اسماعیل خویی؛ شاعری که به آفتاب بدل شد ـ شاهین بشیری

 

اسماعیل خویی، شاعر و نویسنده سرشناس ایرانی که از بنیانگذاران کانون نویسندگان محسوب می‌شد، پس از یک دوره بیماری در بریتانیا درگذشت.

اسماعیل خویی سال ۱۳۱۷ در شهر مشهد زاده شد و سه دهه پایانی عمر خود را در لندن گذراند.

وی که از مخالفان حکومت جمهوری اسلامی بود سال‌های پایانی عمر خود را در تبعیدی خودخواسته گذراند.

او به دلیل آشنایی با فلسفه و دارا بودن دکترا در این زمینه تعدادی شعرهای موفق با ته رنگی از فلسفه سرود که از این جهت در شعر معاصر پارسی بی‌همتا بود. ولی نکته مهم در این زمینه این بود که در این دسته از شعرهای وی، بیشتر اوقات کفه شاعرانگی و احساس بر خشکی فلسفه می‌چربید.

اسماعیل خویی بعد از اعدام دوستش، سعید سلطان‌پور در سال ۱۳۶۰، مخفیانه زندگی می‌کرد و پس از مدتی از ایران به بریتانیا مهاجرت کرد و از سال ۱۳۶۳ در لندن زندگی می‌کرد.

او صدور فتوای قتل سلمان رشدی به وسیله روح‌الله خمینی را، مانند بسیاری دیگر از روشنفکران، نویسندگان و شاعران سرشناس جهان و ایران از جمله هارولد پینتر و نادر نادرپور محکوم کرد.

از این پس بود که انتقاد از حکومت جمهوری اسلامی به هدفی اصلی در زندگی‌اش تبدیل شد و همواره این مسیر را ادامه داد.

اسماعیل خویی در سال ۲۰۱۰ جایزه ادبی فریدریش روکرت را از آن خود کرد. جایزه ادبی شهر کوبورگ، که هر دو سال یک بار به نویسنده و ادیبی از خاورمیانه و نزدیک تعلق می‌گیرد.

با این حال به دلیل فروتنی بی‌پیرایه‌ای که داشت، قضاوت در مورد شعرهایش را به آیندگان موکول می‌کرد و به گفته نیما یوشیج استناد می‌کرد که بعد از ما غربال به دستان از ره می‌رسند.

اسماعیل خویی همچنین منتقد برخی باورها در مباحث ادبی بود که بخصوص توسط نظریه‌پردازان به شعر نوین پارسی تحمیل شده است. از جمله در مورد زبان مستقل ادبی که توسط منتقدان به عنوان یک اصل مهم در شعر یک شاعر مطرح شده معتقد بود که باوری بی‌اساس است.

شعرهای اسماعیل خویی تاکنون به زبان‌های مختلف از جمله انگلیسی، روسی، فرانسه، آلمانی، هندی، و اوکراینی ترجمه شده‌اند. او به زبان انگلیسی تسلط داشت و به این زبان هم شعر سروده‌ است.

او در تعریف شاعر و روحیه خاصش چنین سروده است:

یک پنجره است شاعر
شاعر کسی است که می‌ترسد
و سخت می‌ترسد
و از همین روست
که رو به آفتاب
می‌نشیند؛
و هرچه هست،
حتّی،
آن مخملِ سیاه را نیز
بازیچه‌ای به‌دستِ رنگرزِ آفتاب می‌بیند؛
و، مثلِ آفتاب‌پرستی هشیار،
در مخملِ سیاهی شب حل می‌شود:
یعنی که، در سپیدهٔ فرجام،
به آفتاب بدل می‌شود.

اسماعیل خویی دو هفته پیش از مرگ، به آخرین آرزویی که داشت اشاره کرد و گفت دوست دارد بار دیگر ایران را ببیند، ولی این آرزوی وی هیچ گاه عملی نشد و این شاعر برجسته، روز سه‌شنبه چهارم خردادماه، در سن ۸۳ سالگی در لندن درگذشت.

۰۴/خرداد/۱۴۰۰

برگرفته از رادیو فردا

بنیاد میراث پاسارگاد

Read Previous

یک بررسی تطبیقی کوتاه درباره آفرینش جهان از دیدگاه قرآن و فردوسی ـ داریوش بی نیاز

Read Next

انقلابِ بدون تاریخ ـ گفتگوی غزل صدر با دکتر ماشاالله آجودانی