#نه_به_جنگ
تاسیس سازمان ملل متحد در سال 1945، و هدف آن سازمان٬ با همکاری کشورهای مستقل٬ دستیابی به صلح و امنیت بین المللی بوده است. 21سپتامبر به عنوان روز جهانی صلح از سوی سازمان ملل متحد نامگذاری شده است. روز جهانی صلح میتواند به ما یادآور شود که فارغ از ملیت همه ما در پی هدف مشترک که همانا صلح و زندگی مسالمت آمیز است باید باشیم٬ به ما یادآور شود که به منافع جمعی توجه کنیم و همچنین به ما یادآور شود که همه ما میتوانیم گامی در راه برقراری صلح برداریم.
جنگ برخاسته از این است که آدمیان و یا یک جمعی/گروهی برای خود، «خود» را تعریف کنند، براین اساس دیگری در ذهن آنان به رسمیت شناخته نمی شود.
اگر ما دگربودگیِ ذهنیت های مختلف را به رسمیت بشناسیم، با آنها چه کرده ایم؟ یعنی به توافقِ همدلانه با آن دیگری رسیده ایم و این همان نخستین سنگ بنای دموکراسی است.
پس، جنگ برخاسته از نبودِ دموکراسی است و برای اینکه از شرایط جنگی به درآمده و به دموکراسی برسیم، ابتدا باید به صلح دستیازیم. صلح در ابتدا یعنی «نه به جنگ» و شرط دوم به رسمیت شناختن دیگری است.
در بحث بسیط ماجرا، در جهان دیکتاتوری ها و برجسته تر شدنِ «خود» است و گویا در اکنونیت موجود عواملی وجود دارند که توسعه دهنده جنگهاست و در حقیقت جهانی مبتنی بر «صلح» را برای ساکنان زمین فراهم نکردند. حتا در مبنای اندیشه مکتبهای سیاسیِ استقرار یافته و مکتبهای حقوقیِ مستقر، بطور ناخواسته، دگرستیزی تعبیه شده است.
حال آنکه صلح نخستین ورود به ساحت دموکراسی است. در واقع جنگ ذاتا هم بر آمده از نوعی نگاه دیکتاتور مآبانه است و هم مولد آن!
اگر صلح را بتوانیم در کلان روایتهایِ جاری که بنیاد اکثر جنگها و گسلها در سطح جهانی است و نیز باز اندیشی مبلغین و مؤمنان این کلان روایتها را ایجاد نماییم و تلاش متفکرانه ای در خوانشهای روا مدارانه و مبتنی بر به رسمیت شناختن آن دیگری، از کلان روایتهای جاری داشته باشیم در واقع به یک زیست دموکراتیک بینِ گفتمانه و کلان روایتها خواهیم رسید و این بنیاد نوعی صلح واقعی و پایدار خواهد بود.
هر چند باید کنشگران صلح طلب موارد بالا را در دستور کار اورژانسی خود قرار دهند و برای یکبار هم که شده، تامل نماییم نسبت به بنیادهایی که با آنها جهان، زیستِ نرم افزاری میکند، و جنگ را نه تنها مقدم بر آن کلان روایتها می داند، بل، موجهیتِ فرهنگی، سیاسی و حتی حقوقی به جنگ میدهد، چرا نباید مورد موضوعیت قرار گیرد؟ آنهم در روز جهانی صلح که بهانه ایست برای نوعی جهانی اندیشی و محلی برای عمل گرایی
آیا جنگ ساحت عجین یافته ی سخت افزاری کدام نرم افزارهاست ؟
سهم فلسفیدن در جهانِ پر از جنگ کجاست ؟
سهم گفتمانهای دین بنیاد چه میزان میباشد؟
سهم فلسفه های سیاسیِِ فعلیت و استقرار یافتهِ در جهان که گوشه های تیز این اندیشه های سیاسی کِشتگاه و نشو و نمو مبانی تئوریک جنگهایی چه میزان است؟
تا چه حد در جهت تقریب فلسفه های سیاسی به سمت صلح با روشهای دموکراتیک بین نخبه گان فلسفه های سیاسی فضا سازیِ نهادی شده است؟
آیا جایگاه فیلسوفان حقوق با نگاه به مضامین حقوق بین الملل و باز اندیشی در سطح ناکارآمدی همین حقوق بین الملل میباشد ؟
بیائیم کمی،واقع گرایانه نگاه سطح اندیش و تقویم گرایی که در سالگردها تنها یک روز به مسئله ی صلح میاندیشند را کمی از خود دور کنیم. و در جهت تنها طرحِ مبانی صلح بر پایه ی عوامل و فاکتورهای اندیشه گانی و نرم افزارهای موجود در گفتمانهائی که مولد جنگ است را مورد باز اندیشی قرار دهیم.
جهان امروز متفکر کم ندارد تنها باید یک ساختار بزرگ بتواند این اندیشمندان را در یک سامانه تجمیع نماید تا از فرایند گفتمانهای نخبه گانی در خصوص صلح، از اینهمه جنگهای تئوریزه شده که در صف و نوبت عملیاتی شدن قرار دارند رها شد.
در واقع برخورد ترمیمِ جراحات پس از جنگ، کنش حداقلی یک صلح اندیش است و نه یک کنش واقع گرایانه به صلح !
این نوع رویکردها مولد صلح نیست زیرا که تنها عناصرِداخل در جنگ را بازسازی و مرمت میکند، اما مولد صلح، خودِ صلح اندیشی را تئوریزه میکند.
از منظری دیگر رابطه صلح و دموکراسی مغفول مانده است. چون در حوزه متفکرین، اندک به این امر پرداخته و در حد یک بحث نادقیق باقی مانده است. حال آنکه بدون صلح، دموکراسی رخ نمی دهد. پس، صلح مولد دموکراسی هم هست. وقتی آرای اکثریت مردم برای ستیز نیست و چون «حق مدارانه» است، حتا اگر به امر خشن هم منجر شود، آن خشونت هم می تواند در مسیر تحقق صلح باشد. براین اساس صلح مدخل دموکراسی است. بنابراین در ساحت جنگ به صلح نخواهیم رسید، بل، از صلح به دموکراسی می رسیم.
روز جهانی صلح، قدرمتیقن دارای کاستی هایی تاکنون بوده است، ریشه این کاستی ها در تاریخ مندی هایی است که برحسب ضرورتهای تاریخی و در مقاطع گوناگونِ تاریخی توسط نهادهایی در طراز همان ضرورتها تولید شده است. اما وقتی از آن ضرورتها گذر کنند، آن نهادها از اعتبارِ حداکثری خود ساقط میشوند. زیرا نهادهایی که در زمانِ بحرانِ تنش تاسیس شدند، بنیاد عقلانیت گرایانه نداشته اند. بر این پایه تعبیرِ روشنفکرِ روشنگر از صلح باید برمبنای نظریهِ «صلح پایداردر جهانِ» که ایمانوئل کانت مطرح کرد، باشد. بنابراین مبنا تئوریزه کردن صلح و ژرف اندیشی در خصوص بنیادهای جنگ افزایی موجود در جهان یکی از واقعیتهای روشنفکرِ روشنگر است.
همچنین تامل در خصوص تاسیس نوعی ان جی او ی(NGO) خاصی که در سطح جهانی و متفکرانه، مسائلِ متعلق به جنگ و صلح را مورد پرسش قرار داده وجهان را در طراز بودن و نبودن قرار دهد که این امر عقلانی ترین کارِ یک روشنفکر در طراز جهانی عقلایی ترین است.
بنابرآنچه پیشترگفته شد، با توجه به تشتت گروههای صلح طلب در جهان، برای رفتن به سمت یک گنگره ی بزرگ از این گروها و تجمیع و بایگانی متمرکز و چند زبانه از تجارب فعالیتهای اینان، نیاز به جامعه ای نخبگانی داریم که لبه های تیز این تفکراتِ «خود» را مورد بازشناسی قرار داده وتاسیس یک نهاده ی جهانی نخبه گرا را به ضرورت در دستورکار خود قرار دهد.
نیره انصاری، حقوق دان، کارشناس حقوق بین الملل و حقوق اروپا، مشاور حقوقی بنیاد میراث پاسارگاد و مدافع حقوق بشر
21،9،2024
بنیاد میراث پاسارگاد