جامعه ایران در حال انقلاب است. پایان دادن به رژیم استبدادی اسلامی برای هدفی چون: دستیابی به دمکراسی، گسست از فرهنگ صغارت، دستیابی به فرهنگ آزادی و کسب حقوق شهروندی. این انقلاب سرآغاز فصل تازه ای در تاریخ این سرزمین است. آغاز روند کنده شدن از اسلام و صعود زن در ارزش های اجتماعی فرهنگی. این مرحله انقلابی در خود گرایش های متضاد گوناگونی را حمل می کند. کدام گرایش ها؟ گرایش به ارزش های متضاد مانند دین مداری و گریز از دین، گرایش به دیدگاه های متضاد مانند توتالیتاریسم و لیبرالیسم، گرایش به سیاست های متضاد مانند فرقه گرایی و دمکراسی خواهی؛ گرایش به نظریه های اقتصادی متضاد مانند اقتصاد دولتی بوروکراتیک و اقتصاد بازار محور؛ گرایش به افکار زیست محیطی متضاد مانند تولید انبوه فسیلی و تولید متناسب با توسعه پایدار، همه و همه در فضای سیاسی و روشنفکری جاری هستند بدون آنکه نظریه های صیقل یافته ای باشند. در اپوزیسیون ایران بیشتر انرژی روشنفکری به دور مسائل سیاسی می چرخد. حال آنکه مسائل بسیار متنوع هستند.
روشن است که انقلاب کنونی نظام سیاسی دینی و اسلام را به چالش تاریخی کشانده است. انقلاب از سرنگونی رژیم اسلامی می گوید. با این شعار می دانیم که چه چیز را نمی خواهیم، ولی خواست های اثباتی جامعه کدامند؟ پس از سقوط جمهوری اسلامی چه برنامه ی اقتصادی پیشنهاد می شود؟ ویژگی های قدرت سیاسی بعدی و رابطه آن با دین چگونه خواهد بود؟ سیاست های تبعیض زدایی چگونه تعریف می شوند؟ حکومت لائیک چگونه برقرار می شود؟ سیاست در مورد طبقه آخوند چگونه خواهد بود؟ سیاست در مورد سازمانهای اقتصادی سپاه و نهادهای مذهبی و اوقاف چگونه اجرا خواهد شد؟ نظام آموزشی آینده چگونه تعریف می شود؟ محتوا و شکل حکومتی پس از سقوط رژیم کنونی چیست؟ نظام قضایی جدید چگونه ساخته می شود؟ اکولوژی چه نقشی در سیاست فردا خواهد داشت؟ جایگاه زنان در قدرت سیاسی و در جامعه چه خواهد بود؟ ویژگی های جمهوری خواهی کدامند؟ چگونه نقد دین اسلام ادامه یابد؟ چگونه از مسخ و ازخودبیگانگی بیرون بیائیم؟
ریزش در آستانه سقوط
جمهوری اسلامی در آستانه سقوط قرار گرفته و شکافهای درونی بطور بیسابقه رشد کرده است. باید دیوارهای سست حکومت را مورد تعرض قرار داد. ما نمی دانیم رژیم چگونه سقوط خواهد کرد ولی شرایط سقوط آماده است. ویژگی این شرایط کدامند؟ اکثریت قاطع ایرانیان علیه رژیم شده اند، رژیم در رینگ بوکس به گیجی کامل افتاده است، علیرغم سرکوب گسترده، رژیم طی پنج ماه گذشته قادر نبوده است تا انقلاب را متوقف کند، حاکمان بلحاظ انحصارطلبی افراطی خود توانایی جذب نیرو را از دست داده اند، مسئولان رژیم در حال انتقال پول به خارج هستند، جناح هایی در هیات حاکمه از ولی فقیه فاصله می گیرند، بخشی از اصلاح طلبان حکومتی «رادیکالیزه» می شوند، دولت رئیسی ورشکسته است، درآمد بودجه دولتی با کسری کلان روبرو است، مالیات ها و قیمت ها بشدت افزایش پیدا می کنند، بیشتر مردمان جهان حامی انقلاب و علیه حکومت دینی ایران هستند، بسیاری از دولت های جهان از دولت ایران ناراضی اند، اسرائیل با حمایت ضمنی غرب برای ضربه نظامی به مراکز اتمی آماده است، اتوریته دین بعنوان ایدئولوژی رژیم شکست خورده است، ترس مردم بمیزان بزرگی فروریخته است، خشم مردم نسبت به رژیم حاد است و بیش از هشتاد درصد مردم در ایران به جمهوری اسلامی «نه» می گویند(رجوع شود به نظرسنجی گمان).
همه این عوامل نشان دهنده شرایط انقلابی است. پایداری چندین ماهه جنبش انقلابی و تنوع ابتکار سیاسی و فرهنگی و اجتماعی برای ادامه اعتراض از یکسو و از سوی دیگر تشدید سرکوب از جانب رژیم و گلوله های رژیم در چشمها و بدن زن و مرد و اعدام جوانان زحمتکش، ریزش از بدنه نظام را سرعت بخشیده است. از اعتراض به «غیر دینی» بودن احکام اعدام از جانب برخی از اعضای روحانیت و نیز افشاگری اعضای خانواده خامنه ای تا اعلامیه میرحسین موسوی مبنی بر پایان یافتن امکان اصلاح مبتنی بر قانون اساسی اسلامی، بیان تزلزل و ریزش طرفداران حکومت اسلامی و ولایت فقیه است. مولوی عبدالحمید که در پیش در مماشات و سکوت بود امروز علیه زندان و شکنجه و سرکوب اعتراض کرده و از حقوق بهائیان دفاع می کند. او جای خالی نخبگان سیاسی را پرکرده و رژیم را به محاکمه کشانده است. رژیم خامنه ای دیگر بر رویدادها کنترل ندارد و هر تصمیم اش با تناقض های جدید روبرو می شود.
انزوای رژیم
در حال حاضر جامعه به عبور قطعی از جمهوری اسلامی رسیده و شعار «زن زندگی آزادی» در تمامی لایه های اجتماعی نفوذ کرده است. این شعار در جهان بازتاب داشته و مردمان بسیاری آنرا از خود می دانند. به بیان دیگر انقلاب کنونی ایران متحدان جهانی قدرتمندی دارد. حکومتی که در 44 سال پیش محبوب اکثریت مردم و سیاسیون و روشنفکران بسیاری در ایران و جهان بود، امروز در همه جا به یک حکومت منفور و آدمکش و ضد زن تبدیل شده است و ایدئولوژی اسلامی اش یک فاشیسم جنایتکار ارزیابی می شود. میشل فوکو از انقلاب اسلامی بعنوان روح یک جهان بی روح یاد کرد و امروز جهان می بیند که حکومت اسلامی تجلی یک طاعون جهانی است. رژیمی که در سطح ملی و جهانی منفرد شده به لحظه سقوط خود نزدیک شده است.
کارزار شارلی ابدو علیه خامنه ای با استقبال جهانی مواجه شد. شارلی ابدو خامنه ای را به دادگاه کشاند، شخصیت مستبد را مورد تمسخر قرارداد، ایدئولوژی منحط او را رسوا نمود، زنان و مردان مبارز ایران را مورد حمایت قرار داد و به همه جهانیان گفت ایران یک انقلاب بزرگ را تجربه می کند. ترانه «برای» شروین حاجی پور به سرود جهانیان علیه حکومت اسلامی تبدیل شد.
رژیم آخوندی در تجاوز به اوکرائین، به پوتین پهپاد می دهد و به این ترتیب در قوانین بین المللی به خطاکار تبدیل شد، این رژیم دینی از کمیسیون مقام زن سازمان ملل اخراج می گردد، یک کمیسیون حقیقت یاب برای بررسی جنایت هایش تعیین می شود، مجلس اروپا سپاه پاسداران را در لیست تروریستی جای می دهد و افزون بر تحریم های سنگین کنونی، تحریم های جدیدی تدارک دیده می شود. این همه اقدام علیه حکومت اسلامی خامنه ای به معنای آنست که جهان خود را برای پایان دادن به این نظام آماده می کند.
شورای همبستگی و برنامه
از میان عواملی که می توانند رویدادها را شتاب بخشند، احزاب و سازمانها می باشند. نخبگان سیاسی باید حداکثر آمادگی را داشته باشند. این آمادگی مستلزم دو عامل است. یکم، هماهنگی نیروهای سیاسی خارج کشور و پیوند با مبارزان و نهادهای داخل کشور و ایجاد یک شورای همبستگی. این شورا برپایه چند اصل ائتلاقی و تعهد اتیک متقابل استوار می شود. دوم، آمادگی برنامه ای لازم برای روشن کردن دورنمای جنبش و برای همکاری های بعدی است. این فعالیت برنامه ای وظیفه هر جریان است که بطور مستقل یا بطور مشترک می تواند تحقق یابد. برنامه برای سیاست اقتصادی و آموزشی و زیست محیطی و حقوقی و سازماندهی نهادها و نیز مناسبات بین المللی از اهمیت تعیین کننده برخوردار است.
زمان زیادی گذشت و نیروها توجه لازم را برای هماهنگی ننمودند. هماهنگی در سازماندهی برای تلاش مشترک موثرتر یک ضرورت است ولی نیروها تا امروز منافع عمومی و همگانی جامعه را در اولویت قرارنداده اند. بطور مسلم نیروها به نوسازی خود نیازمند هستند. رشد و توسعه هر جریان سیاسی تابع درک درست زمانه و نوآوری سازمانی و بهره گیری از تکنولوژی های مدرن می باشد. ولی تحقق این تحول در تناقض با تلاش موازی برای شورای هماهنگی با دیگران نیست.
این شورای هماهنگی بر پایه سیاست حداقلی می باشد. ائتلاف سیاسی روی حداقل خواستهای سیاسی مانند دمکراسی، حکومت لائیک، تمامیت ارضی، منشور حقوق بشر، برابری زن و مرد، نفی کل نظام، حفظ محیط زیست، استوار است. شرط همکاری برای پیروزی یک سیاست مسئولانه مشترک می طلبد. بنابراین نیروهای سیاسی می توانند روی همین حداقل ها به یکدیگر نزدیک شوند. داشتن یک پیمان یا میثاق همکاری برپایه شعارهای بالا امکان پذیر است به شرطی که از خودپسندی های گروهی و شخصی دور شود.
هم اکنون نیروها دچار پراکندگی هستند و برنامه های مدون جدی ارائه نکرده اند. جنبش میدانی نسبت به نیروهای سیاسی پیشی گرفته و پیوسته ابتکارهای جدید می آفریند ولی نیروهای سیاسی دچار کندی هستند. اگر روند همکاری نیروها برای همبستگی در پیش گرفته شود همه امور شتاب می گیرد. شورای همبستگی قدرت تشویقی بزرگی برای داخل و خارج تولید می کند.
استراتژی و هدف انقلاب
حال نقشه راه چیست و جامعه چه می خواهد؟ در برابر غول جمهوری اسلامی اتحاد کل جامعه و همسوئی نیروها لازم است. تفرقه و تشتت در میان مخالفان رژیم، فرصت مناسب برای ادامه رژیم است. چگونه این رژیم ساقط می شود؟ نقشه راه، همانا راه گردهمایی و همسوئی همه نیروهای مخالف برای تغییر قدرت سیاسی است. جمهوری خواهان و طرفداران سلطنت مشروطه و دمکرات ها و ملیون ها و نیروهای اتنیکی و نیروهای اصلاح طلب کنده شده از ولایت فقیه و نیز نهادهای حقوق بشری و زیست محیطی و سندیکاها، میتوانند اعضای جبهه ضد جمهوری اسلامی باشند. البته این گردهمایی نیروها از هدف معینی پیروی می کند و آن سرنگونی است. حال با سرنگونی جامعه چه می خواهد؟ جامعه از این استبداد دینی رنج بسیار برد و حال می خواهد از رژیم اسلامی عبور کند. معنای این عبور چیست؟ سرنگونی نظام جمهوری اسلامی، پایان دادن به نظام ولایت فقیهی، برچیدن مجلس خبرگان و شورای نگهبان و مجلس اسلامی و نظام قضایی اسلامی، استقرار دمکراسی پارلمانی، برقراری یک قدرت سیاسی لائیک، محاکمه رهبران فاسد و سرکوبگر سپاهی، تامین آزادی ها بر طبق منشور حقوق بشر و اصل یکپارچگی سرزمینی، همه این اقدام ها به معنای عبور است. هر یک از این محورها باید به برنامه تدوین شده شفاف تبدیل شوند. منشور احزاب هرگز نمی تواند جای برنامه های مدون آنها را بگیرد.
یکی از خطرهای این مرحله گذار، کنار گذاشتن ویژگی لائیک قدرت سیاسی در پی فروافتادن جمهوری اسلامی است. پس از تغییر قدرت، نیروهای ملی مذهبی و محافظه کار در پی آن خواهند بود که دوباره اسلام را نجات دهند و دوباره قانون اساسی بعدی و قوانین کشوری را با مفاهیم منحط قرآنی و اسلامی و شیعه گری آلوده سازند. نبود تناسب قوا در مجلس موسسان کار را برای سکولارها دشوار خواهد ساخت. در این زمینه هیچ امتیازی به مذهب نباید داد. در پیوند با قانون اساسی، قانون لائیسیته ایران خطوط را روشن خواهد نمود. نیروهای سیاسی لائیک باید با فرهنگ لائیک خود به مقابله بپردازند و فرهنگ مدرنیته و لائیسیته را در کل جامعه پخش نموده و به آموزش آن توجه لازم را بکنند. تحقق دمکراسی و برابری شهروندان مستلزم بیطرفی دولت نسبت به دین و مذهب است. هرگونه جانبداری از یک دین توسط دولت و مجلس و آموزش آینده، نقض حقوق برابر شهروندان است. قانون اساسی فردا نباید دین رسمی اعلام کند. فقه شیعه باید کاملن از نظام قضایی حذف شود. در این زمینه، فاشیسم مذهبی به ترور و توطئه دست خواهد زد زیرا تصرف قدرت توسط نیروهای سکولار تمام امتیازهای اسلامگرایان را از بین می برد. فاشیسم شیعه را با فدائیان اسلام دیدیم، با جمهوری اسلامی تجربه کردیم و فردای تغییر قدرت، باندهای فاشیستی شیعه را خواهیم دید.
استراتژی کسب قدرت آیا با سازش و چالش ممکن است و یا با انقلاب قهرآمیز میسر می گردد؟ در جهان هر دو راه تجربه شده اند. برای جامعه راه مطلوب راهی است که کم ترین هزینه را بپردازد. خشونت برای کشتار دشمن می تواند با جنگ داخلی و تبهکاری های اجتماعی خشن و پارگی سرزمینی همراه باشد. حال آنکه مبارزه مدنی و اعتصاب و تظاهرات سیاسی و متوقف کردن اقتصاد رژیم و فلج کردن نظام اداری کم هزینه ترین است. البته رژیم تلاش دارد تا هر حرکت مبارزاتی را به قهر بکشاند ولی هوشمندی انقلابیون باید بتواند این سیاست را خنثی سازد. خشونت سراسری، تضمین برای پیروزی دمکراسی نیست. همه انقلاب های خشونت بار قرن بیستم به دیکتاتوری تبدیل شدند. تضمین برای انقلاب آزادی بخش در گرو تناسب قوا، وزنه جمهوری خواهان لائیک، محتوای شعارها، بسیج مردمان آگاه و نیز شرایط بین المللی مناسب است.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
بنیاد میراث پاسارگاد