همه سیاستمداران جهان میدانند که برای رژیم دینی [آخوندی] در ایران، حفظ قدرت سیاسی هم استراتژی است و هم تاکتیک و منافع مردم برای این رژیم محلی از اِعراب ندارد. این صاحبان قدرت در ایران برای تداوم و پایداری قدرت خود حاضرند دست به هر عملیات تروریستی و آشوبگرانه در منطقه بزنند و اگر در موضع ضعف قرار گیرند به قراردادهایی تن خواهند داد که در جهان کنونی کمتر دولتی حاضر به چنین «گذشتها»ی سیاسی-اقتصادی است.
پیش از آن که به اصل موضوع بپردازیم ببینیم که سیاستهای راهبردی رژیم آخوندی از زبان خودشان حول چه محوری میچرخد:
«همچنین بر اساس چارچوب نظری تحقیق، از آنجا که نظریه بازدارندگی [Deterrence Theory/Abschreckungstheorie] در زمان نظام دو قطبی و رقابت میان قدرتهای وقت، توانست به عنوان تجربهای موفق از بروز جنگ و رویارویی مستقیم دو ابرقدرت جلوگیری نماید، و دارای سابقه تاریخی مثبت در تنظیم روابط راهبردی میان قدرتها بوده و پس از پایان جنگ سرد و برخلاف تصور هنوز جایگاه خود را در عرصه مناسبات بینالملل حفظ کرده و شکل منطقهای به خود گرفته است. از طرفی تنوع تهدیدهای امنیتی پیرامون ایران و رقابتهای تسلیحاتی گسترده در میان کشورهای منطقه ضرورت کاربست نظریه بازدارندگی را در دکترین دفاعی کشور اجتنابناپذیر مینماید. از آنجا که بازدارندگی ارتباط و پیوند مستقیمی با عنصر قدرت داشته و نقطهی تمرکز آن در حوزهی قدرت نظامی است، همچنین بر اساس آموزههای قرآن و اسلام که لزوم داشتن آمادگی دفاعی در برابر دشمنان را گوشزد و مورد تأکید قرار داده است لزوم تقویت بنیه و توان نظامی کشور به منظور ایجاد بازدارندگی دفاعی و تأمین منافع و امنیت ملی کشور از ضروریات میباشد که در همین راستا با توجه باه نتایج بهدست آمده از تحقیق پنج نیروی پیشران کلیدی تأثیرگذار بر قدرت دفاعی کشور میبایست از سوی مسئولان و فرماندهان نظامی در تدوین راهبردهای نظامی به منظور ایجاد بازدارندگی مؤثر و حصول امنیت پایدار در کشور لحاظ گردند.
پیشنهادهای اجرایی آنها
1- افزایش توان بازدارندگی نیروهای مسلح با تکیه بر اقتدار فرماندهی و رهبری ولی امر مسلمین، 2- برنامهریزی مسئولان و فرماندهان نظامی به منظور تأثیرگذاری بر تحولات نظامی منطقهای، 3- برنامهریزی و تلاش به منظور خود اتکایی و خودکفایی تولیدات دفاعی، 4- رفع اختلافات و کاهش تنش با همسایگان به خصوص عربستان و برقراری روابط دو و چند جانبه و ایجاد همگرایی منطقهای، 5- افزایش توان قدرت دریایی و حضور مؤثر و با اقتدار نظامی در خلیج فارسی و دریای عمان، 6- انعقاد پیمان و تفاهمنامهها مشترک نظامی با کشورهای منطقه و سایر کشورهای قدرتمند جهانی به منظور ایجاد محیط امنیتی کم خطر، 7- دور نمودن منابع تهدید نظامی از طریق گسترش عمق و نقوذ راهبردی کشور در سایر مناطق به خصوص شرق مدیترانه، 8- توسعه و افزایش توان موشکی کشور، 9- تقویت و گسترش سامانههای دفاعی-پدافندی در سطوح مختلف کوتاه، متوسط و بلند، 10- تقویت روح همکاری و همدلی میان نیروهای مسلح و برگزاری رزمایشهای مشترک نظامی، 11- تدوین طرحهای نطامی با لحاظ اصول استمرار، تحرک، شتاب، توالی و سرعت عمل در جابجایی نیروها، 12- تلاش به منظور ارتقاء روحیه کارکنان و خانواده نیروهای مسلح و توجه به امر ارتقاء معیشت و منزلت کارکنان از سوی فرماندهان، 13- ارتقاء شاخصهای توسعهدفاعی کشور با تأکید بر توسعه منابع انسانی»[1]
همانگونه میبینیم سیاست خارجی رژیم آخوندی در ایران بر پایۀ نظریه بازدارندگی پیش میرود، یعنی دستیابی به بمب اتمی و تولید انبوه موشکهای کلاسیک و هوشمند. امروز هر دانشآموز دبیرستانی میداند که چنین سیاستی به منابع عظیم مالی و فناوریهای بسیار مدرن متکی است و کشوری مانند ایران نه توان مالی دارد و نه توان فناوری برای تحقق آن. بنابراین چنین رژیمی هیچ راهی بجز «جنگهای غیرقرینهای» ندارد، این نوع جنگها در واقع همان عملیات تروریستی در سطح منطقه و جهان است.
جغرافیای سیاسی ایران و به ویژه موقعیت ایران در خلیج فارس یا بهتر بگوییم تنگۀ هرمز، آن امکان طبیعی است که رژیم آخوندی توانسته و میتواند به عنوان ابزار زورگیری و اخاذی از آن سوءاستفاده کند که تاکنون کرده است. بنابراین کاهش نیاز کشورهای منطقه به تنگۀ هرمز یکی از اهداف استراژیک کشورهای منطقه و جهان است یعنی تحقق پروژههایی که بتوان تنگۀ هرمز را دور زد. یک امکان دیگر استراژیک ایران قرار گرفتن این کشور بر سر راه ابریشم است که کوتاهترین راه چین به بازار اروپا است. بنابراین میتوان گفت که رژیم آخوندی در ایران از دو امکان طبیعی استراژیک برخوردار است که جامعۀ جهانی درصدد محروم کردن ایران از این دو امکان است. ابتدا نگاهی بیندازیم به موقعیت استراتژیک تنگۀ هرمز:
کلاً پنج تنگه مهم در جهان وجود دارد که روزانه مجموعاً 42 میلیون بشکه چیزی حدود 53% کل نفت جهان از آنها گذر میکند: تنگه هرمز، تنگۀ مالاگا، تنگۀ سوئز، تنگۀ بابالمندب و تنگۀ بُسفور. 18 میلیون بشکه یعنی حدود 20% از ترانزیت کل نفت جهان از تنگۀ هرمز میگذرد. ایران، عربستان سعودی، کویت، عراق، امارت متحده عربی و قطر نفت خود را از تنگه هرمز انتقال میدهند. در کنار نفت نیز 77 میلیون تُن گاز طبیعی مایع (ال ان جی)، حدود 30% کل عرضۀ جهانی، از همین تنگه میگذرد.
سیاستهای آشوبگرانه و تروریستی رژیم آخوندی باعث شد که کشورهای نامبرده بالا تصمیم بگیرند پروژههایی را اجرایی کنند تا بتوانند تنگۀ هرمز را دور بزنند. مهمترین پروژههای خطوط لوله نفت برای دور زدن تنگۀ هرمز عبارت هستند از:
1- انتقال نفت خام از امارت متحده عربی به دریای عمان از طریق خط لوله حبشه-فجیره. صادرات نفت خام امارات متحده چیزی حدود 2.7 میلیون بشکه در روز است. این خط لوله 360 کیلومتری توسط شرکت مهندسی و عمران چین (CNPC) با سرمایهگذاری 3.29 میلیارد دلار ساخته شد و قرار است 1.8 میلیون بشکه نفت را انتقال بدهد، این رقم یعنی 68% صادرات کل نفت خام امارات.
2- انتقال نفت خام عراق به دریای مدیترانه. برای اجرای این پروژه سه خط لوله در نظر گرفته شده است: الف: خط لوله کرکوک-جیحان به طول 970 کیلومتر که ظرفیت انتقال آن 1.6 میلیون بشکه در روز است، ب: خط لولۀ کرکوک-بانیاس که از سوریه به مدیترانه کشیده شده است و طول آن 800 کیلومتر است و میتواند روزانه 300 هزار بشکه انتقال بدهد و پ: خط لوله عراق-عربستان که در سال 1989 با ظرفیت 1.65 میلیون بشکه در روز راه اندازی شد.
3- انتقال نفت خام عربستان به دریای سرخ که از طریق دو خط لوله صورت خواهد گرفت. الف: خط لوله شرق-غرب عربستان به طول 1200 کیلومتر و ظرفیت اولیه 1.85 میلیون بشکه در روز و ب: خط لوله ترانس عربی به طول 1214 کیلومتر و ظرفیت اولیه 300 هزار بشکه در روز.
تنها کشوری که هیچ امکانی برای دور زدن تنگه هرمز ندارد، کویت است.
بنابراین، توان اسمی مسیرهای نامبرده برای دور زدن تنگه هرمز حدود 11 میلیون بشکه در روز است. البته این ظرفیت را میتوان با سرمایهگذاری نه چندان زیادی یعنی با داخل کردن فناوریهای مدرن خیلی سریع به 14 میلیون بشکه افزایش داد.
از این رو، تا آنجا که به انتقال نفت خام مربوط میشود عملاً میتوان تنگۀ هرمز را دور زد.
اهمیت تنگۀ هرمز ولی هنوز برای کالاهای فسیلی یا فرآوردههای پتروشیمی از میان نرفته است. برای نمونه قطر اکنون 77 میلیون تُن در سال گاز مایع طبیعی به بازار جهانی عرضه میکند، چیزی حدود 30%. بنابراین هنوز تنگۀ هرمز برای انتقال گاز مایع طبیعی، فرآوردههای پتروشیمی و سایر کالای دیگر از اهمیت برخوردار است که البته همین نیز میتواند با راه افتادن طرح «یک کمربند، یک جاده» که به بازسازی جاده ابریشم شهرت یافته از بین برود.
یک کمربند یک جاده
بازسازی جاده ابریشم از راههای خاکی، آبی، هوایی و برفی یکی از بزرگترین پروژههای اقتصادی در تاریخ بشریت است. از منظر صرفهجویی اقتصادی که بنگریم، این جاده میباید از ایران بگذرد. در طرحهای نخستین این پروژه ایران یک بخش مهم از آن بشمار میرفت. به تصویر زیر نگاه کنید:
سیاست استراتژیک ایران که بر پایۀ نظریۀ بازدارندگی – به عبارتی دشمن دانستن همسایهها و مابقی کشورهای جهان- استوار است، همیشه برای چین یک زنگ خطر و هشدار بوده است. توسعهطلبی چین با ابزار اقتصادی متحقق میشود و این کشور تا آنجا که میتواند از هر گونه درگیری نظامی پرهیز میکند، علیرغم توان نظامیاش. در مراودات اقتصادیش هم تا آنجا که بتواند تلاش میکند قراردادها به نفعاش تمام شوند و در این حوزه هم هیچ معیار اخلاقی نمیشناسد. چین از این نقطه حرکت میکند که در «سیاست، گول خوردن عذر نیست» و سیاستمداران هر کشوری باید بتوانند منافع خود را تشخیص بدهند و اگر ندادند مشکل خود آنهاست.
باری، از آنجا که چین با کشورهای همسایه ایران قراردادهای واقعی و مشخص دارد و آنهم در مقیاسهای کلان کلاً نمیتواند با سیاست خارجی رژیم آخوندی کنار بیاید و با این کشور وارد معاملات و مبادلات استراتژیک شود. درست در همین راستا، چین آرام آرام از رژیم آخوندی فاصله گرفت به طوری که حجم مبادلات تجاری چین در ایران که در سال 2014 به 51.8 میلیارد دلار رسیده بود در سال 2020 به 16 میلیارد دلار کاهش یافت. و این در حالی است که چین در سال 2020 حدود 50 میلیارد دلار با عربستان، 23 میلیارد دلار با عراق و 12 میلیارد دلار با اسرائیل مبادله کردهاند. در کنار اینها چین قرار است که در پروژه شهر نئوم [شهر آینده] یا شهر دیجیتالی عربستان سعودی سرمایهگذاریهای کلان به ویژه در حوزه هوش مصنوعی بکند.
با توجه به مناسبات اقتصادی چین با همسایگان ایران، طبیعی است که ایران در چارچوب استراتژی چین نگنجد. یک نکتۀ بسیار مهم! تصمیمگیریها برای اهداف راهبردی میان مدت و درازمدت در چین از یک سو توسط سدها کمیسیون و از سوی دیگر توسط ابرکامپیوترها با هوش مصنوعی صورت میگیرد. این ابررایانهها با میلیونها داده تغذیه میشوند تا بهترین راه حل را ارایه دهند. از این نظر، چین یک کشور سوپرمدرن است که هوش مصنوعی را به عنوان «نیروی کمی» در تمام عرصهها به خدمت گرفته است.
همچنین نباید فراموش کرد که چین 14% نفت خود را از عربستان سعودی تهیه میکند و عربستان سعودی 16.45% حجم مبادلات اقتصادیش با چین است، 13.34% با ایالات متحد آمریکا و 5.39% با آلمان. به همین دلیل، چین هرگز حاضر نیست که موقعیت خوب خود را با کشورهای همسایه ایران به خطر بیندازد. به همین دلیل، وقتی ترکیه یک خط جدید در راه ابریشم درست کرد و ایران را دور زد، چین از آن استقبال کرد. تصاویر زیر نشان میدهند که چگونه ترکیه ایران را دور زده است:
زمانی که ما این فاکتها را در کنار یکدیگر میچینیم، متوجه میشویم که ایران عملاً از «موقعیت استراتژیک طبیعی» خود محروم شده است و دیگر نمیتواند از آن به عنوان سلاح طبیعی علیه همسایگانش و یا علیه اقتصاد جهانی سوءاستفاده کند.
در چنین شرایطی، ایران پای میز مذاکرات «برجام» میرود. ایران هم اکنون مانند کشوریست که در جنگ شکست خورده، خلع سلاح شده و امروز مجبور است در این موضع ضعف مطلق با قدرتهای جهانی وارد مذاکرهشود.
ما دقیقاً نمیدانیم که چین، آمریکا و روسیه به چه راهبردی در برابر ایران رسیدهاند و برای خود چه وضعیتی را برای رژیم آخوندی در نظر گرفتهاند. ولی میتوان تصور کرد که برای میانمدت، ایران را در همین وضعیت فعلی (Status Quo) «ماتشده» نگه دارند و این «شیر پیرِ بییال و دندان» را برای دورهای روی پا نگه دارند. با توجه به این شرایط، شوربختانه باید گفت که شرایط پس از توافق آینده، نه تنها بهتر نخواهد شد بلکه آسیبهای جدیای به ایران وارد خواهد آمد که جبران آنها بسیار بسیار دشوار خواهد بود. این که آیا در ایران حوادث پیشبینیناپذیری، مانند خیزش اجتماعی یا کودتا، رخ دهد که جلوی فاجعههای آینده را بگیرد هیچ کس نمیداند.
[1] «تبیین مهمترین نیروهای پیشران تأثیرگذار بر قدرت دفاعی ایران در افق زمانی 1410»: فصلنامه آینده پژوهی دفاعی، سال پنجم، شماره 16، بهار 1399، ص 84-85
http://baznegari.de
بنیاد میراث پاسارگاد
بنیاد میراث پاسارگاد