• September 18, 2025

سومین سالگرد قتل حکومتی مهسا امینی، شعار زن، زندگی، آزادی، مانیفستی برپایه فلسفه سیاسی و عدالت انتقالی – دکتر نیره انصاری  

تاریخ انتشار: September 16, 2025

 

مقدمه؛ زن، زندگی، آزادی یک شعار یا یک فلسفه سیاسی؟!

عبارت طنین افتادن شعار زن، زندگی و آزادی در ایران طلیعه ی یک فلسفه سیاسی است و ما میخواهیم بدانیم که با گوش یک فیلسوف سیاسی این شعار در واقع بیانگر چیست؟

این مردمان در کدام نظام سیاسی به تمامیتِ فعلیت یافتگی خواهند رسید؟

در حقیقت در یک سو سه مفهوم وجود دارد: زن زندگی و آزادی

در سوی دیگر دو مفهوم جمهوریت و لائیسیته

بحث بر سر این است که سه مفهوم نخستین تحققاًَ و مصداقا درکدام ظرف بسترِ فلسفه سیاسی/اندیشه سیاسی می گنجند و فعلیت می یابند.

هر اندیشه سیاسی از این مفاهیم و آن دو دیگر مفاهیم معنا می بخشد و از آنجا که اندیشه سیاسی نهادی ترین و اساسی ترین مولفه است به دیگر مفاهیم معنا می دهد.

پرسش:

این سه  کلیدواژه مهم اقتضاء کدام فلسفه سیاسی را دارد؟

نخست؛ مفهوم زن:که در واقع موضوعیت ندارد که در کدام فلسفه سیاسی مطرح می شود آنچه برجسته است «حقوق» کلان اوست که مدنظرمان است.

«حق برابری زن و مرد» را در آن لحاظ کرده یا حداقل تاکید کرده باشد. هر فلسفه سیاسی که ذاتا نافی حقوق برابری زنان نباشد.

دوم؛ مفهوم زندگی: است. وقتی از زندگی می گوییم منظور همه «حقوق طبیعی، حقوق اساسی و حقوق شهروندی» و در ظرفیت سه نسل حقوق بشر را به رسمیت بشناسد. این امر تحقق نمی یابد مگر اینکه جمهور عقلا«خودتدبیرگری» کنند بر امرحقوقی. به بیانی دیگر کلمه زندگی گستره همه حقوق را شامل میشود.

اگر این حقوق بخواهد تحقق یابد تنها در ظرف بستر جمهوریت بسیط می باشد. زیرا هر چیزی که قید جمهوریت شود نافی آن حقوق است.

وقتی از زندگی سخن می گوییم، انسان میشود سوژه. یعنی ما بایدِ بایسته های این انسان «امر حقوقی اش» را تنها به واسطه عقلانیتِ انتقادی که آغاز بنیادهای مدرنیته است، بررسی می کنیم.

یکی از شاخصه های زیستِ مدرن، زیستن در نظام جمهوریت است. و اساسا جمهوریت یکی از دستاوردهای مدرنیته بشمار میرود. پس مدرنیته یکی از اقتضائات ذاتی اش میشود جمهوریت و زندگی اقتضا جمهوریت را در مدرنیته می یابد.

سوم؛ مفهوم آزادی: تمام شئوناتی که موجی رهایی بخشی انسان در زیستِ سیاسی اش میشود آزادی است و آزادی یعنی قیدی به امر حقوقی مدرن اش نمی زند.

پس: برای ملتی که زیست دینی داشته؛ دین میشود «قید» حال آنکه انسان میخواهد آزاد باشد یعنی رهایی از دین. در حقیقت یکی از قیدهای کلان همین نظامِ دینی است و این آزادی تنها «آزادی بیان، آزادی احزاب سیاسی  یا…» نیست.

آزادی از هر آنچه که عقلانیتِ خودبنیاد انسان را به قید و چالش می کشد. یعنی جمهوریت میخواهد فعلیت یابد.

اگر این جمهوریت بخواهد مضاف بر هر چیزی باشد، بخشی از آزادی حقوقی را مقید می کند.

وقتی که شعار «آزادی» بیان میشود یعنی آزادی به «نه» به هر قیدی که میخواهد جمهوریت را تحت الشعاع قرار دهد. 

با گوش یک فیلسوف سیاسی شعار «زن، زندگی، آزادی» میشود «جمهوریت» و اکنون «نه» به تمامی آنچه که قید میشود.

 براین پایه، شعار مطرح شده « زن،زندگى، آزادى» و معنابخشی آن در فلسفه سیاسی است.

یعنی تنها یک تحلیل نیست، با، آغاز «فرابری» شعار میدانی به سطحِ میزِاندیشه ورزانگیست. «فرابری» نوعی راهبری نخبگانی است. چیزی که امروزه از خلاء راهبری، گاه سخن گفته میشود در اصل باید جامعه ی نخبگانی در ابتدا و در مقام تئوریزه کردن برآیند.

در مقام رهبری خردمندگانه برآیند و از درون فرزانه سالاری هم راهبری متفکرانه مساله ی راهبریِ میدانی و هم کلان مسائلش درست تر صورت بندی میشود.

از دیگر فرازمی‌توان در خصوص تفاوت حقوقی بین خیزش، جنبش و انقلاب ملی اینگونه بیان کرد:

برای بررسی جنبش‌های اجتماعی، جنبش اجتماعی، در اصطلاح دانش جامعه‌شناسی، هرگونه کوشش جمعی برای پیش‌برد منافع مشترک، یا تأمین هدف اصلی از طریق عمل جمعی خارج از حوزهٔ نهادهای رسمی و دولتی است. میزان جنبش اجتماعی بستگی به تعداد اعضای آن جنبش دارد؛ جنبش‌های اجتماعی کوچک، جنبش‌هایی هستند که اعضای آن‌ها کم‌تر از صد تن است. جنبش‌های اجتماعی بزرگ، جنبش‌هایی هستند که هزاران یا میلیون‌ها تن را در برمی‌گیرند. بعضی از جنبش‌ها در چهارچوب قوانین جوامعی فعالیت می‌کنند که در آن حضور دارند؛ در حالی که جنبش‌های دیگر به صورت گروه‌های غیرقانونی یا زیرزمینی فعالیت می‌کنند. عمل جنبش‌های اجتماعی بر قوانین تأثیرگذار است. همچنین ممکن است خط فاصل میان جنبش‌های اجتماعی و سازمان‌های رسمی وجود نداشته باشد؛ یا جنبش‌های استقرار یافته به صورت سازمان‌های رسمی درآیند.

جنبش آن بخش از حرکات جمعی است که متفاوت از رفتارهای طبیعی، بوروکراسی و شورش ها در جامعه ایجاد می شود و دارای شرایط خاصی است تا بتوان نام یک جنبش را بر آن نهاد: 1) جنبش اجتماعی آن دسته از حرکت های جمعی است که حول یک نارضایتی جدی و عمومی شکل می گیرد که در ادبیات جامعه شناسی، این نارضایتی با تعابیر مختلفی بیان می شود. به عبارت دیگر در جامعه تضاد یا شکاف یا معضل وجود دارد. 2) اما برای تحقق یک جنبش، نارضایتی به تنهایی کافی نیست، یکی از ویژگی‌ های مهم در ایجاد جنبش، وجود گفتمان است. باید روی این نارضایتی بحث شود، نسبت به تبعیض علت یابی شود، وضعیت مطلوب و چگونگی رسیدن به آن نیز مورد بحث قرار گیرد و در یک کلام وجود گفتمان حول محور نارضایتی، نقش محوری در ایجاد جنبش اجتماعی را دارد. 3) نکته لازم دیگر در جنبش اجتماعی، مسئله سازماندهی و انسجام و رهبری است که بدون آن نیز، جنبش اجتماعی قابل تصور نیست. 4) یک جنبش فراتر از اینها به فضای سیاسی برای عمل نیازمند است. از این بیش نگرش تاریخی می‌تواند تأثیرگذار باشد. جنبش‌های اجتماعی صرفاً پاسخی غیرعقلانی به اختلافات یا بی‌عدالتی‌های اجتماعی نیستند. آن‌ها در بردارنده دیدگاه‌ها و راهبردهایی هستند که نشان می‌دهند چگونه می‌توان بر این اختلافات و بی‌عدالتی‌ها چیره شد. جنبش‌های اجتماعی را نمی‌توان به عنوان شکل‌های انجمن و همکاری درک کرد. جنبش‌های اجتماعی در تعارض سنجیده با گروه‌های دیگر، معمولاً با سازمان‌های رسمی و گاهی با جنبش‌های رقیب ظهور می‌کنند. همه جنبش‌های اجتماعی منافع یا هدف‌هایی دارند که به دنبال آن هستند؛ دیدگاه‌ها و عقایدی وجود دارد که جنبش‌ها با آن مخالف‌اند. 

دیدگاه‌های تغییریافته نیز می‌تواند موجب دگرگونی در جهت‌گیری جنبش‌های اجتماعی شود. جنبش‌های اجتماعی باید در زمینه آنچه میدان عمل نامیده می‌شود؛ مطالعه شوند. این اصطلاح به ارتباطات بین جنبش اجتماعی و نیروها یا عواملی اطلاق می‌گردد که جنبش در برابر آن‌ها قرار گرفته‌است و فرایند گفتگوی متقابل که در میدان عمل وجود دارد.

فراتر از این موارد، جنبش دگرگون‌سازاز  دیگرانواع جنبش‌های اجتماعی است که هدف آن دگرگونی فراگیر در جامعه است. تغییراتی که اعضای این جنبش‌ها در پی آن هستند، دگرگونی‌های سریع و عظیم، جامع و فراگیر است. این جنبش‌ها اغلب به انقلاب منجر می‌شود و ساختار جامعه را تغییر می‌دهد.

مفهوم انقلاب؛ در عصر حاضر بسیار قابل تفسیر و گاهی متضاد و تناقض‌آمیز به‌نظر می‌رسد. هیج تعریف جامع و مانعی از مفهوم انقلاب وجود ندارد. حتی مارکسیست‌ها که برای انقلاب اهمیت فوق‌العاده‌ای قائل هستند، به‌دلیل ماهیت ویژه هر کشور، اقتصاد متفاوت و ترکیب بسیار گوناگون نخبگان انقلابی در هر جامعه، بر یک تعریف مشترک از این مفهوم اتفاق نظر ندارند.

تفکر انقلابی؛ که بر پایه ی تصویری کلی و جامع از انسان و جامعه و ساختار درونی آن‌ها و دنیای نمادین و رمزی شکل نگرفته باشد، جز اینکه بتواند تغییری در ظاهر نظام های دیکتاتوری و توتالیتر (تیرانی) بنماید، کار دیگری را نمی‌تواند به انجام رساند.

تفکر انقلابی ضرورت دارد تا بر پایه ی شناخت واقعی از انسان صورت گرفته باشد، یعنی باید از این پرسش آغاز شده باشد: چه امری انسان را به عنوان انسان قرار می‌دهد و کاری می‌کند که انسان نگرش و دیدگاه ویژه ای داشته باشد؟ نه اینکه پرسش این باشد که استثمار نمودن چیست؟
در حقیقت پرسش از استثمار و آزادی در فراز دوم قرار دارند. نخستین لازمه ی هر تفکری که بخواهد در خصوص تغییر زندگی تلاش نماید این است که پرسش کند:« انسان چیست؟ »
به همین جهت است که انقلابی بودن، در اساس بر پایه گذار از نظام فعالیت خواهد کرد، با بازگشت به پرسش از انسان بودن است.

در سده ی بیستم مکتب فرانکفورت کوشش نظرگیرنده ای در این زمینه و شناخت درونی انسان و شرایط اجتماعی را در نظریه‌های سیاسی انجام داد.
بر اساس آنچه پیشتر گفته شد، امروزه لزوم انقلاب برای علم و فلسفه برجسته‌تر از آن است که بتوان آن را در چوکات ایدئولوژی [ اسلامی و یا…]، تئوریک و فلسفی خلاصه نمود. به همین جهت شایان یادآوری است که انقلابی بودن، به معنای چندین مرام سیاسیِ مشخص در درون یک نظام سیاسی نیست، بل، دیدگاهی فلسفی است که تنها به یاری برخی نتایج علمی و فلسفی گوناگون می‌توان آن را برای لحظات مشخصی محتوا و فُرمی به آن بخشید.

انقلابی بودن نگرشی است به منظور ایجاد تغییر در جهان. لازم است پیوسته جهان را دچار تغییر و تحول نماید، تفکری که بتواند جهان را تغییردهد، و این امر مستلزم این است که خود پیوسته در حال تغییر باشد. انقلابی بودن در بنیاد این است که در تفکرِ خود در پی امر محال بوده، واپسین مدل و فُرم و یا فیگور را گزینش ننماید و به آخرین مرحله ی کمال خود نرسد. تئوری انقلاب همیشه تئوری ناقصی است. کسی که بر این نظر باشد که تنها از راه سیاست و فعالیت حزبی می‌تواند انقلابی باشد، دچار خبط است. و در‌واقع سیاست تنها بخش کوچکی از نظام تعبیر نمودن انقلاب است. زیرا که میل به انقلاب واقعی به نحوی فراتر از میلِ زبان و ورای قدرت تعبیر نمودن آن است. 

انقلاب در شعار و گزاره هایی که به زبان می‌آید خلاصه نخواهد شد. بل، در گزاره هایی بیان می‌گردد که قادر به بیان آن نیستیم. گزاره هایی که آن سوی مرزهای نظام و خارج از نظام نمادین قرار خواهند گرفت. پرسش ها و میل به انقلاب و تفکر انقلابی مرزهای سیاست را در می نوردد و از تفکر سیاسی بسیار فراتر می‌رود و هیچ‌گاه امکانات آن در دنیای سیاست نمود نخواهند یافت. فراتر از این انقلاب به دست گرفتن قدرت از جانب گروهی [اندک] به نمایندگی از همه نیست، انقلاب مبارزه و جنگ مسلحانه نیست، بل، یادآوریِ همیشگیِِ متزلزل بودن، شکاف ها و نواقص موجود در نظام است که هیچگاه قادر به رفع و تکمیل کردن آن نیست. انقلاب تنها دست بردن به اسلحه نیست، بل، به یادآوردن امور محالی است که خارج از هر نظامی قرار گرفته است. و بدین سیاق ضرورت ندارد که همه فیلسوف باشیم، بل، باید به این امر آگاه گردیم که دیگر مفهوم انقلاب، مفهومی سیاسی را در بر ندارد و فرد انقلابی تنها در یک بازی شرکت نخواهد نمود و جهان را تنها از یک زاویه دچار تغییر نخواهد کرد.

بدین اعتبار و برمبنای آنچه پیشتر گفته شد، از آنجا که حکومت جمهوری اسلامی از یک سو قوه مقننه را ملزم به اطاعت از رهبری کرده و از دیگر فراز در قوه قضاییه هم اعتقاد به ولایت فقیه، جزو شرایط اصلی احراز صلاحیت قضات در نظر گرفته شده است و مسئولان حکومتی در ایران با ایجاد چنین شرایطی و همچنین وضع قوانینِ ناعادلانه و انتصاب قضات غیر مستقل، شهروندان را عملا از حق دادخواهی محروم کرده‌اند. دادخواهی نسبت به پرونده قتل حکومتی مهسا/ژینا امینی در ترم نهایی پساگذار و درفرایند عدالت انتقالی مورد رسیدگی و دادرسی در دادگاه های تخصصیِ کیفری توسط قضات متخصص و فاضل حقوق کیفری قرارخواهد گرفت.

ازیرا، عدالت انتقالی به عنوان راهی برای مقابله با میراث‌های سرکوب، جنگ و خشونت، در جوامع مختلف مورد استفاده قرار می‌گیرد. این امر از رهگذر سازوکارهایی چون تعقیب کیفری، حقیقت‌یابی، جبران خسارت و اصلاحات نهادی صورت می‌پذیرد. عدالت انتقالی در پاسخگویی و جبران خسارت قربانیان ریشه دارد؛ کرامت آن‌ها را به‌عنوان شهروند و انسان بازمی‌شناسد.

 

نیره انصاری، حقوق دان و وکیل ایرانی-سوئدی، متخصص حقوق بین الملل، حقوق اروپا، حقوق عمومی، عدالت انتقالی، مشاور حقوقی بنیاد میراث پاسارگاد و مدافع حقوق بشر

                                                                                                              

بنیاد میراث پاسارگاد

Read Previous

چشم انداز آینده خاورمیانه بدون جمهوری اسلامی؛ سناتور آمریکایی :‌ ایران کشوری مترقی خواهد شد.

Read Next

بیست و چهار تن در حوزه گردشگری به دلیل نوشیدن مشروبات الکلی و «اغفال نوجوانان« به شلاق، زندان و محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شدند