آمده بودند. (انجیل متی/باب دوم). [و این اقتباسی است از حضور چهار امشاسپند و هفت جادوگر و ستاره شناس در زمان تولد زرتشت و بودا است.[«
منابع عمده:
١- یادداشتهای گاثاها، استاد پورداود
٢- تاریخ ماد، دیاکونوف، ترجمهٔ کریم کشاورز.
٣- فرهنگ نامهای اوستا، جلد سوم، هاشم رضی.
۴-سایت آريا ادیب در بارهٔ واژهٔ مُغ.
۵- فرهنگ واژه های اوستا، احسان بهرامی.
۶- فرهنگ لغات سنسکریت-فارسی، جلالی نائینی.
بنیاد میراث پاسارگاد