در مراسم تصلیب عیسی مسیح دوستش مریم مجدلیه (بانوی مقدس برج و بلندی) و مادرش مریم مقدس حضور دارند. مار به زبان آرامی به معنی مقدّس و مار-یا/مریم به معنی مقدّس یا متهم به نامقدّس بودن، بوده است. به نظر می رسد آنان نظایر اینانا (بانوی مقدس آسمانی، ایشتار) همسر و گِشتی نانّا (بانوی تاک) خواهر دوموزی (پسر حقیقی) باشند که در مراسم کشته شدن او که دارای لباس مصّور به صلیب بوده است، حضور دارند. مادر دوموزی/ آدونیس (سرور) یعنی میره/میرّهه نام درخت مقدّس میرّهه/میرا (میره= خوراک، درخت مُر) را داشته است.
در ارتباط با شباهت گشتی نانّا (بانوی تاک) با مریم مقدّس گفتنی است:
قرآن در باره غذای حضرت مریم می گوید: ”…. هر زمان زكريا وارد محراب او مىشد، غذاى مخصوصى در آن جا مىديد. از او پرسيد: «اى مريم! اين را از كجا آوردهاى؟!» گفت: «اين از سوى خدا است. خداوند به هر كس بخواهد، بى حساب روزى مىدهد»“.
بر اساس تفاسیر قرآنی ارزاقی که خداوند از بهشت بر مریم سلامالله علیها ارسال میکرد، ویژگیهای خاصی داشت؛ از جمله آنکه میوههایی در غیر فصل خود بر سفره آن بانو ارسال میشد. به این ترتیب محدودیت فصلی برای ایشان موضوعیت نداشت.
شکل بینابینی اسطورهٔ آدونیس (دوموزی) در این رابطه بسیار روشنگر است که آن را از جلد سوم فرهنگ نامهای اوستا، تألیف هاشم رضی نقل می کنیم:
“در بارهٔ سر گذشت آدونیس به اندازه یی روایات مختلف و گوناگون وجود دارد که جمع آمدن و گرد شدن آنها، خود رساله یی بسیط را شامل میشود. به موجب مشهورترین این روایات تئیاس (نظر کردهٔ خدا) پادشاه سوریه داشت میرا (میرهه) نام که بر اثر خشم آفرودیت (ایشتار/اینانا) مجبور شد با پدر خود هم آغوشی و زنا نماید. برای نیل به این منظور، میرا با دستیاری دایهٔ خود هیپولیت مدت دوازده شب در نهانی با پدر خود در آمیخت؛ امّا سرانجام در شب واپسین، سلطان سوریه دریافت، زنی که دوازده شب نهانی و در تاریکی به آغوشش می آمده، جز دخترش کسی نبوده است. پس در شب دوازدهم که از این راز وقوف یافت، قصد کشتن دختر را نمود. امّا میرا موّفق شد که فرار کرده و به خدایان پناه بَرَد. خدایان نیز بر وی رحمت کرده و او را به شکل درخت میرهه (مُر) در آوردند. ده ماه گذشت، آنگاه در درخت شکافی ایجاد شد و پسری از آن زاده شد که آدونیس (سرور) نام گرفت. آفرودیت (اینانا) که از زیبایی پسر به شگفت آمده بود وی را در پناه خود گرفته و پرسفون (الههٔ انار) را مأمور پرورش او کرد. پرسفون نیز که سخت از زیبایی کودک خوشش آمده بود، او را نزد خود نگاه داشته و از باز پس دادنش دریغ نمود. پس اختلافی میان آنان در گرفت که کالی یوپ یا به روایتی زئوس برای حلّ آن اقدام کردند. بنا بر این داوری قرار شد که آدونیس یک سوم سال را با آفرودیت (اینانا) و یک سوم سال را با پرسفون (گشتی نانّا) و یک سوم سال را به دلخواه خود بگذراند. آدونیس ترجیح داد یک سوم دلخواه را نیز با آفرودیت بگذراند و به این ترتیب دو سوم سال را با آفرودیت و یک سوم سال را با پرسفون می گذرانید. ”
ادامهٔ اسطورهٔ آدونیس (دوموزی) را در کتاب فرهنگ ایران باستان استاد ابراهیم پورداود می یابیم:
” در شهر گوبله (جبیل، بیبلس) در فینیقیه که نام خود را به کتاب مقدّس و کتابخانه در مسیحیت داده است، پرستشگاه الههٔ فینیقی بعلات (بعلات سری، بانوی دشت که معادل گشتی نانّا بود) و معشوق جوانش آدونیس بر پا بود. آدونیس که به معنی مولای من می باشد، پروردگار رستنیها بود، در میان تابستان می مُرد و از برای او ماتم می گرفتند. رود آدونیس که امروز نهر ابراهیم نامیده میشود، بیاد مرگ پروردگار جوان ناکام هر سال سرخگون می گردید و در سال دو روز پی در پی روز سوگواری و روز سور آدونیس بود: روزی که از جهان در می گذشت و روز دیگری که زنده گشته به کام بعلات می رسید و بسترگاه آنان را با گُل و گیاه می آراستند”.
متقابلاً مطابق روایات اسلامی در این سالها که مریم(س) خادم بیت المقدس بود، رنج های و سختی های فراوانی را تحمل کرد و در این مشکلات مورد حمایت زکریا(ع) قرار می گرفت.
هنگامی که مریم(س) به قدرت الهی بدون شوهر باردار شد و خداوند نطفه عیسی را در رحم او قرار داد، شیطان وسوسه گر به میان بنی اسراییل رفت و این تهمت ناجوانمردانه و بسیار زشت را به مردم القا کرد که اگر مریم(س) بار شده کار زکریا(ع) است.
همین تهمت زشت ناجوانمردانه باعث شد که عده ای از اشرار تصمیم گرفتند حضرت زکریا(ع) را به قتل برسانند. به همین منظور به سوی او هجوم بردند.
او از دست آنها گریخت در بیابان به نزدیکی درختی رسید؛ آن درخت به زبان آمد و گفت ای پیامبر خدا نزد من بیا زکریا(ع) کنار آن درخت رفت درخت شکافته شد. زکریا(ع) به داخل تنه آن درخت رفت سپس تنه درخت به هم پیوست و به این ترتیب آن درخت به زکریا(ع) پناه داد.
ابلیس به آنجا رسید و گوشه ای از عبای زکریا(ع) را گرفت و در بیرون درخت نگه داشت سپس دید گروهی در جستجوی کسی هستند از آنها پرسید در جستجوی چه کسی هستید؟ گفتند: زکریا(ع)
ابلیس گفت: او کنار این درخت آمد و جادو کرد بر اثر سحر او تنه درخت شکافته شده، او به درون این درخت رفت. نشانه اش همین قسمت عبای او است که در بیرون مانده است.
آنها تبر تهیه کردند و همچنین اره آوردند و آن درخت را قطع کردند سپس با اره قطعه قطعه کردند و به این ترتیب زکریا(ع) مظلومانه در میان آن درخت به شهادت رسید:
ترجمه آیات قرآنی سورهٔ مریم:
در این کتاب مریم را یاد کن آن دم که در مکانی در طرف شرقی مسجد از کسان خود کناره گرفت (16).
در مقابل آنان پرده ای آویخت، پس ما روح خود را نزد او فرستادیم که به صورت انسانی تمام عیار بر او مجسم گشت (17).
(مریم همینکه او را بدید بترسید و) گفت: اگر مردی پرهیزکاری (کنایه از اینکه باید پرهیزکار باشی) من از سوء قصد تو به خدای رحمان پناه می برم (18).
گفت: من فرستاده پروردگار توام تا پسری پاکیزه به تو عطا کنم (19).
گفت: چگونه مرا پسری تواند شد با اینکه انسانی به من دست نزده و من خود زناکار نبوده ام (20).
گفت: پروردگار تو چنین است.فرموده این بر من آسان است تا آن را برای مردم از جانب خویش آیتی و رحمتی کنیم و کاری است مقرر شده (21).
پس به او حامله شد، و با وی در مکانی دور گوشه گرفت (22).
درد زائیدن او را به سوی تنه نخل برد، گفت: ای کاش قبل از این مرده بودم یا چیزی حقیر بودم و فراموشم کرده بودند (23).
پس وی را از طرف پائین ندا داد: غم مخور که پروردگارت جلوی تو نهری جاری ساخت (24).
تنه درخت را سوی خود تکان بده که خرمای تازه بر تو بیفکند (25).
بخور و بنوش و چشمت روشن دار، اگر از آدمیان کسی را دیدی بگو من برای خدا روزه”کلام” نذر کرده ام پس امروز با بشری سخن نمی گویم (26).
مولود را که در بغل گرفته بود نزد کسان خود آورد، گفتند ای مریم حقا که چیزی شگفت انگیز آورده ای (27).
ای خواهر هارون آخر پدرت مرد بدی نبود و مادرت زناکار نبود (28).
مریم به مولود اشاره کرد، گفتند: چگونه با کسی که کودک و در گهواره است سخن گوئیم؟ (29).
گفت: من بنده خدایم، مرا کتاب داده و پیغمبر کرده (30).
و هر جا که باشم با برکتم کرده است، و به نماز و زکات مادام که زنده باشم سفارشم فرموده (31).
نسبت به مادرم نیکوکارم کرده و گردن کش و نافرمانم نکرده است (32).
سلام بر من روزی که تولد یافته و روزی که بمیرم و روزی که زنده برانگیخته شوم (33).
به گفتار راست، عیسی پسر مریم که در باره او شک می کنند این است (34).
نشاید که خدا فرزندی بگیرد.او منزه است، چون کاری را اراده فرماید فقط به او گوید: باش پس وجود می یابد (35).
خدای یکتا پروردگار من و پروردگار شما است، او را بپرستید راه راست این است (36).
پس این دسته ها میان خودشان اختلاف یافتند، وای بر کسانی که کافر بوده اند، از حضور یافتن در روزی بزرگ (37).
روزی که سوی ما آیند چه خوب شنوند و چه خوب ببینند، ولی آن روز ستم گران در ضلالتی آشکارند (38).
آنان را از روز ندامت بترسان، آن دم که کار بگذرد و آنها بی خبر مانند و باور ندارند (39).
ما زمین و تمام کسانی را که بر آن هستند به ارث می بریم و همگی به سوی ما باز می گردند (40).
بنیاد میراث پاسارگاد