رباعی های نوروزی ـ شیرین رضویان

 

نوروز بیا صلای آزادی باش

با طبل و دهل صدای آزادی باش

بیدار کن از خواب زمستانی خلق

هشدار بده خدای آزادی باش

***

نوروز عزیز مهربان آمده ای

پیری به سر آورده جوان آمده ای

با تاج گلی به سر خرامانه عروس

گلگشت به باغ و بوستان آمده ای

***

ای نم نم باران تو مرا پیدا کن

ای بوی بهاران تو مرا پیدا کن

شعرم تو بخوان به کوچه باغ همدان

ای صبح شمیران تو مرا پیدا کن

***

ای آتش کهنه همچنان سوزان باش

ای گرمی دل هماره تابستان باش

ای سیب هماره چهره ات گلگون تر

ای سبزه ی سبز همچنان رویان باش

***

نوروز بود که مرگ دشمن باشد

هر نارقد جوان تهمتن باشد

این خانه ز گرد جهل و سستی برهد

هم سبزو سپید و سرخ میهن باشد

***

نوروز بیا دوباره آبادم کن

از هرچه که بود و هست آزادم کن

نوروز بیا و ریشه کن کن غم را

اسفند شدم ز غم ، تو مردادم کن

***

بنیاد ستم بود که برکنده شود

تا چهره مرد و زن پر از خنده شود

باشد که رود به باد این جهل کهن

چون عطر قدوم تو پراکنده شود

***

هر گاه که غم مرا ز من می راند

چشمم  چو به راه زندگی می ماند

هرگاه که می رسم لب صخره مرگ

عشق تو مرا به زندگی می خواند

***

ای عشق بمان که بی تو من خاک شوم

بی مرحمتت اسیر کولاک شوم

مانند شهاب غم وزیدن گیرم

خود چنگ ترانه های غمناک شوم

بنیاد میراث پاسارگاد

Read Previous

جشن نوروز، جشن جمشید ایزد و الهه سپندارمذ ـ جواد مفرد کهلان

Read Next

نوروز بیش از هر مذهبی با ما راه آمده است