همایش مشروطیت – بنیاد میراث پاسارگاد
مهرانگیز کار: نویسنده و حقوقدان
پرسش بنیاد میراث پاساردگاد: مدرننیته در انقلاب مشروطه چه نقشی داشته است؟
مدرنیته یا تجددگرایی مهم ترین انگیزه های روشنفکری در شکلگیری اندیشه ی مشروطه خواهی در ایران سال های پیش از مشروطه بوده است. اما بلافاصله باید به این پرسش پاسخ داد که در جامعه ی عقب مانده ی ایران آن روزها که اکثریت مردم روستا نشین و نزدیک به اکثریت مردم سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند، چگونه می شود آن تحول بزرگ در کشور را به همین سادگی خلاصه کرد. این است که با تمرکز بر مطالبه ی تجددگرایی از سوی خواص درس خوانده در غرب، توده های مردم بی خبر از اصول تجددگرایی چگونه جذب آن شدند؟ کدام عامل، آن ها را به راهی هدایت کرد که از چند و چون آن چندان با خبر نبودند و مثلا نمی دانستند یکی از مظاهر تجددگرایی قبول برابری زن و مرد و مسلمان و غیرمسلمان و مانند آن است.
در این باره تاریخ انقلاب مشروطه غنی است و تاریخ نویس ها از هر نگاه به آن نگریسته اند. فصل مشترک نظرها این است که توده های روستانشین و بیسواد از بسیار ناداشته ها در رنج بودند، اما نبود جایی که بتوانند با اعتماد در آن جا «دادخواهی» کنند، بیش از دیگر کمبودها آزارشان می داد. دوست داشتند اطمینان حاصل کنند که قاضی بیطرفانه خواسته و شکایت شان را شنیده و عادلانه انشاء رأی می کند. شنیده بودند و دهان به دهان در قهوه خانه ها چرخانده بودند که در بلاد فرنگ فرشته عدالت دارند. شنیده بودند که این فرشته دو تا بال دارد. یکی قاضی است و یکی وکیل مدافع. از آن بیش، مردم نمایندگانی انتخاب می کنند که آن ها قانون از تصویب می گذرانند و دو بال فرشته عدالت به نیروی قانون، دادخواهی مردمان را مرحله به مرحله پیش می برند تا برای دادخواه تعیین تکلیف شود. همین درجه از آگاهی وقتی زبانی و شفاهی گسترش یافت، مردم به درس خوانده هایی که از مدارس اروپا به میهن بازگشته بودند تا خدمت کنند به چشم مصلح و منجی نگاه کردند و به درجه ای از تحول فکری رسیدند که با آن ها برای رسیدن به «عدالتخانه» هم صدا شدند. ورود ماشین چاپ به کشور، در دراز مدت ورود مدرنیته (تجددگرایی) بود. کتاب ها و پژوهش های فرنگ رفته های درس خوانده فرصت انتشار پیدا کرد. مطبوعاتی شکل گرفت که به صورت تدریجی از سلطه ی کامل حکومت خارج شد و از تجددگرایی در آن ها پرده برداری شد. حال این پرسش پیش می آید که یک، چگونه مردم بیسواد توانستند با آثار تجددگرایی در مطبوعات و کتاب های منتشره رابطه برقرار کنند و دو دیگر این که مردم مسلمان دو آتشه چگونه توانستند زیر سلطه ی کهن واعظ و مجتهد و فقیه و حکام شرع، نسبت به افکار تحول خواهانه ی درس خوانده های اروپا که دست نشانده ی ملایان نبودند توجه نشان دهند و اندکی از منابر روضه خوانی فاصله بگیرند؟ در پاسخ به پرسش یک، می شود گفت سفرهای شاهان قاجار به اروپا و سوغات آن ها که قصه های پر جاذبه ی این سفرها بود و انتشار سینه به سینه ی قصه ها پیش درآمدی بود بر روزنه هایی که به سوی مدرنیته گشوده شد. قهوه خانه در مرکز سنت های زیست اجتماعی و تبادل نظر شهروند با شهروند یا به زبان آن روزگار، رعیت با رعیت حضور فعال داشت. قهوه خانه مکان امن و گرم و پرشوری بود که هیجان و شوق به تغییر را در ایران آن روزگار که حکومت مرکزی رو به ضعف داشت، بالا می برد. مردان در قهوه خانه ها خیلی با هم حرف می زدند و خبرها را سینه به سینه به هم می رساندند و جرات می کردند تا یواش یواش از درون پوسته ی سخت سکوت و سکون خارج شده و نظریه های از فرنگ برگشته ها را هم رسانی کنند. هم رسانی به تدریج هم افزایی می شد و حاصل جمع جوش و خروش ها در محافل تحصیلکرده های ایران دوست و گفت و گوهای قهوه خانه ای طی سال ها شعار «ما عدالتخانه می خواهیم» بود که بر سر زبان ها افتاد. مردان از قهوه خانه ها با دست پر به خانه ها می رفتند و گفتمان تغییر را به زنان خانه منتقل می کردند. اما مانع دوم هم زمان سر راه بود. مردم روستانشین و بیسواد، زن و مرد، به منابر دینی طی قرون چسبیده بودند. چگونه می شد با مشروطه خواهی و تاکید بر مجلس قانون گذاری که از قدرت سنتی منابر می کاست، اکثریت را به تغییر با ذایقه ی مدرنیته متقاعد ساخت؟ در این باره حرف بسیار است که در این مختصر نمی گنجد. کوتاه این که محافل درس خوانده های اروپایی که خواهان تغییر بودند، احترام اسلام را همه جوره نگاه می داشتند و با صدای بلند فقط مخالفت با «خرافات» و «استبداد» را تبلیغ می کردند. از طرفی دو ملای با هوش و وقت شناس، به دقت نبض جامعه را سنجیدند و به محافل تجدد گرایی با ساختار «مشروطه خواهی» پیوستند و شعار «ما عدالتخانه می خواهیم» و «مشروطه خواهی» را مشروعیت بخشیدند. پس خیال جمعیت بزرگی از مسلمین راحت شد و با وجدان آسوده ی دینی سر بر سجاده گذاشتند و دست به دعا شدند برای دسترسی به انتخابات و مجلس و قانون و عدالتخانه. اگر این نماد های تجددگرایی سیاسی به آن ها امنیت قضایی و عدالتخانه می داد و با دین و آیین شان هم سر ناسازگاری نداشت چرا وارد میدان انقلاب مشروطه نشوند و با صدای بلند اعلام نکنند که: شاه باید سلطنت کند، نه حکومت!
بنیاد میراث پاسارگاد