با شاهزاده رضا پهلوی چه باید کرد؟ نماد و نمود مشروطگی و دیگر هیچ ـ جمشید اسدی

 

نمی‌توان خواهان گذار از جمهوری اسلامی بود و شاهزاده رضا پهلوی را نادیده گرفت. چه بخواهیم و چه ‏نخواهیم پرآوازه‌ترین چهره اپوزیسیون، سر زبان‌ها و آشنای جهانیان است. سخن بر سر هواداری نیست. سخن بر سر ‏چهره‌ای است که جای و وزنه‌ای در سپهر سیاسی ایران دارد و از همین رو، باید دانست که آیا می‌تواند سرمایه‌ای ‏برای گذار از نظام ولایی به دمکراسی باشد و اگر آری چگونه؟

در این نوشته به همین می‌پردازیم و روی به کسانی داریم که انتخاب میان دو شکل پادشاهی یا جمهوری برای ‏حکومت دمکراسی را حق ایرانیان می‌دانند و برای رسیدن به آن با یکدیگر پیمان می‌بندند. با دو دسته کاری نداریم. ‏کسانی که از دوران پادشاهی جز امتیاز به یاد نسپرده و از جنبش آزادی خواهی هیچ نیاموخته‌اند و کسانی که در کینه ‏کهنه مانده و جز از کاستی‌های محمدرضا شاه که در جای خود نقد کردنی است نمی‌گویند، اما خودکامگی و پشتیبانی ‏سازمانی خود از «زعیم عالیقدر، امام خمینی» را پوشیده می‌دارند. با این دو دسته کاری نداریم، اما آماده گفتگو با ایشان ‏در هر رسانه ایم تا مردم داوری کنند.

آهنگ نوشته بررسی نظری مبارزه به شیوه مشروطگی [۱] برای رسیدن به مشروطگی است و کاری که ‏شاهزاده برای آن می‌تواند کرد. پیش‌تر خواهیم دید که مشروطگی تنها پادشاهی نیست. اگر شاهزاده نگاه این نوشته را ‏پذیرفت که چه بهتر، اما نوشته ویژه ایشان نیست و همچنان که آمد برای کسانی است که دمکراسی خواه‌اند و از همین ‏رو انتخاب میان پادشاهی یا جمهوری را حق مردم می‌دانند و هم ایشان‌اند که این نوشته را با نقد و نظر راستی آزمایی می‌کنند.

جانمایه نوشته این است که اگر شاهزاده نمادِ نهاد مشروطگی شود و ایرانیان را به کار و رهبری میدانی ‏برانگیزد، بی‌آن که خود دست به رهبری اجرایی زند، سرمایه‌ای برای گذار از نظام ولایی می‌تواند بود. اما نهاد و نماد ‏کدام‌اند؟ مشروطگی چیست؟ و برانگیختن ایرانیان به کار بدون رهبری اجرایی چگونه کاری است؟

نهاد و نماد. در زندگی اجتماعی همه چیز انتخابی نمی‌تواند بود. نهاد را می‌توان و بلکه می‌بایستی انتخاب ‏کرد، اما نماد را نه. فرق است میان این دو.‏

نهاد (‏Institution‏) سامانه‌ای است که به زندگی اجتماعی نظم می‌دهد تا مردم تا در امنیت به سر برند و بر ‏سر هر اختلافی نستیزند. دو نگاه به نهاد هست. یکی آن را برساخته قول و قرار انسان‌ها می‌داند و دیگری ناشی از ‏الگوی مینوی یا طبیعی پیش از اراده انسان. منتسکیو در «روح القوانین» نهاد را در برگیرنده آداب و قوانینی می‌داند که ‏انسان‌ها برای حکمرانی میان خویش می‌سازند. آداب، کنش انسان، و قوانین، کنش شهروند را سامان می‌دهند. بهترین ‏نهاد حکومتی برای سامان زندگی اجتماعی مردمان برساخته و انتخاب خود ایشان است و مشروطه خواه نهاد حکمرانی ‏دیگری را بر نمی‌تابد.‏

نماد برابر واژه فرنگی ‎سمبل (‏symbole‏) است و به نشانه‌های معنی دار همچون پرچم و زبان مشترک و ‏جشن ملی اشاره دارد. در فرنگ دمکراتیک هم، همچون در فرانسه و آمریکا، کسی که با رای مردم برای مدتی به نهاد ‏ریاست جمهوری انتخاب می‌شود، در کنار نمادهای فرهنگی و هویتی غیر انتخابی همچون پرچم و سرود پدیدار می‌‏شود تا نشان دهد که برای خدمت به مردم و کشوری آمده که پیش از وی بوده و پس از وی خواهند بود. نماد همچون ‏زبان مفهومی میان واقعیت و انگاره است. واژه «کتاب» خودِ کتاب نیست، اما انگاره‌ای است که همه فارسی زبانان را ‏متوجه کتاب واقعی می‌کند.

نمادها برآمده از فرایندی تاریخی‌اند و به مردم سامانه و نشانه و رسم و رسومی برای همزیستی می‌دهند و ‏همین رو ناشی از انتخاب دوره‌ای نیستند، چه اگر چنین باشند همزیستی را به رسم و نشانه رای دهندگان فرو می‌کاهند. ‏البته مردمان با گفت و شنید و نشست و برخاست و بده و بستان نمادها را همواره به روز می‌کنند. فرهنگ، منظومه ‏نمادها است.‏

از دیدگاه نظری وابسته کردن همه نمادها و به ویژه نماد پادشاهی به رای و انتخاب دوره‌ای نادرست است و ‏اگر برای مصلحت اندیشی و مثلا نرم کردن ستیزه جویان و کشاندن ایشان به جبهه مشترک باشد نتیجه‌ای ندارد. چه ‏کسانی که حق مردم برای انتخاب میان جمهوری و پادشاهی را بر نمی‌تابند، «میهن بان» و «دولت بان» و «پادشاه ‏انتخابی» را هم نمی‌پذیرند.‏

البته گاهی نماد سیاسی انتخابی است همچون مقام ریاست جمهوری در آلمان و اتریش و اسراییل که تشریفاتی و ‏به دور از کار اجرایی است. به باور ما، اگر نهاد ریاست جمهوری انتخابی و به رای مردم شد، بهتر آن است که دوره‌اش با دوره اجرایی نخست وزیر یکی نباشد و بلکه بلند‌تر باشد، تا مادامی که مدیر اجرایی به کارهای روزمره و جاری ‏کشور می‌رسد، کسی هم پرستار هویت تاریخی بلند آهنگ کشور باشد.‏

مفهوم نهاد و نماد در علوم اجتماعی روشن است، اما گاهی واژه نهاد در تعریفی فراتر از سپهر سیاسی و برای ‏هر سامانه بلند آهنگ اجتماعی همچون زبان نیز به کار می‌رود. ما در این نوشته برای روشنی بحث، نهاد را در معنای ‏سیاسی آن به کار می‌بریم و نماد را به جای نشانه فرهنگی. در مشروطگی نهاد اجرایی برآمده از انتخاب مردم و نماد ‏پادشاهی نشانگر هویت فرهنگی است. ‏

مشروطگی. مشروطگی در برابر واژه فرنگی ‏Constitutionalisme‏ می‌آید و چه بنوشته باشد همچون در ‏ایران (قانون اساسی ۱۲۸۵) و آمریکا (منشور حقوق، ‏Bill of rights‏) و چه ننوشته همچون در انگلستان، «قانون قانون‌ها» ست و به جانمایه حکومتی اشاره دارد که کِرد و کار پایوران دولتی و قانونگذاری و دادگستری را مشروط به ‏پاسداری از حقوق طبیعی فرد می‌داند. جانمایه حکومت مشروطه که پاس داشته شد، شکل آن می‌تواند پادشاهی یا ‏جمهوری باشد.‏

ستون پایه مشروطگی، حقوق طبیعی فرد است که خود بنیاد، نازدودنی، بی‌نیاز به رای مردم یا حکم حاکم و ‏ورای ویژگی‌های سیاسی، مینوی، اجتماعی، قومی و اقتصادی است. حقوق طبیعی فرد یعنی هیچ فردی در جامعه ‏ممتازتر از دیگری نیست و فرد شهروند در پندار و گفتار و کردار آزاد است و حکومت گر خود را انتخاب می‌کند [۲].

از دیدگاه مشروطگی، ایرانیان حق انتخاب میان پادشاهی و جمهوری دارند. کاری به شاهزاده رضا پهلوی ‏ندارد. حتی اگر شاهزاده به روشنی بگوید و به رسم و رسومی بنویسد که در پی پادشاهی نیست و جمهوری خواه است، ‏باز هم حق مشروطگی مردم برای انتخاب میان پادشاهی و جمهوری از میان نمی‌رود.‏

هوادار مشروطگی آن را به فردای رسیدن به حکومت وا نمی‌سپارد و در مبارزه سیاسی هم آن را پی می‌گیرد ‏تا روزی که برپای‌اش کند. مشروطگی باور سیاسی ویژه‌ای نیست و بلکه شیوه قانونمند همزیستی باورهای گوناگون ‏است. بسیاری همواره در پی شناخت آسیب‌های اپوزیسیون‌اند تا راهی بنمایند. اما دیدگاه مشروطگی این نیست و در پی ‏همزیستی قانونمند باورهای گوناگونی است که‌ای بسا این آن را و آن این را آسیب دیده بدانند. خودکامه در پی پیاده کردن ‏اندیشه درست خویش است و مشروطه خواه، در پی قدرت و در قدرت، در پی شیوه همزیستی قانونمند اندیشه‌های ‏گوناگون.‏

این از شیوه مبارزه مشروطه خواه برای مشروطگی. اما شاهزاده چه می‌بایستی کرد؟

شاهزاده رضا پهلوی و نماد و نمود مشروطگی. شاهزاده رضا پهلوی که همای فرّهیِ پرآوازگی بر دوش‌اش ‏نشسته، برای ایرانیانی که از روزگار سخت میهن ناخرسند و در پی برون شد از نظام ولایی‌اند چه می‌تواند کند؟

نخست این که همچون دیگر مبارزان آزادی خواه از دوران مبارزه پایبند به مشروطگی باشد برای برپایی ‏مشروطگی. اما به همه دلیل‌هایی که آمد وی کار ویژه‌ای نیز می‌تواند کرد که از کس دیگری بر نمی‌آید و آن به گردن ‏گرفتن نماد و نمود مشروطگی است برای فراخواندن ایرانیان با باورهای گوناگون به هم افزایی نیرو، گذار از نظام ‏ولایی و انتخاب میان پادشاهی و جمهوری برای دمکراسی.

نماد مشروطگی یعنی نماد حاکمیت مردم در کهن سرزمین ایران. این نماد برآمده از هویت مردمانی است که ‏دست کم سه هزار سال در کنار هم زیسته‌اند و صد و پنجاه سالی هم برای حقوق شهروندی کوشیده‌اند.‏

نمود یعنی پدیداری نماد در دوره‌های تاریخی گوناگون و همخوانی آن با ویژگی‌های هر دوره. چنان که شاه ‏که همواره نماد استقلال سیاسی ایران بود در دوره‌های گوناگون نمود‌های گوناگون یافت و در دوران نزدیک به ما ‏پادشاه مشروطه شد.

بزرگ‌ترین کاری که شاهزاده برای گذار از نظام ولایی به دمکراسی ایرانی و به وجود آوردن فضای آرامش ‏و آزادی و گفتگو برای انتخاب میان پادشاهی و جمهوری می‌تواند کرد، به گردن گرفتن نماد و نمود مشروطگی است.

نماد یعنی آن که شاهزاده رضا پهلوی نشانه استقلال سیاسی ایران بر پایه حاکمیت مردم ایران باشد. نمود یعنی ‏آن که شاهزاده‌ای باشد که حق انتخاب مردم ایران میان دو گزینه شاهنشاهی و جمهوری را پاس می‌دارد و برای آن می‌‏کوشد.‏

پیمان مشروطگی دو سر دارد. بر یک سر پیمان (نوین)، شاهزاده رضا پهلوی نماد و نمود مشروطگی است و بی‌سوگرایانه همه گرایش‌ها را به هم افزایی نیرو برای گذار از نظام ولایی فرا می‌خواند، سوی کسی نمی‌گیرد و ‏دستینه‌ای بر کارزاری نمی‌گذارد که دیگر ایرانیان، حالا به هر دلیل، با آن همداستان نباشند. در سوی دیگر، گرایش‌های ‏جمهوری و پادشاهی و دیگر نیروها هستند که باورهای خود را به روشنی باز می‌گویند و پاسدار آن‌اند. اگر هر گونه ‏سوگيرى از سوی شاهزاده به زیان جنبش مشروطگی است، آشکارگویی نیروهای هموند به سود آن است. چه پیمان بر ‏سر مشروطگی است، نه یکی شدن گرد چهره یا اندیشه‌ای یگانه و کنار گذاردن باورها.‏

اما تا گذار از نظام ولایی و رسیدن به انتخاب میان دو گزینه پادشاهی و جمهوری مشروطگی، شاهزاده نماد و ‏نمود مشروطگی چه می‌تواند کرد؟

از نماد و نمود مشروطگی تا رهبری و کار میدانی. بسیاری از ایرانیان از وزنه شاهزاده رضا پهلوی در ‏سپهر سیاسی ایران آگاه‌اند و خواهان همکاری با وی‌اند، اما نمی‌دانند که وی چه نقش ‏و کاری به گردن گرفته‌ و با ‏‏«بنیاد میهن»، ‏‏«شورای ملی ایرانیان»، «ققنوس»، «فرشگرد» و «پیمان نوین» چه کرد و زین پس چه می‌خواهد کند. ‏مردم انتظار دارند که شاهزاده به این ناروشنی‌ها پایان بخشد.

به راستی شاهزاده نماد و نمود مشروطگی چه کاری برای ایران در بند و درد می‌تواند و می‌بایستی کرد؟ بی‌‏تردید، کار وی رهبری سازمانی و میدانی نمی‌تواند بود. این نه همخوان مشروطگی است و نه از عهده ایشان بر می‌آید. ‏پرهیختن از کار میدانی اما، این نیست که شاهزاده به گفتن بسنده کند. به باور ما، شاهزاده در همان چارچوب نماد و ‏نمود مشروطگی و به دور از کار اجرایی می‌تواند ایرانیان را به کار در میدان برانگیزد و گزارش آن را به مردم دهد. ‏چگونه؟ چند نمونه بیآوریم.‏

شاهزاده در پیام ۱۳ خرداد ۱۴۰۱ به ایرانیان پیشنهاد کرد از خانواده‌های زندانیان سیاسی پشتیبانی مالی کنند. ‏پیشنهاد به جایی است، اما بی‌پیگیری گفت و نه گفت آن یکی است. شاهزاده، بدون آن که درگیر مدیریت این کار شود، می‌تواند فراخوانی دهد و از حسابداران قسم خورده ایرانی بخواهد که یک حساب بانکی بگشایند و سرپرست آن باشند و ‏سپس از ایرانیان بخواهد که به اندازه توان خود به آن حساب واریز کنند و سرانجام پول جمع شده را با کمک شبکه‌ای ‏به دست خانواده‌های زندانیان رسانند. شاهزاده هر از چندی حسابرسی این کار را به مردم گزارش می‌دهد و کمک می‌‏گیرد.‏

شاهزاده در پیام ۱۳ خرداد ۱۴۰۱ پیشنهاد نیک دیگری نیز داد و از ایرانیان برون مرز خواست که روزگار ‏سخت مردم و مقاومت و مبارزه ایشان علیه ستمگری نظام ولایی را به آگاهی جهانیان برسانند. پیگری این کار نیز می‌‏تواند دستآورد درخوری داشته باشد. شاهزاده می‌بایستی این پیشنهاد را پی گیرد و از روزنامه نگاران تجربه آموخته ‏بخواهد که خبرهای ایران را که جهانیان می‌بایستی بدانند دستچین کنند و برای ترجمه در اختیار ایرانیان آشنا به زبان و ‏فرهنگ فرنگی قرار دهند و سرانجام خبرهای ترجمه شده را از راه رسانه‌های اجتماعی و متعارف به آگاهی فرنگی‌ها ‏رسانند. بدین ترتیب، اذهان عمومی در غرب که مدیران دولتی بدان بی‌اعتنا نمی‌توانند بود برداشتی همخوان خواست ‏ایرانیان خواهد داشت و بر سیاست‌های غرب در مورد ایران تأثیرگذار خواهد بود. در این جا هم، شاهزاده دست به کار ‏اجرایی نمی‌زند، بلکه روند کار را به آگاهی مردم می‌رساند و ایشان را به پشتیبانی می‌خواند.

دیگر پیشنهاد درخور شاهزاده در پیام ۱۳ خرداد، پشتیبانی از مبارزه هم میهنان در میدان درون مرز بود. این ‏را نیز می‌بایستی پی گرفت. در این جا هم شاهزاده بدون آن که وارد کار میدانی و اجرایی شود می‌تواند میانجی ‏کوشندگان درون و برون مرز باشد تا هماهنگ شوند و در پی آن ایرانیان در درون مرز بگویند و بکوشند و ایرانیان ‏برون مرز پشتیبانی کنند. شاهزاده هر از چندی به مردم گزارش این کار را می‌دهد.‏

افزون بر پیشنهادهای پیام ۱۳ خرداد شاهزاده که ما طرح‌هایی برای پیگیری آن آوردیم، خود نیز پیشنهادی ‏داریم که در پیام ایشان نبود، اما به نشانه‌هایی باور داریم که برای جنبش آزادی خواهی مردم ایران دستآورد بزرگی می‌‏تواند داشت. ولادیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین برای رساندن صدای مقاومت مردم کشور خود و بهره مندی از ‏پشتیبانی جهانیان در برابر تهاجم روسیه از رسانه‌های اجتماعی استفاده فراوان می‌کند و همواره بر روی اینترنت با ‏سران کشوری و لشکری و نیز نمایندگان مجلس کشورهای مختلف دیدار انگارانه اینترنتی دارد.‏

اما وی که مدت‌ها برای مردمان کوچه و بازار در تلویزیون و سینما نقش آفرینی می‌کرد، به اهمیت نقش اذهان ‏عمومی در این کشورها نیز آگاه است و از همین رو، هر از چندی، نشست‌های انگارانه‌ای نیز بر روی اینترنت با ‏جامعه مدنی و شهروندان این کشورها دارد. چندی پیش، در آغاز سال ۲۰۲۲ میلادی، نشستی انگارانه با چند مؤسسه ‏آموزش عالی در فرانسه داشت که مؤسسه ما یکی از آن‌ها بود. برداشت همکاران و دانشجویان از سخنرانی زلنسکی که ‏چند پرسش و پاسخ کوتاه هم به دنبال داشت، بسیار مثبت و به سود مقاومت در اوکراین تمام شد. به باور ما شهبانو و ‏شاهزاده نیز می‌توانند بر روی اینترنت دور جهان بگردند و گزارشگر جنبش مردم ایران و بازگو کننده درخواست‌های ‏ایشان در پیشگاه جامعه مدنی و اذهان عمومی غربیان و فرنگیان باشند. آگاه کردن و به دست آوردن پشتیبانی جهانیان از ‏مبارزه و خواست مردم ایران بی‌تردید کمک به گذار از نظام ولایی تواند بود.‏

سخن پایانی. در این نوشته از نهاد و نماد و مشروطگی و کار به دور از اجرایی شاهزاده و میانجگیری ایشان ‏برای برانگیختن ایرانیان به کار میدانی گفتیم.‏‎ ‎نیز آوردیم که آهنگ نوشته بررسی نظری مشروطگی در ایران امروز ‏است و نه برای پادشاهی و نه برای شاهزادگی و نه برای جمهوری است و بلکه برای آغازیدن بحثی است در مورد ‏مشروطگی و حق انتخاب ایرانیان میان پادشاهی و جمهوری. امیدواریم که این بحث پی گرقته شود و با نقد و نظر ‏راستی آزمایی شود. نه برای کسی. برای ایران. پایان سخن پایانی را به نمادهای پایای ایران واگذاریم.

به فرموده سعدی: عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی! و حافظ که: هنوز بر سرِ عهد و وفایِ خویشتن است!‏

———————————-
پانوشت‌ها:‏
‏۱- واژه «مشروطگی» کمی نا آشناست، اما بسیاری آن را به کار می‌برند، چرا که واژه‌هایی مانند «مشروطه» و «مشروطه خواهی» ‏معنی مورد نظر را نمی‌رساندند. واژه «مشروطه» اسم و صفت است و واژه «مشروطه خواه» اسم فاعل. در حالی که «مشروطگی» همچون ‏آزادگی اسم مصدر است و به اصل و ریشه بدون در نظرداشت شخص و تاریخی خاص اشاره دارد و این همان است که مورد نظر است، یعنی اشاره ‏به اصل و ریشه فعل حاکمیت مردم در آزادی و استقلال بدون اشاره به چهره و دوره‌ای خاص.‏
‏۲. در ادامه گفتار نظری در مورد مشروطگی، این را نیز بیآوریم که قانون اساسی تنها برای نظارت و کنترل حکومت گران قوای اجرایی ‏نیست، بلکه حکومت گران قوای قانونگذاری یعنی نمایندگان مجلس را هم نظارت و کنترل می‌کند و به ایشان پروانه نمی‌دهد که هر اکثریتی هر ‏قانونی را به تصویب رساند و همگان را به پیروی از ان وادارد. به دیگر سخن، قانون اساسی مشروطگی قانون گذاری با اکثریت رای نیست و بلکه ‏همواره پاسدار حقوق طبیعی فرد است و آن را به رای نمی‌گذارد تا در پی هیجانی یا مصلحتی ایده ئولوژیک حقوق طبیعی بشر را پایمال کند. به ‏باور جیمز بوکانان، قانون اساسی می‌بایستی امکان قانونگذاری به حکم اکثریت به ویژه برای توزیع ثروت و امتیاز را کم و مشروط کند. کم کردن ‏امکان قانونگذاری برای هر امتیازی، از نفوذ و لابی گری می‌کاهد.‏

برگرفته ازایران امروز

بنیاد میراث پاسارگاد

Read Previous

(بخش نخست)نگاهی نو به جنبش بابک خُرّمدین ـ علی میرفطروس

Read Next

رصد خیزش خرداد ١٤٠١ ملت ایران؛ شهرها، شعارها و نمادهای مردم ـ منوچهر یزدیان