گوش می سپارم
در انتظار باز شدن مزرعه های ذهن
و از دریچه شفاف
آویز های سبز نباتی فرو می بارند
گلدانهای ابر پُر میشوند از غنچه های بلبل و قناری
چیزی در قلبم
مثل گرفتن آب انار
مثل دانه کردن سیب و انگور
تکرار کلمات شاداب را می طلبند از من
مزه کردن شاتوت و زرد آلو
با لباسی بلند شبیه عود و بربط
بسوی ارکستر باد میروم در گوش علف های دشت
در دفتر امروز شعری تهی هست
به نی لبک نهر می سپارمش
و خوشه های کف
دوباره باز نخواهم گشت
میدانم
مزرعه های بسیار دیگر در انتظار دریافت منند
میهمانی می روم
وبه جای جای کهکشان سر خواهم زد
اینبار به صدای آبشار گوش میدهم از دریچه ذهن
و لک لک و اردک و قُمری جا می گیرند
درلفافه های حسّ وعطوفت
از چه رو باید باز گشت به روزنامه ی بسته
به گشودن جرز حوادث
زیر نگاه اهریمن؟
به رود باز می گردم
و ساغر قلبم را می برم
تا لبریز کند
از آشامیدنی های هر لحظه شوق، هر لحظه حرارت
از جائی که نشسته ام
شعر ها پَر می کشند
به سوی دریچه ذهن
به پشت پرده های آفتابی
وبه جمع نشاط می پیوندند
اشگ می ریزند درختان بید از شادی
گیسوانم را آواز خوان شانه میکنم
سنجاقی از هزار دستان می نشانمش
چاه در دو قدمی ست
به آن باز نخواهم گشت
2023 می
بنیاد میراث پاسارگاد