عباس میرزا خدمات فراوانی به کشور ما کرده است از جمله اولین قدم مدرنیزاسیون مملکت در زمان او و به وسیلۀ وی انجام گردیده است. او در نتیجۀ فشار جنگ های بیست و پنج سالۀ ایران و روس ( 1803 – 1828م ) ارتشی منظم و مدرن برپا کرده است. او اولین کسی است که واکسن آبله را داخل کشور نموده است[1]همچنین وی برای اولین بار سه دستگاه چاپخانه به ایران وارد کرده است، اولین کتاب ها نیز در دوران وی به چاپ رسیده اند[2].و به همین دلیل، کشور ایران از این بابت به او بدهکار است. لیکن عباس میرزا دچار دو خطای بزرگ تاریخی نیز گردیده است که بر ایران صدمات فراوان وارد ساخته است. ما بر آنیم که در سطور آینده دربارۀ این دو خطای وی سخن گوئیم.
بخش اول
عباس میرزا فرزند فتحعلی شاه، روز چهارشنبه 6 مرداد 1168ه – ش/27 ژوئیۀ 1789 م در قصبۀ نوا نزدیک دماوند از دختر فتحعلی خان قاجار دَوَلو ولادت یافت و در 1212ه -ش/1834م در گذشت. او دارای پنجاه و نه برادر [ در قید حیات ][3] بود. سه تن از برادران با فاصلۀ چند ماه از او مسن تر بودند. ولی چون وی مادری از تبار قاجار داشت، فتحعلی شاه او را در ده سالگی ( 1178ش/1799م ) به ولیعهدی خوبش منصوب کرد[4]. از سال 1182ش/1803م که جنگ های ایران و روس شروع شد، فتحعلی شاه او را – که شانزده سال بیشتر نداشت – به فرماندهی این جنگ ها و حکومت آذربایجان بر گماشت. از آن تاریخ به بعد – تا سال 1207ش/1828م – به مدت بیست و پنج سال ( تا پایان جنگ های فوق ) عباس میرزا اغلب اوقات خود را در میادین جنگ در آذربایجان و به دور از دربار پادشاهی به سر برد.
جنگ های ایران و روس
این جنگ ها در دو مرحله از آذر ماه سال 1182ش/دسامبر 1803م تا بهمن 1207ش /فوریۀ 1828
م طول کشید.
مرحلۀ اول جنگ ها در 12 مهرماه 1192ش/4 اکتبر 1813م، با شکست فاحش ایران به اتمام رسید. نتیجۀ این شکست به بستن قرارداد گلستان[5] منتهی شد که سرزمین های بزرگی از کشور ما را از پیکرِ آن منتزع کرد[6].
مرحلۀ دوم جنگ ها نیز ده سال پس از قرارداد فوق، ( در تاریخ 6 مرداد 1205ش/28 ژوئیۀ 1826 ) با حملۀ ایران– بدون اعلان جنگ – به سرزمین های تازه تصرف شدۀ روسیه، شروع و در 1 اسفند 1206/ 21 فوریۀ 1828 با انعقاد قرارداد ترکمنچای و واگذاری ( علاوه بر سرزمین های جدا شده در عهدنامۀ گلستان ) دو ایالت وسیع ایران به روس ها [7] به پایان رسید.
همین جنگ های ناکامِ و شکست های پی در پی عباس میرزا با روسیه، موجبِ دوخطای بزرگ تاریخی او شد که در سرنوشت کشور ما نتیجۀ شومی به بار آورد. آن دوخطا یکی درخواست وی از ملایانِ سرشناسِ شیعه، جهت صدور احکام جهاد و « تهیه و انتشاررسالۀ جهادیه » بود و دیگری درخواست حمایت نایب السلطنه از دو ابر قدرت روس و انگلیس برای تضمین پادشادهی خود و فرزندان بلافصلش بود. اقدام اولی پای روحانیان شیعه را به کشور ما باز کرد ودرخواست دومی او، دو کشور روس و انگلیس را حاکم بر سرنوشت کشور ما ساخت. هدف این مقاله، روشن ساختن نتایج این دو خطا می باشد.
حطای اول عباس میرزا
احکام جهاد و رسالۀ جهادیّه:
در هر یک از دو مرحلۀ جنگ ها، روحانیان شیعه بنا به درخواست عباس میرزا و مشاور نامدار او[8] برای کشانیدن پای مردم به جبهه های جنگ، حکم جهاد صادر کرده اند و علت این عمل، در نتیجۀ شکست های پی در پی قوای ایران بود.
با وجود اینکه عباس میرزا شخصیتی شجاع و دلیر و شایسته داشت و از تمام برادران خویش جهت
مقابله با دشمن، صالح تر بود، لیکن عقب ماندن کشور ایران از قافلۀ تمدن و دسترسی نداشتن به تکنیک جدید جنگ وعدم دسترسی به مهمات پیشرفتۀ نظامی و عدم دیسیپلین جدید نظامی و نیز خساست فتحعلی شاه برای پرداخت هزینۀ کامل جنگ، ایران را از مقابلۀ نظامی با کشور پیشرفته و مدرنی همچون روسیه عاجز ساخته بود. و نتیجۀ آن همان بود که در بالا ذکرش گذشت.
اجکام جهاد در دورۀ اول جنگ های ایران و روس
در دورۀ اول جنگ های فوق که ده سال به طول انجامید، عباس میرزا علیرغم کمک هائ نظامی که به وسیلۀ کارشناسان فرانسوی و انگلیسی برای تشکیل ارتشی نوین در ایران به کار برد[9]، بازهم از مقابله با نیروهای مدرن و کوبندۀ روسیّه عاجز بود و در جبهه ها مدام در حال عقب نشینی بوده و سرزمین های وطن را یکی پس از دیگری رها کرده و در تصرف قوای روسیه قرار می داد.[10]
عباس میرزا به گمانش با تشویق کردن مردم به جنگ، خواهد توانست در مقابل تهاجم بی امان قوای روسیه ایستادگی نماید و بهترین راه آن را نیز استفاده از عقاید دینی و صدور احکام جهاد بوسیلۀ مجتهدان شیعه می دانست. لذا پس از مشاوره با وزیر نام آور خویش و گرفتن اجازۀ فتحعلی شاه، با علمای سرشناس شیعۀ داخل و خارج از کشور در این مورد به مکاتبه پرداخت.
میرزا عیسی خان قائم مقام – معروف به میرزای بزرگ – از سوی عباس میرزا مأمور این کار شد و
به ارسال نامه هائی به مجتهدان شیعه اقدام کرد. مؤلف مآثر سلطانیه[11] در این مورد نوشته است:
« … بنا بر تمهید این مقدمات، نایب السلطنه و قائم مقام، بعد از عرضه داشت به دربار خاقان جم، اولآ
عالیجناب حاجی ملا باقر سلماسی و ثانیآ صدر الملّة والدین مولانا صدرالدین محمد تبریزی را برای استفتاء و حل مسائل و تحقق مدعا از شیخ جعفر نجفی و میرزا ابوالقاسم جاپلقی و آقا سید علی مجتهد، نور الله مضاجعهم و شکرالله مساعیهم، به عتبات عالیات عرش درجات روانه نمودند و نیز مکاتبات و مراسلات در این خصوص به تفتیش آیات و فصوص به علمای أصفهان و یزد و کاشان، مانند مرحوم حاجی محمدحسین امام جمعۀ أصفهان و ملا علی اکبر ایجی و آخوند ملا احمد کاشی نگاشتند…»
علمای شیعه پس از دریافت نامه های فوق، برای تشویق مردم مسلمان جهت شتافتن به جبهه های جنگ، هرکدام جداگانه، احکام جهاد در وجوب « جنگ مسلمانان با دشمن کافر » را صادر نمودند. و بدین وسیلۀ مردم نا آکاه از أمور نظامی را به جبهه های جنگ کشانیدند. این عمل صدمات جبران ناپذیری به ایران زد. یکی از این صدمات این بود که برای اولین بار علمای شیعه مدعی « نیابت امام زمان شدند ». دنبلی در این مورد ادامه می دهد:
« … در رسالۀ شیخ جعفر و آقا سید علی، که رأس و رئیس مجتهدین بودند، صراحتآ تعیین نیابت امام و وکالت فقهای ذوالعزّ والاحترام در این مقام نگاشته و به دلایل واضحه و براهین ساطعه تصریح نموده که: امروزمحاربات با جماعت روسیه جهاد است و هرچه به قانون شرع شریف خراج حسابی از رعایا گرفته، صرف این راه شود، حلال است … بر صغیر و کبیر و وضیع و شریفِ ممالک محروسه واجب که: به عزم جهاد و برای تقویت دین و اعلای کلمۀ حق و حفظ بیضۀ اسلام به واجبی تهیّۀ حرب سازند … »[12]
به طوری که پیداست، مطرح شدن نیابت علمای دین از طرف امام زمان به صورت رسمی در دورۀ قاجار برای اولین بار برای توجیه اجکام جهاد به وسیلۀ دو مجنهد مذکور اعلام شد[13].
رسالۀ جهادیه[14]
دریافت احکام جهاد از علمای دینی شیعه، موجب گردید که میرزای بزرگ این احکام را تنظیم، تدوین و با اطلاع پادشاه و نایب السلطنه، به صورت دفتری در بین فرماندهان و کارداران جنگ پخش کند[15]. لیکن، به لحاظ پیچیدگی مطالبِ رساله، که ( موضوع در اذهان دیرتر جای می گرفت )[16]، وی به تهیّۀ خلاصۀ رسالۀ فوق با مطالبی ساده تر، اقدام ودر بین ملایان آذربایجان – که منطقۀ جنگ بود – توزیع کرد. در اندک زمانی مساجد و منابر آن منطقه، مرکز نشر و تبلیغات رسالۀ فوق گردیدند و ملایان:
« … سلوک آن طایفه را با مسلمانان با آواز بر فراز منابر گفته … و مستمعان را متأثّر … ساختند. جمعی کثیر را غیرت اسلام دامنگیر گشته، داوطلب جهاد شدند و با اسلحه و أسباب حرب … منتظر محاربت و مجاهدت گشتند، تا هروقت که امر و اشارت رود به مجاهده پردازند… و اکنون در همۀ بلاد
آذربایجان با یراق و أسباب در همه جا قریب صد هزار نفر مجاهد به هم رسیده اند.»[17]
مطالب فوق به وضوح روشن می کند که این حماقت عباس میرزا، نه فقط موجب شده است که پای
ملایان شیعه به ایران باز شده[18] و در طول زمان های بعدی از هرگونه ترقی و پیشرفت کشور ما
جلوگیری نموده و موجب انتشار رفتار و آداب خرافی در بین مردم گردند، بلکه هجوم کنترل نشدۀ مردم به جبهه های جنگ ( که هیچگونه تخصصی در آن مورد نداشتند )، سبب بی دظمی و بلبشوی جبهه های جنگ گردیده و پیروزی دشمن را سریع تر ساخته است.
—————————————-
- [1]– یحیی آرین پور از صبا تا نیما ج1، ص 231.
- [2]– آقا زین العابدین تبریزی دانشجوی اعزامی به مسکو، در 1816م اولین چاپخانه را با خود به ایران آورد و در تبریز برپا کرد. اولین کتابها بنام فتح نامه و جهادیه اثر میرزابزرگ، بوسیلۀ این چاپخانه انتشاریافت. ( یحیی آرین پور، از صبا تا نیما، ج1، ص 130 ).
- یحیی آرین پور.علاوه بر کتابهای فوق، کتاب مآثر سلطانیه تألیف عبدالرزاق بیگ دنبلی در رسالۀ آبله کوبی در فواید تلقیح و لزوم تعمیم انتشار آن را نیز جزو اولین کتابهای منتشر شده نام برده است.
- در سال۱۸۱۹ میرزا صالح شیرازی هنگام بازگشت از انگلستان، دومین ماشین چاپ را همراه آورد و به کمک عباس میرزا آن را نیز در تبریز مستقر کرد. بالاخره چاپخانۀ دیگری بوسیلۀ شخصی بنام میرزا جعفر امیر در تبریز برپا شد. این شخص در سال ۱۸۲۲ بوسیلۀ عباس میرزا برای آموختن کارچاپ به مسکو اعزام شده بود و کتاب گلستان سعدی از این چاپخانه منتشر شد ( همان، ص 49 – 50 ) از این تاریخ به بعد نشر و ترجمۀ کتاب و نیز انتشار روزنامه درایران شروع گردید. ازجمله کتابهائی که بدستورعباس میرزا ترجمه و چاپ شد بشرح زیر است:
- – سرگذشت ناپلئون، از زبان فرانسوی
- – سرگذشت پتر کبیر، از زبان فرانسوی
- – سرگذشت شارل دوازدهم، از زبان فرانسوی
- – تاریخ انحطاط و سقوط امپراطوری روم، از زبان انگلیسی
- [3]– از صلب فتحعلیشاه « … همانا دویست و شصت تن پسر و دختر بی واسطه پدید آمد و یکصد و پنجاه و نه تن از ایشان در زمان حیات پدر بمردند. … » ( ن – ک: سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر، ج2، ص 2. به نقل از: محمدتقی لسان الملک سپهر، ناسخ التواریخ،
- [4]– معروف است آقا محمد خان قاجار به برادر زاده اش فتحعلیشاه وصیت کرده بود که ولیعهد ایران همواره از پدر و مادر قاجار باشد تا همۀ طوایف قاجار پشتیبان سلطنت این خاندان باشند. به همین جهت در سال 1178 فتحعلیشاه در سال دوم سلطنت خود عباس میرزا را که در آن زمان ده ساله بوده است، ولیعهد و جانشین خود کرده و به همین سبب او را نایب السلطنه لقب داد. ( ن – ک: سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر، ص 4)
- [5]– ( واقع در محال گلستان قره داغ در 20 مهرماه 1192/12 اکتبر 1813)
- [6] – ولایات قره باغ و گنجه و اواکلی خوانین نشین شکی و شیروان و قبه و دربند و بادکوبه و قسمت مهمی از ولایت طالش و تمامی داغستان و گرجستان و محال شوره کلو آچوق باش و گروزیّه و منگریل و آبخاز و تمامی اویکا و اراضی میانۀ قفقازیه و نیز ازاضی دریائی قفقازیّه الی کنارۀ دریای خزر به تصرف ممالک روسیه درآمد. ( ن – ک: سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، ج1، صص 258 – 257)
- [7] – در این قرار داد ایالات ایروان و نخجوان نیز علاوه بر تصرفات قرارداد گلستان به تصرف روس ها درآمد.
- [8]– میرزا عیسی خان قائم مقام فراهانی.
- [9] – « ژنرال آلکساندر یرمولف » ( بازرس کل مرزهای سرزمین های تصرف شده از ایران ) طی گزارشی به تزار، تعداد مهمات و وضعیت نیروهای نطامی ایران را پس از پایان دورۀ اول جنگ ها، چنین اعلام کرده بود:
- « عباس میرزا پسر دوم شاه که اعلان کرده اند ولیعهد است، به یاری انگلیس ها اصلاحات مهم کرده و پیش برده است. لشگریان منظمی بر اساس بسیار خوبی تشکیل می دهد؛ توپخانه وضع کاملی دارد و روز افزون است. کارخانۀ توپ ریزی بسیار خوبی هست و یک کارخانۀ اسلحه سازی که زرّاد خانه ها را پر بکند. دژ هائی به روش اروپائی می سازند…»
- او همچنین در مورد تعداد نیروهای ایران اضافه می کند:
- « … عباس میرزا در این زمان سی دسته تشکیل داده بود که هر یک مرکب از هزار تن بود و صد توپ صحرائی داشته است.» و سپس اضافه می کند:
- « … اصلاحات دنباله دارد و در اندک زمانی ایران پیاده نظامی خواهد داشت که می تواند در شمار یکی از بهترین پیاده نظام های اروپا باشد.»
- ( ن – ک: سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصرج2، صص 89 – 88)
- [10]– در بخش دوم مقالۀ ترقی خواهی در تاریخ معاصر ایران می خوانیم:
- « جنگ های ایران و روس و شکست های افتضاح بار ناشی از آن، فرماندهان جنگ را با یک سردرگمی عجیبی مواجه کرد! آنان باور نمی گردند که تا این اندازه از قافلۀ پیشرفت های جهانی که دنیای غرب پرچمدارش بود، بدور مانده اند. شش سال پیش از این جنگ ها ( 1177ش/1797م)، آقا محمد خان قاجار به گرجستان حمله کرده و در حوالی شهر شوشا نیروهای روسیه را – که حامی آن کشور بودند – عقب رانده و پیروز شده بود. اینک علیرغم ضعف قابل توجهی که نظامیان روسیه ( در نتیجۀ درگیری طولانی با قوای ناپلئون ) داشتند، آن ارتش خسته، مدام در حال پیشروی به داخل خاک ایران بود. روشن است که فرماندهان نیروهای ایرانی، بیش از دیگران طعم تلخ شکست را می چشیدند و به فکر چاره بودند و فرماندۀ کل قوا نیز عباس میرزا فرزند فتحعلی شاه بود »
- ( ن – ک: مقاله ای از نویسندۀ این سطور، منتشر شده در نشریّۀ انترنتی « عصر نو »
- [11]– عبدالرزّاق بیگ دنبلی متخلص به مفتون.
- [12]– سعید نفیسی، همان گذشته، صص 71 – 70.
- [13]– روشن است که چنین ادعائی در آن تاریخ به ملایان حق و حقوقی برای مداخله در سیاست کشور داده است.
- [14]– رسالۀ جهادیه که مؤلف مآثر سلطانیّه در این مورد بدان اشاره کرده است، نخستین کتابی است که در چاپخانۀ سربی که در این زمان در تبریز دایر کرده اند، چاپ شده است. در خطبۀ این رساله مؤلّف نام خود را « اقلّ الخلایق عیسی ابن الحسن الحسینی » نوشته که همان میرزا عیسی قائم مقام فراهانی معروف به میرزا بزرگ است. چاپ اول این رساله نخست در تبریز در 1233ق. [ 1197ش/1818م ] منتشر شده است و چاپ دوم آن نیز در 76 صفحه به قطع رقعی با حروف سربی درشتِ جلی درآمده و در « دارالانطباع » تبریز در روز سه شنبه 17 ذی الحجّۀ 1234 [ 14 مهر 1198ش/7 اکتبر 1819م ] چاپ آن به پایان رسیده است. ( ن – ک: نفیسی، همان گذشته، ص 72 )
- [15]– بطوری که گذشت، رسالۀ جهادیه، اولین کتابی است که در سال 1197ه – ش / 1818م در ایران به چاپ رسیده است.
- [16]– نفیسی، همان گذشته، ج2، ص 71.
- [17]– همان بالا.
- [18]– البته فتحعلی شاه نیز در باز کردن پای ملایان به ایران مقصر است.
دو خطای بزرگ تاریخی عباس میرزا که هرگز جبران نشد!
بخش دوم
احکام جهاد در دورۀ دوم جنگ های ایران و روس
قرارداد گلستان بر طبق اصول بین المللی « استاتو کوئو »[1]( وضع موجود ) منعقد شده یود. این امر بدان معنی بود که: آن مقدار از سرزمین هائی که در زمان عقد قرارداد در اختیار ایران باقی مانده بود، متعلق به ایران بماند و مناطق فتح شده نیز از آنِ روسیه باشد. قرار بر این گذاشته بودند که در فرصت های بعدی مرز دقیق فیمابین را معین کنند. همین نامعلوم بودن اوضاع دقیق مرزها، سبب شده بود که حکومت ایران از این عهدنامه تخطی کرده و ادعای غبن بنماند[2]. همچنین به نظر می رسد که عباس میرزا به علت شکست های فاحش فوق، خود را در مقابل پدر و برادران و مردم ایران و حکومت های اروپائی تحقیر شده می پنداشت و به هر دری می زد تا بلکه بتواند با پس گرفتن سرزمین های از دست داده، شرف و آبروی بر باد رفتۀ خود را بازیابد. و به همین دلیل، برای اینکه وی بهانۀ لازم را برای جنگ دیگری با روسیه داشته باشد، به فراهم ساحتن دورۀ دوم احکام جهاد اقدام کرد. احکام دورۀ دوم جهاد، موجب شد که بار دیگر مردم کوچه و بازار به حبهه های جنگ هجوم آورده و نظم و دیسیپلین آنجا را به هم بریزند. علاوه بر آن – به طوری که در سطور آینده خواهیم دید – این اقدام عباس میرزا موجب گردید که گروه فراوانی از ملایان به بهانۀ اعلام جهاد از سرزمین های خود در عتبات کوچ کرده و به ایران آمده و در کشور ما ماندگار شدند. و این امر خود بعد ها سبب ایجاد مشکلات فراوانی در ایران گردید. لیکن تاریخ نشان داد که نه تنها این امر مشکلی را حل نکرد، بلکه یک بار دیگر موحب شکست فاحش قوای ایران شده و انعقاد قرارداد تحقیر بارتر « ترکمنچای » را به دنبال داشت.
رضاقلی خان هدایت در مورد علت صدور دورۀ دوم احکام جهاد نوشته است که:[3] « …به اطلاع زمامداران کشور چنین رسانیدند که عوامل روسیه در برخی از مناطق مفتوحه، از جمله در گنجه و شیروانات و قراباغ دست تعدی بر عِرض و ناموس مسلمانان دراز کرده اند » نویسنده بلافاصله و به وضوح مداخلۀ عباس میرزا را در پخش این شایعه تأیید کرده و می نویسد:
« همانا کارگزاران دربار حضرت ولیعهدِ کامکار که بنا بر بعضی مصالح، راضی به مصالحه نبودند نیز در این باب تقویتی نمودند.»[4]
پیداست که چنین شایعه ای به وسیلۀ عوامل عباس میرزا به اطلاع ملایان عتبات رسیده است تا آنان حکم جهاد دیگری صادر کنند و این امر بهانه ای برای شروع مجدد جنگ ها گردد. محمدتقی سپهر در ناسخ التواریخ به وضوح به این مطلب اشاره کرده و نوشته است:
« این حدیث [ شایعۀ دست درازی روس ها به ناموس مسلمانان در مناطق مجزّا شده از ایران ] به دست بعضی از چاکران نایب السلطنه، که از مصالحه با روسیان دلگران بودند، گوشزدِ آقا سید محمد اصفهانی، که ساکن عالیات عتبات بود، گشت …»[5]
با این رفتارِ عباس میرزا، علمای شیعه، به عنوان « نایبان امام » از عتبات به ایران سرازیر شدند:
« … علمای ایران که بر حسب مذهب اثنی عشری، خود را نایب امام و مجتهد انام می دانستند، از دیار عرب و عجم به همهمه و دمدمه در آمدند که: اگر پادشاه ایران در این باب مسامحه و مغاطله کند، تکلیف ما، که مروجان دین مبین و حامیان شرع حضرت سید المرسلینیم، آن است که بالاتفاق با همۀ عوام و خواصِ اهل آفاق، موافقت ورزیم و مرافقت جوئیم و با سرداران دولت روسیه راه محاربت و مضارعت پوئیم، اگر مغلوب شویم و مقتول آئیم عواقب ما بخیر و منزل و مرجع ما بهشت عنبر است و اگر غلبه کنیم مآل کار ما بر تحصیل منویات خواهد بود. »[6]
سید محمد اصفهانی ( ملای عتبات ) چون از موافقت پادشاه در مورد صدور احکام جهاد مطمئن نبود، لذا معتمدی از سوی جمع ملایان به حضور پادشاه فرستاده و نظر او را در این باب جویا شد. احتمال بر این است که فتحعلی شاه نظر مساعدی برای شروع جنگ های دورۀ دوم نداشته است، لیکن بخاطر پرهیز ار نا رضایتی مجتهدین، ناگزیر با این امر موافقت کرده است. زیرا که هدایت در این باره ادامه می دهد:
« حضرت شهریارِ دانش شمارِ قاجار … از قواعد علمای اسلامیّۀ اثنی عشریّه مفصلآ اطلاعی کامل داشت . دانست که مجتهدین اسلام، خود را نایب امام و پادشاه عهد را در آن کیش نایب مناب از جانب خویش همی شمردند و اگر جز این باشد عوام را برانگیزند و طرح فساد ریزند و بر حسب قانون ملت به سلطان عهد بدین علت طغیان گزینند … »[7]
به دنبال موافقت شاه، تعداد فراوانی از ملایان ساکن عتبات با کبکبه و دبدبه راه ایران در پیش گرفتند و و پس از صدور جهاد در کشور ما سکونت اختیار کردند:
«… روز جمعه، هفدهم این ماه ( ذیقعدۀ 1241ق/2 تیر 1205ش)[8]، عالی جناب سلالة الاطباب، آقا سید محمد اصفهانی … با فضلای عظام: حاجی محمد جعفر و آقا سید نصرالله استرآبادی و حاجی سید محمد قزوینی و سید عزیزالله طالش و بسیاری از علما و فضلای هر بلد وارد اردوی خاقان صاحبقران [ در چمن سلطانیه ] شدند … پس از روزی دو، جناب حاجی ملا عبدالوهاب قزوینی و حاجی ملا احمد نراقی و جمعی از علما در رسیدند … »[9]
این جمع در سلطانیه اجتماع کرده و هر یک احکام جهاد برای جنگ با روسیه صادر کرده و لزوم اجرای آن ها را بر همۀ مسلمانان از پادشاه گرفته تا رعیت واجب الاطاعه اعلام کردند.
مرگ آلکساندر اول تزار روسیه.
یکی از علل مهم اصرار حکومتگران ایران به شروع جنگ دوم با روسیه، وفات تزار قدرتمند روسیه الکساندر اول پاولویچ[10]بود ( 23 دسامبر 1777 تا 1 دسامبر 1825م). اندکی قبل از شور و غوغای صدور احکام دوم جهاد، تزار فوق – که با شکست دادن نیروهای ناپلئون، سوئد، عثمانی و ایران، به صورت یکی از قدرتمند ترین پادشاهان اروپا و دنیا درآمده بود- به ابدیت پیوست. برادر او به نام نیکولای اول[11] از تاریخ ( 1 دسامبر 1825 تا 2 مارس 1855م) سلطنت کرد. هرچند که او به اندازۀ برادرش از اقتدار نظامی برخوردار نبود، لیکن جانشین و صاحب همان تشکیلاتی شده بود که برادرش داشت و به آسانی می توانست به همراهی ژنرال های قدرتمند و کار کشته اش، پوزۀ کشورهای شکست خورده و تحقیر شده ای همچون ایران را به خاک بمالد. سعید نفیسی در این باره می نویسد:
« احتمال بسیار می رود که بی خبری ایشان [ فتحعلی شاه و ولیعهد ] از اوضاع روسیه و از سیاست جهان در آن روزگار، این اندیشه را در ذهن ایشان جای داده باشد که چون الکساندر امپراطور بزرگ روسیه در گذشته است، رخنه در کار دربار تسارها خواهد افتاد و جانشین او نیکلای اول توانائی غلبه بر ایران را نخواهد داشت و می توانند نواحی از دست رفته را پس بگیرند.»[12]
و به همین دلیل، عباس میرزا مدام در حال تقویت نیروهای خود در مرزهای روسیه بود.
در دوران حیات الکساندر پاولوویچ، ژنرال یرمولوف[13] از طرف وی به عنوان بازرس کل مرزهای جدید – پس از قرارداد گلستان – انتخاب شده بود. یرمولف در نتیجۀ حضور دائمی اش در مرزهای ایران و روس، از اوضاع تحرک نظامی ایران باخبر بود و گزارش های فراوانی در این مورد به دربار روسیه فرستاده بود. لیکن تزار مقتدر، هرگز از مخیّله اش نمی گذشت که کشور ضعیف و شکست خوردۀ ایران دست به یک چنین حماقتی بزند.
منشیکوف سفیر صلح تزار
نیکولای اول پس از جلوس بر تخت پادشاهی، ابتدا در نظر داشت که با ایران روابط دوستانه برقرار سازد[14]. و به همین دلیل در ( 3 بهمن 1204ش/23 ژانویه 1826م ) در صدد شد که پرنس منشیکوف[15] را که از خاندان متشخص دربار بود، به سفارت فوق العادۀ ایران بفرستد[16]. ( حدود چهار ماه بعد )، منشیکوف در روز سه شنبه 30 خرداد 1205ه – ش / 20 ژوئن 1826 جهت انحام مأموریت خویش به سلطانیه رسید[17]. مأموریت وی این بود که ضمن تقدیمِ نامۀ دوستانۀ تزار خطاب به شاه، و اهداء مقادیر زیادی هدایای گرانبها به وی[18]، خبر درگذشت آلکساندر اول پاولویچ را به اطلاع امنای حکومت ایران برساند. شاه در آن تاریخ در اقامتگاه تابستانی خود (چمن سلطانیه ) سکونت داشت. ( ورود سفیر به سلطانیه چند روز قبل از تجمع ملایان در آن مکان جهت صدور فتاوی جهاد بر علیه روسیه انجام شد. ) خبر ورود سفیر روس به ایران، دو نوع عکس العمل از سوی سران کشور داشت:
اولآ: این امر عباس میرزا را – که در نظر داشت به هر وسیله ای که شده جنگ دومی با
روسیه آغاز نماید – از اینکه منشیکوف ممکن است پادشاه را از جنگ منصرف سازد، نگران کرد و لذا سفیر روس، تازه به تبریز رسیده بود که عباس میرزا در چمن سلطانیه به دیدار پدر شتافت و رأی او را از قبول صلح با روسیه بهم زد[19].
هدایت در این باره می نویسد:
« حضرت نواب مستطاب نایب السلطنه در روز جمعه دهم شهر ذیقعدة الحرام 1241ق ( 26 خرداد 1205ش ) در چمن دلکش سلطانیه به حضور شاهنشاه … در رسید و التفات های بسیار دید.»[20]
ثانیآ شرفیابی سفیر « صلح » در اذهان آنان چنین تصور شد که تزار جدیدِ روسیه، به علت ضعف و ناتوانی نظامی به انجام صلح با ایران روی آورده است. این تصور ( واهی ) زمانی شدت یافت که سفیر از سوی تزار اعلام کرد که دولت روسیه حاضر است قسمتی از ناحیۀ تصرف شدۀ طالش را به ایران باز گرداند[21]. و به همین دلیل، هم شاه و هم نایب السلطنه، تصمیم بر این گرفتند که سفیر صلح روسیه را دست خالی باز گردانیده و به هر ترتیب جنگ با آن کشور را از سر گیرند. و این نهایت حماقت و ساده اندیشی آنان بود!! به هر حال، منشیکف شش روز بعد از ملاقات نایب السلطنه با شاه:
« … شانزدهم ذیقعده ( اول تیر ماه ) در حضرت شهریار بار جست و مکتوب امپراطور را برسانید و تخت بلوری که به هدیه داشت پیش گذرانید … بالجمله بعد از تقبیل سدۀ سلطنت، سفیر روسیه مراجعت کرد…»[22]
و – به طوری که در صفحات پیش نوشتیم – چند روز بعد از ملاقات سفیر با شاه، گروه ملایان برای صدور احکام جهاد به چمن سلطانیه سرازیر شدند و پس از شور فراوان چنین نهادند که:
« … باید حضرت صاحب قَران [ پادشاه ایران ] با دولت بهیّۀ روسیه ترک مصالحه و مدارا کند و لازم است و واجب شرعی که عداوت و منازعت آشکار سازد، چه بر ما معلوم شده سلوک اهالی آن دولت در بلاد متصرفۀ قره باغ تعرض به عِرض و ناموس و تمسخر بدین و آئینِ اهالی اسلام والا مقام به نحوی است که در شریعتِ ما ننگ و مایۀ نزاع و جنگ و تکلیف پادشاهِ ایران و تمام اهل اسلام و ایمان در جهاد با روسیّه است و تمامت فقها و علما که بحسب مذهب، پیروی ایشان بر پادشاه ایرانِ عهد لازم بود، فتوی دادند و مجلّه نگاشتند که این امر یعنی جهاد بر پادشاه و همۀ مسلمانان واجب است و مسامحه در این باب کفر و ضلالت … »[23]
در این میان سفیر روسیه با تعجب و حیرت از این رفتار ملایان در شگفت بود. و به هر وسیله ای متشبّث می شد تا مأموریت خود را به پایان رسانده و صلح بین دو کشور را تخقق بخشد:
« … سفیر روس چندان که سخن از درِ صلح راند و همی گفت وقت آن است که کس به حضرت امپراطور گسیل دارید تا او را تهنیت جلوس گوید و از بهر پادشاه گذشته تعزیت فرماید، سخنان او را نیز وقعی نگذاشتند…»[24]
سفیر تا آنجا از چنین تصمیمی در حیرت بود که در خواست ملاقاتی با اجتماع ملایان کرد تا
بلکه بتواند آنان را از این دیوانگی! باز دارد. او حتی تقبل کرد که به او فرصت دهند تا برگشته « روسیان را از حدود ایران باز دارد »!!؟ لیکن محتهدان در پاسخ گفتند:
« … در شریعت ما با کفار ار درِ مهر و حفاوت[25] سخن کردن گناهی بزرگ باشد، اگرچه روسیان از حدود ایران بیرون شوند هم، جهاد را با ایشان واجب می دانیم »[26]
بدین ترتیب ملایان تازه وارد، سند بدبختی و زوال کشور ایران را امضاء کردند. این زوال، دو جنبه داشت: یکی: جنگ با روسیّه و شکست فاحش دیگری از آنان که نتیجۀ آن، قرارداد ترکمنچای بود که هنوز پس از دویست سال مردم ایران ذلت این حقارت را در دنیای قرن بیست و یکم با خودش یدک می کشد و از آن تاریخ به بعد بود که مملکت ما در سرازیری بدبختی قدم گذاشت و هرگز در بین ملل دیگر اندامش راست نگردید. ابراهیم تیموری در مورد قدرت مأموران روسیه و مداخله در امور ایران ( پس از قرارداد ترکمنچای ) می نویسد:
« مأموران روسیه در این کشور [ ایران ] دارای قدرت و اختیارات زیادی بودند و در کلیۀ شؤن مملکت ما دخالت های ناروائی می کردند و کسی را هم یارای مقاومت در مقابل آنان نبود و مخصوصآ به موجب صورت مجلسِ پذیرائی مأموران سیاسی مورخ دهم فوریۀ 1828م منضم به عهدنامۀ ترکمانچای برای نمایندگان سیاسی روس احترامات و تشریفات قائل شدند تا همیشه به واسطۀ اهمیت و « جلال و جبروت » آنان، رُعب و هراسی در دل ایرانیان باقی بماند.»[27]
همچنین مؤلف فوق – در همان صفحه – از قول « اورسل »[28] فرانسوی در کتاب خود به نام « قفقازیه و ایران » آورده است:
« پادشاه حقیقی ایران آن شاهی نیست که در ارک تهران زندگی می کند، بلکه آن مرد سیاستمداری است که در حوالی ارک نزدیک بازار منزل دارد یعنی وزیر مختار روس»!
جنبۀ دوم آن جهاد، ماندگار شدن ملایان در ایران و پیش کشیدن « شیعۀ اصولی » که از پایه های آن اجتهاد و تقلید و نیابت امام زمان بود. نتیجۀ چنین اوضاعی آن شد که یکصد و پنجاه سال یعد کشور ما را به نام حکومت اسلامی صاحب شدند.
البته گناه تمام این رفتار بی خردانۀ شاه و ملایان، به گردن عباس میرزا بود که به خاطر غرور شخصی و جبران حقارت خویش از نتیجۀ قرارداد گلستان، کشور ما را به هزل و حضیض و ناتوانی و بدبختی سوق داد و ایرانی هنوز که هنوز است، در آتش این خود خواهی می سوزد و می سازد!
————————————–
[1] – statu quo
[2] – نفیسی، همان، ج1، ص 254.
[3] – تاریخ روضة الصفای ناصری، ج9، ص641.
[4] – همان بالا.
[5] – لسان الملک سپهر، ج 1 و 2، ص357.
[6] – هدایت، روضة الصفای ناصری، ج9، ص 641.
[7] – همان بالا، ص 642.
[8] – 23 ژوئن 1826.
[9] – همان، هدایت، همان گذشته، ص 645.
[10] – Alexandre Pavlovitch Romanov
[11]– Nicolas 1er
[12] – نفیسی، همان گذشته، ج2، صص 105 – 104.
[13] – Yermolof
[14] – به گمان ما این امر در نتیجۀ تلاش حکومت ایران بود که بلافاصله بعد از قرارداد گلستان، مدام از طریق فرستادگانی درخواست بازبینی آن قرارداد را می کرد و گرنه بزرگترین کشور قدرتمند دنیای آنروز، چه نیازی به دوستی کشور شکست خوردۀ ما می توانست داشته باشد؟
[15] – ًAlexandre Serguéevitch Menshikov ( 1787 – 1869)
[16] – نفیسی، همان، ج2، ص 108.
[17] – در آن تاریخ فتحعلی شاه در چمن سلطانیه ییلاق کرده بود ( نفیسی، همان، ج2، ص 109 )
[18] – این تخت را الکسندر باولویچ [ الکساندر پاولویچ ] بهر شاهنشاه پرداخته بود، چون او نماند، برادرش نیکولا بعد از جلوس بر سریر پادشاهی همان تخت را ارسال داشت …» ( سپهر، همان، ص 358.)
[19] – نفیسی، همان، ج2، ص109.
[20] – روضة الصفای ناصری، ج9، ص 644. و نیز ن – ک: محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ، ( سلاطین قاجاریه )، ج1، ص 358 به بعد.
[21] – نفیسی، همان گذشته، ج2، ص 109.
[22] – سپهر، نلسخ التواریخ، ج1، ص 358.
[23] – هدایت، همان گذشته، ج9، ص 646.
[24] – سپهر، ناسخ التوایخ سلاطین قاجاریه، ج1، ص 359.
[25] – حفاوت = مهربانی کردن.
[26]– سپهر، همان گذشته.
[27] – عصر بی خبری، ص 240.
[28] – orsolle
دو خطای بزرگ تاریخ عباس میرزا که هرگز جبران نشد
بخش سوم
خطای دوم عباس میرزا:
درخواست حمایت نایب السلطنه برای تضمین پادشاهی خود و فرزندان بلافصلش، از دو ابر قدرت روس و انگلیس
به طوری که گذشت، قوای ایران – که علیرغم تلاش ولیعهد – توان برابری با نیروهای مدرن و منضبط روسیه را نداشت، بالاخره از نفس افتاد و بنا به درخواست ایران و با میانجیگری دولت انگلیس طی قراردادی معروف به گلستان ( در 20مهر1192ش/12 اکتبر 1813م) به مصالحۀ تحقیر آمیزی تن در داد و مناطق قابل توجهی از سرزمین کشور را به دشمن واگذار کرد. به دنبال این شکست خفت بار، ( حتی مدت ها قبل از شکست های فوق ) دسیسه هائی به وسیلۀ برادران و درباریان بر علیه عباس میرزا در شرف انجام بود. به همین دلیل او برای تثبیت ولایت عهدی خود، دست به دامن بیگانگان و دشمنان وطن شد وبدون شک این عمل، دومین خطای جبران ناپذیر او به شمار می رود!
درخواست حمایت از دولت انگلستان
یک سال و نیم قبل از انعقاد قرارداد گلستان، عباس میرزا «احتمالآ» به خوبی از موضع ضعیف خویش در نتیجۀ این جنگ ها ( و دسیسۀ برادران برعلیه خویش ) آگاه بود و لذا در قراردادی که با انگلستان بست ( 23 اسفند 1190/14 مارس 1812 ) از آن کشور درخواست کرد تا از ولایتعهدی او در برابر برادران و درباریان حمایت کند. و لذا درقسمتی از فصل یازدهم آن قرارداد، مطلبی به شرح زیر گنجانده شد:
« … و هرگاه ولیعهدِ یکی از دولتین علیتین محتاج به اعانت جدیدی از دولت دیگر گردد… مضایقه و کوتاهی در امداد و اعانت ننماید و اعانت و امدادی که الحال از قرار تفصیلِ فصولِ سابقه در این عهدنامۀ میمونه مشخص شده است، باید با ولیعهد نیز مستمرّ و برقرار باشد.»[1]
درخواست حمایت از روسیه در قرارداد گلستان
در جریان عقد قرارداد گلستان نیز عباس میرزا در آن عهدنامه، حمایت روسیه را از ولیعهدی خود گنجانید. در قسمتی از قصل چهارم آن قرارداد آمده است:
« اعلی حضرت خورشید رأیت ایمپراطور والاشوکت ممالک روسیه … از خود و از ولیعهدان عظام اقرار می نماید که هریک ار فرزندان عظام ایشان که به ولی عهدی دولت ایران تعیین می گردد، هرگاه محتاج به اعانت و یا امدادی از دولت علّیّۀ روسیه باشند، مضایقت ننمایند، تا از خارج کسی نتواند دخل و تصرف در مملکت ایران نماید و به امداد و اعانت دولت روس، دولت ایران مستقزّ و مستحکم گردد و اگر در سر امور داخلۀ مملکتِ ایران، فی ما بین شاهزادگان مناقشتی روی نماید، دولت علیۀ روس را در آن میانه کاری نیست، تا پادشاه وقت خواهش نماید.»[2]
پس از امضای قرارداد فوق، فرماندۀ قوای روسیه ( ژنرال رتیشیچوف ) نیز ولی عهدی عباس میرزا را به صورت رسمی شناخت.[3]
بنظر می رسد که عباس میرزا به قرار داد فوق و ژنرال مذکور اطمینان نداشته است و مستقیمآ حمایت تزار و دربار او را خواستار بوده است. فتح الله عبدالله یف مورخ روسی در این مورد می نویسد:
« … در اواخر سال 1818م عباس میرزا مأمور خود – محمد حسن خان – را به پترزبورگ اعزام داشت… در عمل قصد او آن بود که شناسائی روسیه را نسبت به ولیعهدی عباس میرزا کسب نماید… [پس از ملاقات ها ] … امپراطور در یادداشت های جوابیۀ خود به عنوان شاه، عباس میرزا را به عنوان نایب السلطنۀ ایران به رسمیت شناخت»[4]
مولّف ادامه می دهد:
« در پاسخ سفارت محمدحسن خان، «مازاروویچ »[5]، در رأس سفارتی به همراه نامۀ رسمی مربوط به اینکه روسیه عباس میرزا را به عنوان نایب السلطنۀ ایران به رسمیت شناخته است، عازم این کشور گردید.»[6]
درخواست دوم عباس میرزا جهت حمایت انگلستان
حدود یک سال و دوماه بعد از قرارداد گلستان ( در تاریخ 4 آذر 1193ش/25 نوامبر 1814م ) کشور ایران قرارداد سومی با انگلستان بسته است. در قسمتی از فصل دوم این قرارداد نیز پادشاه انگلستان از « ولیعهد و احفاد » او حمایت کرده است:
« چون این عهد خجسته، که در میان دو دولت ابد مدت، بدست صدق و راستی بسته اند، امید چنانست که … پیوند موافقت و مواحدت در میان این دو پادشاه … و ولیعهد و فرزندان و احفاد و امجاد ایشان و وزرا و امرا و ولات و حکام ولایات و سرحدات مملکتی ابدالآباد برقرار و استوار باشد … »[7]
سعید نفیسی از نامه ای به خط پادشاه انگلستان در این مورد سخن گفته است[8].
قرارداد ترکمانچای:
در تاریخ 28 مهر 1207ش/21 اکتبر 1828م با سقوط شهرستان مرند به دست سپاهیان روسی، بلوای جنگ های ایران روس عملآ به پایان رسید. به دنبال آن تبریز تسلیم شد:
بامداد روز 1 آبان /25 اکتبر، لشگریان روسی به ساحل چپ رودخانۀ تلخ رود رسیدند و:
« … در این موقع عدۀ کثیری از روحانیان شهر با گروهی از مردم به پیشباز آمدند و هلهله کردند و استحکامات شهر تبریز و انبارهای اسلحه و کارخانه های اسلحه سازی را روس ها فورآ تصرف کردند و چند ساعت بعد، همۀ آن سپاهیان با موزیک وارد شهر شدند … »[9]
با پیروزی دشمن، همه چیز به نایب السلطنه پایان یافته بود.
یک ماه بعد ( 30 آبان 1206ش/21 دسامبر 1827م)، در دهخوارگان، جلسه ای تشکیل دادند تا در مورد کیفیت قرارداد گفتگو کنند. عباس میرزا ناگزیز به تمام شرایط دشمن تن در داد لیکن از فرماندۀ فاتح تقاضا کرد در عهدنامه ماده ای گنجانده شود که بر طبق آن، کشور روسیه ولیعهدی او را تضمین کند. « پاسکویچ » با تعجب و با صداقت به او گفت:
« دخالت در کارهای داخلی ایران را نمی توان در یک عهدنامۀ بین المللی وارد کرد و هر گفتگوئی در
این زمینه را نمی پذیرد »[10]
اما عباس میرزا ناگزیر از اصرار بود. زیرا هم جنگ را باخته بود و هم اعتبار و شخصیتش در بین پدر و برادران و بویژه مردم کشور پاک بی رنگ شده بود. عباس میرزا پس از این شکست، از زندگانی خود نیز بیمناک شده بود تا آنجا که با التماس و تواضع از نمایندۀ پاسکویچ ( ژنرال شوستلن ) اجازه خواست که هزار نفر از سربازان خود را برای حفظ امنیت جانی همراه داشته باشد[11]. به هر ترتیبی مه بود او بالاخره پاسکویچ را قانع کرد مه در این قرارداد ولیعهدی او و انتقال آن به فرزندان بلافصلش مورد ضمانت جکومت فاتح قرار بگیرد.
پاسکویچ در این باره می نویسد:
« پذیرفته شد و به عنوان توجه شاهانه اعلی حضرت امپراطور به او اعطا شد.»[12]
روز دوم اسفند 1206ش/22 فوریۀ 1828م قرارداد ترکمان چای در خانۀ « مشهدی محمد »[13] به امضاء دو کشور رسید. در مادۀ هفتم آن چنین نوشتند:
« چون اعلیحضرت شاه ایران مناسب دیده است پسر والامقام، شاهزاده عباس میرزا را به جانشینی ولایت عهد خود بگمارد، امپراطور همۀ روسیه برای آنکه به روابط دوستانۀ خود آشکارا گواهی بدهد و مایل به شرکت در استحکام این سلسله از جانشینان است، به عهده می گیرد از امروز شخص والامقام والاحضرت شاهی شاهراده عباس میرزا را جانشین و لیعهد تاج و تخت ایران بشناسد و از آغاز جلوس، او را فرمانروای مشروع کشور شاهی بداند.»
با این قراردادهائی که ولیعهد به کشورش ارزانی داشت، تا ابد زنجیر اجنبی را بر گردن این مردم بدبخت فروبست. از این تاریخ به بعد، حکومت روسیه انتخاب پادشاه ایران را از حقوق رسمی خویشتن می دانست. معنی این عمل آن است که شاه ایران به عنون دست نشاندۀ روسیه تلقی می شد.
طولی نکشید که عباس میرزا در سن چهل و هفت سالگی دنیا را گذاشت و گذشت. فرزندش محمد میرزا از همین حق بهره مند شد و به کمک روسیه[14] برتخت سلطنت نشست. پس از مرگ وی، فرزندش ناصرالدین شاه نیز از همان قرارداد « دست نشاندگی »! استفاده کرد و به وسیلۀ روس ها بر رقبای خویش چیره شد و به تخت سلطنت نشست. مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه نیز مهر دست نشاندگی! بر پیشانی زدند. صدمۀ این قرارداد تا آنجا ادامه یافت که حتی بمباران و ویرانی مجلس شورای ملی نیز با اراده و کمک روسیه و عوامل وی انجام گردید. زیرا که قانون مشروطه بر انتخاب پادشاه به وسیلۀ روسیه خط بطلان کشید و روسیه از این بابت مشروطیت را مخالف منویات خویش می دانست.
——————————-
[1] – نفیسی، همان بالا، ج2، ص18.
[2] – نفیسی، همان گذشته، ج1، ص258.
[3] – همان بالا، ج2، ص81.
[4] – فتح الله عبدالله یف، گوشه ای از تاریخ ایران، صص121-120.
[5] – تأکید از ماست.
[6] – فتح الله یف، همان گذشته، ص 121.
[7] – رضا قلیخان هدایت، تاریخ روضة الصفای ناصری، ج9، ص 510.
[8] – او می نویسد:
« آقای محمود فرهاد معتمد در طهران اصل نامه ای را که ژرژ سوم ( 1738 – 1820م ) پادشاه انگلستان به امضای خود به عباس میرزا نوشته است، دارد. در این نامه پادشاه انگلستان رسمی شدن ولایت عهدی را شناخته و به او تبریک گفته است » ( ن – ک: ج2، ص 81 و نیز ص 100)
[9]– نفیسی، همان بالا، ج2، ص142.
[10]– همان گذشته، ح2، ص 157.
[11] – عباس میرزا گفت: « من چه باید بکنم؟ و از شوستلن خواست اجازه از پاسکویچ بگیرد، هزار تن سپاهی و دو توپ برای خود نگاه دارد … سپس صادقانه به او گفت: می دانید این هزار تن را برای جنگ کردن با پاسکویچ لازم ندارم اما همینکه ایشان آنجا نباشند مال مرا تاراج می کنند و شاید مرا بکشند. » ( همان گذشته، ص 159.
[12] – همان، ص 157.
[13] – اعتمادالسلطنه در خاطرات مسافرت خود به تبریز ( در رکاب ناصرالدین شاه ) می نویسد: « … صبح که از ترکمنچای عبور کردم، خانه ای که نایب السلطنۀ مرحومبا پسکویچ سردار روس در شصب و پنج سال قبل از این، عهدنامۀ ترکمنچای را بسته بود، دیدم. خانۀ مشهدی محمد نام بوده ولی حالا خراب و بی سفف است. آنچه از آثار باقی است، محوطۀ بسیار کوچک است. در طرف قبله سه قسمتی محقزی دارد. تمام بدبختی های ایران در این خانه بنایش گذاشته شد.» ( صص 637 – 636)
[14] – نفیسی، همان، ج2، ص81.
بنیاد میراث پاسارگاد