پروانه پورشریعتی ،تاریخ شناس ایرانی – امریکایی، در کتاب ” افول و سقوط شاهنشاهی ساسانی” اشاره می کند به اتحاد خاندان اشکانیان با اعراب برای سرنگون کردن ساسانیان:
“تصرف عراق توسط اعراب همزمان بود با اختلاف بین خاندان اشکانیان با ساسانیان برای انتخاب پادشاه. ساسانیان و اشکانیان نتوانستند به یک توافق با یک دیگر برای مقابله با اعراب برسند”. پورشریعتی ادامه می دهد: “اشکانیان نه فقط از یزدگرد سوم در جنگ علیه اعراب پشتیبانی نکردند، بلکه با اعراب قرارداد صلح نیز بستند، به این معنی که این قرارداد صلح شرایط تسلط اعراب بر ایران را اماده کرد و در عوض اشکانیان می توانستند به حکمرانی در مناطق تحت سلطه خود ادامه دهند.”
the conquest of Iraq occurred precisely during the period of internecine warfare between the Pahlav and the Pārsīg. The two factions, engrossed in their strife in promoting their own candidates to the throne, were incapable of putting up a united defense against the encroaching Arab armies. The subsequent conquest of the Iranian plateau, moreover, was ultimately successful because powerful Parthian dynastic families ….abandoned the last Sasanian king, Yazdgird III, withdrew their support from Sasanian kingship, and made peace with the Arab armies. In exchange, most of these retained de facto power over their territories (1)
پورشریعتی همچنین از جنگ های متعدد اعراب با ایرانیان ( قادسیه، نهاوند، اصفهان و…) نام می برد که در زمان خلیفه ابوبکر و عمر اتفاق افتادند. منبع خبری پورشریعتی از این جنگ ها بیشتر سیف بن عمر ( در تاریخ طبری ) است. سیف در اوائل حکومت عباسیان می زیست.
In Sayf’s narratives, the early conquests of Iranian territories in Iraq are arranged according to both hijra dates and reigns of particular Sasanian kings or queens. Sayf’s account puts these during the caliphates of Abū Bakr (632– 634) andʾUmar (634–644).
از ابوبکر و دیگر خلفای راشدین هیچ سکه، یا سنگ نبشته ی پیدا نشده است. خلفای راشدین شخصیت های مذهبی ( غیر حقیقی ) هستند و نه تاریخی ( حقیقی )
به گفته اسلام شناس آلمانی “سون کالیش” ( Seven Kalisch) تاریخ طبری منبع خبر معتبری نیست:
“وقتی طبری از دو قرن اول اسلام خبر می دهد دنیایی را تشریح می کند که اینچنین وجود نداشت، مانند نویسندگان تورات که یک دنیای خیالی را آفریدند”
“ Wenn etwa Tabari über die ersten beiden islamischen Jahrhunderte schreibt , dann schildert er eine Welt , die so nie existiert hat, genauso, wie etwa die Autoren des alten Testaments ein fiktive Vergangenheit erfunden habe “
منابع تاریخی ( خبری) دیگر پورشریعتی سبئوس، تاریخ نویس ارمنی قرن 7، خدای نامه ( کتاب شاهان از دوره ساسانیان ) و شاهنامه فردوسی هستند .
سبئوس، منبع خبری پور شریعتی، در خبر های خود ار اعراب مسلمان نام نبرده. تاریخ نویس ارمنی به ارتش اسماعیل اشاره کرده:
Then the army of Ismael, which had gathered in the regions of the east, went and besieged Ctesiphon (2)
اعراب در دوران قبل از اسلام نیز اسماعیلی ها نامیده می شدند و جنگی که سبئوس به آن اشاره کرده در منطقه حیره بوده و نه در قادسیه.
the village called Hert,ichan.
پور شریعتی، با رجوع به سبئوس، به تعداد 80000 سرباز ساسانی در حنگ قادسیه اشاره می کند:
Sebeos gives us the significant information that the “army of the land of the Medes gathered under the command of their general Rostom, numbering 80,000 armed men.”
سبئوس از جنگ نهاوند نیر نام نبرده، بلکه اشاره به جنگ در سرزمین مادها کرده. به نقل از سبئوس این جنگ در نخستین سال پادشاهی پادشاه کنستانتین و دهمین سال پادشاهی یزدگرد سوم، یعنی در سال 642 میلادی، اتفاق افتاده است. تعداد سپاهیان ایران شصت هزار نفر بود و سپاه اسماعیلی ها چهل هزار نفر:
It happended in the first year of Constans king of the Greeks, and in the tenth year of Yazkert king of the Persians, that the Persian army of 60,000 fully armed man asembled to oppose Ismael. The Ismaelites put in the field against them 40,000 armed with swords
ارتش ساسانیان بعد از آخرین جنگ با بیزانس در نینوا )628(، به گفته دو باستان شناس اسرائیلی یهودا دی. نوو و جولیت کورن، نابود شد :
“In effect he had destroyed Sassanian military power, leaving the civil administration intact” (3)
همچنین ساسانیان، به علت نزاع های داخلی و هرج و مرج در دستگاه اداری بعد از کشته شدن خسرو پرویز دوم، نمی توانستند یک سپاه با تعداد زیادی سرباز در قادسیه و در نهاوند مجهز و مستقر کنند.
از طرف دیگر کتاب “تاریخ سبئوس“ به دستخط خود نویسنده (از قرن 7 ) در دست نیست، یگانه نسحه تاریخ سبئوس سه قرن بعد و یا شاید باز هم دیرتر (قرن 11 ) رونویسی شده است.
that the sole manuscript we have was written at least three centuries after Sebeos wrote , and probably more than that, since it includes as Sebeos’s work a piece by an author who was still writing 1004: if his work could be misattributed to Sebeos, the copyist who made that mistake probably himself lived considerably after the time when this late 10th-early 11th-century author wrote. (4)
به گفته دو باستان شناس اسرائیلی یهودا دی. نوو و جولیت کورن اعراب نمی توانستند هزاران سرباز در جنگ های خود علیه ساسانیان و بیزانس مجهز کنند:
“این ادعای اسلام شناسان سنتی که در شبه جزیره عربستان قبایل متعدد عرب زندگی می کردند که پس از پذیرفتن اسلام با یک دیگر متحد شدند و با هزاران جنگجو به کشور های مجاور حمله کردند حقیقت تاریخی را بیان نمی کند. بیشتر سرزمین شبه جزیره عربستان به (جز قسمت جنوبی آن) پرجمیعت نبود و همین ساکنان کم این مناطق، در هر دوره تاریخی هم، در نهایت فقر زندگی می کردند”
The Muslim traditions depict the Arabian Peninsula as filled with roaming nomadic tribes who, after conversion to Islam, supplied thousands of warrios for the conquest of al-Šām, Iraq, and Egypt. This view dose not beare close scrutiny. Most of the peninsula ( excluding of course its southern coastal region ) is a parched desert which, judging from the material remains so far discovered, was never densely inhabited and whose population was not only sparse but extremely poor by any standard at any historical time. (5)
دو باستان شناس اسرائیلی ادامه می دهند:
“ شاید در واقع لشگرکشی بزرگی بود، یک جنگ پس از جنگ دیگری با هزاران سربازان روی در روی یک دیگر در یک مدت زمان طولانی (636 – 629 ). اما اگر این جنگ ها روی داده بودند، به نظر می رسد که در آن زمان هیچکس متوجه این جنگ ها نشده بود.
Perhaps there was indeed a great invasion, with battle after battle between tens of thousands of opposing soldiers, over the course of several years ( 629 to 636 ). But if there were, it would seem that, at the time, nobody noticed. (6)
به امکان زیاد رونویس گر تاریخ سبئوس تعداد سربازان ایرانی و اعراب در جنگ های قادسیه و نهاوند را از تاریخ طبری برداشت کرده است.
تا به امروز باقیمانده هیچ شی جنگی ( شمشیر، نیزه، سپر ) در منطقه قادسیه، یا نهاوند پیدا نشده است. در این جنگ های بزرگ که به طور قطع هزاران سرباز از هر دو طرف (ایرانی و عرب ) جان خود را از دست داده بودند می بایست، حداقل اعراب پیروز، کشته شدگان خود را در اطراف میدان نبرد در قبر های دسته جمعی دفن کرده باشند. اما تا این زمان هیچ قبری نه از سربازان ایرانی در محل این جنگ ها پیدا شده و نه از اعراب. نه فقط در قادسیه و نهاوند هیچ باقیمانده از تجهیزات جنگی پیدا نشده، بلکه در جنگ اعراب علیه بیزانس در کنار رودخانه یرموک (اردن) نیز بقایای جنگی حفاری نشده:
باستان شناس اسرائیلی Avni اشاره می کند که در حفاری ها منطقه رود اردن اثر یا بقایای از جنگ یرموک یافت نشده است:
Archaeological research has found no traces of Military confrontation in the sites of northern Jordan. The two major battles between the Byzantines and the Arabs , at Fihl and Yarmuk, have left no visible Impact on the nearby cities and Towns of Pella, Abila, Umm el-Jimmal, and Jarash (7)
یوحنا بار پنکای( Johannes bar Penkaje ) ، راهب کلیسا در شرق سوریه ( اواخر قرن 7 میلادی )، در وقایع نامه ای ناتمام به زبان سوری که به او نسبت داده شده اشاره می کند که اعراب مسلح نبودند و خدا پیروزی را به آنها داد:
“ مردان برهنه سوار بر اسب و بدون تجهیزات، یا سپر بر دو امپراتوی شاهنشاهی (ایران و بیزانس ) مسلط شدند.“
But we should not consider their coming naively. In fact it was an act of God…So as they came by God’s order, they won so to speak two kingdoms without combat and without battle, like a log pulled out of the fire, without implements of war and without human devices. thus God gave them the victory….How otherwise, apart from God’s help, could naked men, riding without armour or shield, have been able to win….? (8)
حالا اخبار طبری و تاریخ نویسان عرب از این جنگ ها را چگونه می بایست توضیح داد ؟
به گفته دو باستان شناس اسرائیلی یهودا دی. نوو و جولیت کورن پس از نابودی ارتش ساسانیان و عقب نشینی بیزانس از سوریه و اروشلیم (630) قبایل عرب تنها نیروی های مسلح در مناطق میان رودان بودند. جنگ ها و فتوحات ی که طبری و تاریخ نویسان عرب 200 سال بعد خبر از آنها داده اند در واقع دستبرد ها و سرقت های مسلحانه این قبایل عرب به سرحدات کشور های مجاور بودند. یک نیروی نظامی برای جلوگیری از سرقت های اعراب در مرز ها مستقر نبود:
The picture the contemporary literary sources provide is rather of raids of the familiär type; the raiders stayed because they found no military opposition…… these were later selected and embellished in late Umayyad and early Abbasid times to form an Official History of the Conquest. (9)
منبع خبری دیگر پورشریعتی کتاب “خدای نامه” است. به نقل از دانشنامه آزاد (ویکی پدیا ) خدای نامه «مهمترین اثر تاریخی دوره ساسانی است که در آن نام پادشاهان دودمانهای ایرانی و رویدادهای دورانهای گوناگون را آمیخته با افسانه، ضبط کرده بودند“
پور شریعنی برای باز سازی سقوط ساسانیان به شاهنامه فردوسی هم استناد می کند، اما شاهنامه و تاریخ طبری، به گفته سکه- و ایران شناس آلمانی فولکر پپ، هر دو اثر همزمان منتشر شدند (قرن 10). فولکر پپ ادامه می دهد: “تاریخ طبری استوره های غرب ایران را بازگو می کنند و شاهنامه استوره های شرق ایران را :
“Das Schahnameh und der Tabari sind wohl Zeitgenossen und stellen eine neue Stufe der literarischen Wirkung des iranischen Mythos dar“. (10)
اعراب در قرن 7، قرنی که ساسانیان سقوط کردند، هنوز مسلمان نبودند و اسلام را نمی شناختند. اسلام در زمان عباسیان شکل گرفت و گسترش یافت. اعرابی که بعد از سقوط ساسانیان در ایران به قدرت رسیدند از عربستان به ایران حمله نکرده بودند، بلکه این اعراب ایرانی بودند که توانستند بعد از شکست ارتش خسرو دوم پرویز از بیزانس در نینوا ( 628) قدرت را در ایران به دست بگیرند.
پورشریعتی برای بازسازی سقوط ساسانیان استوره های تاریخ طبری، خدای نامه و شاهنامه فردوسی را تکرار می کند.
………………………………………………….
1 – Parvaneh Pourshariati, Decline and fall of the Sasanian empire, London ; New York, 2008
2 – The Armenian History attributed to Sebeos I, translated, with notes, by R. W. Thomson and Howard- Johnston, Liverpool University Press, 1999
3 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Methodological Approaches to Islamic Studies. In: Der Islam 68 ( 1991) , P. 99
4 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam, Amherst/New York, 2003
5 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam, Amherst/New York, 2003
6 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam, Amherst/New York, 2003
7 – 14 – Gideon Avni, The Byzantine-Islamic Transition in Palestine, An archaeological Approach, Oxford University Press, 2014, P. 315
8 – Yehuda D. Nevo and Judith Kore
9 – Yehuda D. Nevo and Judith Kore
10 – Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.), Die Entstehung einer Weltreligion, Berlin, 2012
بنیاد میراث پاسارگاد