در گوشه ای از اتاق کار من، سالهاست موجود نازنینی نشسته به نام ای. تی. با کاپشنی قرمز رنگ و چشمانی با هوش و مهربان که بیشتر اوقات نگاهش به آسمان است.
ای تی را در سال 1982 دوستی برایم آورده است؛ پس از آن که شاهد اشک ریختن های غیرقابل کنترل من در سالن سینمایی بود که ای تی را برای اولین بار در آنجا دیدم.*
تازه سه سال از انقلاب گذشته بود و دو سال و نیم از ترک کردن اجباری محبوب ترین سرزمین جهانم ایران.
از نیمه های فیلم گویی خودم را تماشا می کردم، و آنگاه که ای تی با همه ی مهربانی های میهمانداران زمینی اش، و کت قرمزرنگی که بر او پوشانده بودند؛ سر بلند کرد ورو به سیاره ای که خانه و وطن اش بود، گفت: Home ..Home. دیگر توانم را از دست دادم…
از آن سال تا کنون 4 دهه می گذرد. سال های اول همه اش با رنج دوری گذشت. اما یادم می آید که حدود سی و چهار پنج سال پیش دریافتم (و آن را همان وقت هم در یکی از نوشته هایم آوردم) که «اگرچه در ایران نیستم اما ایران با من است؛ زیرا که فرهنگ ایران در همه ی ذرات جان و جهان من حضور دارد».
پس از آن هر گاه به ای تی نگاه می کنم، به جای اشک ریختن با شادمانی به فرهنگ درخشانی می اندیشم که خواسته یا ناخواسته در رگ های میلیون ها ایرانی در سراسر جهان جاری ست.
این حس در یک سال گذشته بیشتر همیشه در من می درخشیده است؛ وقتی می بینم که بچه ها و نوه های ما (حتی آن ها که پدران ویا مادرانی غیر ایرانی دارند و هیچوقت در ایران نبوده اند)، با دیدن یا شنیدن هر زخمی که اشغالگران بر پیکر ایران و ایرانی فرود می آورند، در خیابان های جهان راه می افتند و فریاد اعتراض و همدردی سر می دهند.
نگاهشان که می کنم اثرات همان فرهنگ کم نظیری را در آن ها می بینم که 1400 سال از میان سخت ترین و سیاه ترین گذرگاه ها عبور کرده، سینه به سینه تا به امروز راه آمده و هنوز و همچنان زیبا و مهربان و خردمند به سوی آیندگان پیش می رود.
.
امروز که ژاکت شسته شده ی ای تی را تن اش می کردم، تا از او عکس تازه ای بگیرم، به او گفتم: به نظر می آید که خانه ما نیز به زودی از موجودات بدکردار و بدرفتار پاک می شود و خیلی ها می توانند چون تو به خانه خود و یا خانه مادری – پدری شان بروند.
اول سپتامبر 2023
شکوه میرزادگی
———————————
* ای. تی فیلمی ست با قصه ی موجودی فضایی؛ ساخت استیون اسپیلبرگ، که سال 1982 روی اکران رفت.
بنیاد میراث پاسارگاد