پدرم، که بسیار چیزها از او آموختم می گفتند: آدم در جوانی اشتباه یا غلط هایی می کند، ایرادی نیست. چرا که جوان است و تجربه ای نداشته است. و تازه این خوشبختی را دارد که می تواند اشتباه و غلط اش را تصحیح یا جبران کند. اما وای به پیرهایی که اشتباه یا غلطی می کنند، آن ها نه می توانند مدعی کم تجربگی و جوانی شوند و نه فرصت تصحیح یا جبران دارند.
امروز با خواندن سخنان آقای دولت آبادی یاد حرف های پدر افتادم و دلم برای این نویسنده برجسته سرزمین مان سوخت.
آقای دولت آبادی که در چهار دهه گذشته همیشه همسوی حکومت اسلامی بوده، و هرگز زبان به انتقاد این حکومت باز نکرده است، گویی که به ناگهان از خواب بیدار شده باشد، روز گذشته در جشن تولد 81 سالگی خود می گوید:
«در این روزها از خودم بارها پرسیدهام که چرا نه هیچ چیز میتوانی بگویی و نه هیچ چیز بنویسی. خیلی فکر کردم پاسخ این بود که نویسنده، شاعر، ادیب، پژوهنده، مترجم و اهل اندیشه وقتی سخنی میگوید یا متنی مینویسد، اساس این گفت و سخن ها چه هست؟
او سپس می گوید: به خودم پاسخ دادم، اساس آن یک سلسه ارزشهای اخلاقی است. یک اصل قانونی، حقوق انسانی است، یک اصل آن جامعه مدنی است، اصل دیگرش اخلاق است. در اخلاق شرم و انصاف هست، در قانون قاعده هست و پایه دیگر آن دلدادگیهایی است که آدمها نسبت به آنچه که میهن، کشور و سرزمین گفته میشود، دارند. ولی وقتی که ضد این ارزشها چنان اوج گرفته و چنان به سرعت در اوج جهش است که از باور انسان گذشته است، بنابراین من چه سخنی بگویم که هم وزن این میزان از تباهی باشد، نمیتوانم. بنابراین سکوت میکنم؛ زیرا که برای سخن حرمت قائل هستم، من را ببخشید و بسیار متشکر»
بنیاد میراث پاسارگاد