مشروطه نخست، مردانه بود در حالی که بار اصلی مشروطه نوین بر دوش زنان است، به همین علت میتوان
گفت که مشروطه نوین از روح زنانه برخوردار است. یکپارچه کردن مردم، نیازمند شعارها و نمادهای وحدتبخشِ ذهنی و مادی خود است: نماد وحدتبخش ذهنی، شعار «مشروطه نوین» در برابر مشروعه کنونی است و نماد مادی آن پرچم سه رنگ با شیر و خورشید در برابر پرچم دینی حکومت است.
در بخش یک گفته شد که فنواژۀ «ناسیونالیسم»، رویکرد نادرستی برای ایرانیان است، زیرا این ایدئولوژی محصولِ یک بُرش تاریخی معین در اروپا بوده و به مثابۀ یک ابزار سیاسی البته نه چندان نیکپیشینه، رسالتِ تاریخی خود را به فرجام رسانده و به موزۀ تاریخ سپرده شده است. آنچه که در سالهای اخیر توسط برخی از دولتها با تهمزۀ «ناسیونالیسم» به بازار عرضه میشود، در واقع «حمایتگرایی» [Protectionism] اقتصادی است و ربطی به ایدئولوژی ناسیونالیسم ندارد. از سوی دیگر در همان بخش نخست گفته شد که ایران در برابر بیماری جداییطلبی از مصونیت تاریخی برخوردار است و به همین علت – و علتهای دیگر سیاسی منطقهای و جهانی– جداییطلبی در ایران محلی از اعراب ندارد و نباید تبلیغات این گروهها و دولت اسلامی شیعه را جدی گرفت و برایش انرژی صرف کرد.
ایرانیان بیش از آن چه که خود گمان میکنند از هویت ملی برخوردار هستند و ما نیازی به اختراع یک هویت نداریم: همۀ ایرانیان، صرف نظر از زبان مادریشان، از طریق زبان فارسی به خویشاوندان روانی تفکیکناپذیری تبدیل شدهاند، آن هم در یک فرآیندِ بیش از هزار ساله1. از هنگامی که زبان فارسی به عنوان زبان همگانی باشندگان این سرزمین پذیرفته شد، در واقع نقطه عطفی در کل تاریخ فرهنگِ ایران رخ داد. زبان فارسی مانند پیوستگاهیست که تاریخ باستان و باستانِ متأخر را با تاریخ سدههای میانه و مدرن به هم گره میزند و کل تاریخ ایران را مانند یک پیکر انداموار در خود جای داده است.
باری، به نظر من جستجوی چیزهایی مانند ناسیونالیسم یا میهندوستی یا چیزهای دیگر مشابه آنها، تلاشهایی هستند برای «یکپارچه» کردن مردم ایران در برابر «احیای مشروعه» دولت اسلامی شیعه که حاصل انقلاب اسلامی سال 57 است. «احیای مشروعه» به طور مستقیم میگوید که آنتیتز «من»، «احیای مشروطه» است. از این رو، به نظر من تنها راه یکپارچه کردن مخالفان حکومتِ مشروعه، احیای مشروطه [نوین] برای به فرجام رساندن و نهایی کردن مشروطۀ اول در ایران است.
ولی پیش از ادامه باید بر یک نکته تأکید شود: مشروطه یا Constitutionalism یعنی حکومتِ قانون، یعنی قانون [عرفی] به عنوان بالاترین مرجع تنظیم قدرت سیاسی، یعنی خروج از قوانین دینی و ورود به قوانین دنیوی، یعنی سکولاریسم. مشروطه نه به معنی شکل حکومتی پادشاهی است و نه به معنی جمهوری. برخی بر این تصور نادرست هستند که مشروطه یعنی پادشاهی! «مشروطه» یا Constitutionalism یک مکانیسم سیاسی–حقوقی در خود و مستقل است که میتواند پوستۀ پادشاهی یا جمهوری به خود بگیرد.
اگر مکانیسم چنین باشد– که چنین است– میتوان گفت که همۀ ایرانیان مخالف حکومت مشروعه کنونی میتوانند پیرامون شعار «مشروطه نوین» گرد هم آیند. «نوین» به این معنی است که امروز بیش از 100 سال از مشروطه اول میگذرد. در مشروطه اول، ایران زیر یک درصد باسواد داشت، در دورۀ مشروطه نوین، بیش از 80درصد باسواد وجود دارد، آن هم در عصر اینترنت. تجربههای مردم در طی چهل سال گذشته یکی از بزرگترین سرمایههای مشروطهخواهان نوین است که راه را برای جا انداختن قوانین سکولار و دموکراتیک بدون مقاومتِ اجتماعی هموار میکند و میتوان بر همین بستر قانون اساسی دموکراتیک را تدوین کرد. از سوی دیگر، همانگونه که در بخش نخست گفته شد، ضروریست که مشروطه نوین، دستاوردهای نوین بشری به ویژه منشور حقوق بشر را به عنوان یک نهادِ حقوقی فرادستی که ناظر بر قانون اساسی باشد در برگیرد. باری، مشروطه نوین، هم بار مشروطه گذشته را در خود دارد [آلترناتیوی در برابر مشروعه] و هم دستاوردهای سیاسی تاکنونی بشری را. ولی مهمترین تفاوت میان مشروطه اول و مشروطه نوین این است که کیفیتِ و روح حاکم بر مشروطه نخست، مردانه بود در حالی که بار اصلی مشروطه نوین بر دوش زنان است، به همین علت میتوان گفت که مشروطه نوین از روح زنانه برخوردار است.
یکپارچه کردن مردم، نیازمند شعارها و نمادهای وحدتبخشِ ذهنی و مادی خود است: نماد وحدتبخش ذهنی، شعار «مشروطه نوین» در برابر مشروعه کنونی است و نماد مادی آن پرچم سه رنگ با شیر و خورشید در برابر پرچم دینی حکومت است. به نظر من تا زمانی که شعار سیاسی «مشروطه نوین» و نماد مادی آن «پرچم شیر و خورشید» مورد پذیرش بخش غالبِ اپوزیسیون قرار نگیرد، روند یکپارچه شدن ناممکن خواهد بود. ولی اگر این دو نمادِ ذهنی و مادی مورد قبول و پذیرش اپوزیسیون قرار گیرد، آنگاه هیچ نیرویی نخواهد توانست به این یکپارچگی آسیب برساند.
جمعبندی: دشمنِ طبیعی یا آنتیتز حکومتِ مشروعه کنونی، مشروطه [نوین] است و دشمن طبیعی یا آنتیتز نمادِ مادی این حکومتِ مشروعه یعنی پرچمِ دینیاش، پرچم غیردینی سه رنگ با شیر و خورشید است. با اطمینان نسبتاً قاطع میتوان گفت که اگر روزی دولت اسلامی شیعه ببیند که چنین جبههای [مشروطه با پرچم شیر و خورشید] در برابرش صفبندی کرده، آنگاه به روشنی میداند که دیگر رفتنی است و هیچ شانسی برای بقا ندارد.
نتیجهگیری: به نظر من بهتر است که کُنشورزان سیاسی انرژی محدود خود را هدفمند و بدون خردهکاری و پراکندهکاری صرف نمایند. طرح گفتمانهای نوین در حوزه سیاست ما را از وظایف فوری خود که گذر از مشروعه است، نه تنها دور میکند بلکه روح و روانمان را پس از مدتی فرسوده میکند. همیشه صورت مسئله، راه حل را در خود دارد و گاهی راه حل، سالیان سال در برابر چشمان ما قرار داد ولی آن را نمیبینیم، به اصطلاح از فرط سادگی، نادیده گرفته میشود. آنتیتز مشروعه کنونی یعنی مشروطه همیشه در برابر ما بود ولی ما آن را – به هر دلیلی– نادیده میگرفتیم.
همانگونه که در بخش نخست گفته شد ما ایرانیان به یک همگرایی ایرانی نیاز داریم. همگرایی یا Convergence مفهومی است که در بسیاری از شاخههای علمی مورد استفاده قرار میگیرد مانند ریاضیات، فیزیک نور، گرافیک، برآیش، نویروفیزلوژی، مخابرات، … و سرانجام سیاست (Policy Convergence). در فیزیک نور، رسیدن پرتوهای موازی نور در یک نقطه مشترک به هم را میگویند و در علم سیاست، فرایندی است که در آن واحدهای سیاسی به گونهی داوطلبانه از اعمال اقتدار تام خویش برای رسیدن به هدفهای مشترک صرفنظر میکنند. از این رو شاید بتوان گفت اگر «واحدهای سیاسی» ایرانی بتوانند با «صرفنظر» کردن داوطلبانه از اِعمال تمامی خواستههای ریز و درشت خود، پیرامون شعار همگانی «مشروطه نوین» گرد هم آیند، آنگاه رسیدن به این همگرایی ایرانی عملاً رخ داده است.
1 بسیاری از دوستان ایرانیام که مانند من به زبان آلمانی فکر میکنند، سخن میگویند و مینویسند، نسبت به آلمانیها و باشندگان این کشور یک احساس خویشاوندی روانی پیدا کردهاند، حتماً کسان دیگر در کشورهای دیگر همین تجربه را کردهاند. و در اینجا باید تأکید کرد که تازه امثال من زبان معیار آلمانی (Hochsprache) را میدانیم. زبان فارسی هم زبان معیار و هم زبان همگانی باشندگان سرزمین ایران بود و هست. گفتنی است که «ناسیونالیسم» آلمانی درست بر اساس همین زبان آلمانی معیار شکل گرفت، برخلاف ناسیونالیسم فرانسه که حول «سیاست» شکل نهایی خود را گرفته بود. با این که دولت اسلامی کنونی پس از انقلاب اسلامی بر آن بود که زبان فارسی را تبدیل به زائدهای از زبان عربی کند تا از این طریق بهتر بتواند ارزشهای اسلامی را به مردم تحمیل نماید ولی پس از مدتی با چنان شکست مفتضحانهای روبرو شد که از برنامهاش دست کشید و عملاً تسلیم زبان فارسی شد. در طی هزار سال گذشته صدها حکومت و دولت در ایران به قدرت رسیدند و رفتند، ولی زبان فارسی به زندگی خود ادامه داد. زیرا زبان فارسی یک نهاد فراقومی، فراقبیلهای، فراسیاسی و … به اصطلاح امروزی یک «نهاد فرادستی» برای همۀ نهادهاست.
8.3.2022
بنیاد میراث پاسارگاد