دو شعر از ری را عباسی

 

تکرار کامل است

خالی از من
چمدانِ بستهای از باز
که سر انجام رهایم کرد میان علفهای بلند جاده ها
سر بلند کردم به قامت جاده ای دراز که کوتاه بود از ابتدا اندامم باد لرزاننده سرما لرزاننده سر در آوردن از چمدانی بسته لرازننده جستم از لرزیدگی

افتادم میان علفهای خم شده رو به باد

آنکس که چمدانی باز بدنیا آورد
با چمدانی خالی از خود میرود
دو راه جدا از هم دو آدم ِپیوسته جدا از هم دو معشوق دو معتاد به بوی آغشتگی جدا از هم پیراهن از تن، شور دادهام تا بلند شود بیفتد به پایم

کسی نمیداند دندان از ابتدای خلقت پیراهن از انتهای خلقت در میآورند
پستان که چیز تازهای نیست
از پوستِ ورم کرده است که راه شیری کامل است

ماه در چمدان کامل است

عاشقیِ سر راه کامل است گندمزار از زار زارِ باد کامل است

و این ماه که زیرِ پیراهن کشیدهام کامل است چیزی نمانده به رقص درآید طره ای
همه چیز روی پیشانیم کامل است
چمدانی که زن میشود کامل است
دوباره یکی در باد زار زار بیچمدان
دوباره یکی در باد …
همه چیز روی پیشانیم کامل است
یکی رفته یکی برگشته
این شوخی چه گستاخ از گردن ِباد به گردنِ من افتاده است

 

طنز ِحرام

وقت از تاریخ من میگذرد

چیزی نمانده ازدستمالِ شب زفاف وپرده وپیژامه

لچکی بدوزم از کهنه عبا و پیراهن تو

موهایم حرام ِاین طنز ِحرام است

ولم کنید که من از گلهای وحشی این باغ ِوحش از دست رفته ترم

ولم کنید که راه به راه راه راه به زندان میروم و بدست تو

گره به گلو افتاده ام که تاریخ از من نمیگذرد ولم کنید

بنیاد میراث پاسارگاد

Read Previous

گفتگوی پوریا زراعتی با مهدی مهدوی آزاد: خطر بزرگ علیه تمدن ایران

Read Next

نگاهی به وضعیت کارگران ایران از دوران باستان تا امروز – شکوه میرزادگی