طنزی از دکتر محسن بنائی به مناسبت اعطای «جایزه نوروز بنیاد میراث پاسارگاد» به دکتر ماشاالله آجودانی

تصدق خامه درایت‌نِشانِ دُرّ فِشانت

جناب جلالت‌‌مآب، میرزا ماشاءالله خان آجودان‌باشی،

خبر میمنت اثر انتخاب جناب نوّابتان در قازته‌های فرنگ به سمع و بصر آحاد وطن و عاشقان ترقی میهن رسید و ممالک محروسه را از ظَهر[1] سرخس تا نهر ارس غرقه در شعف مضاعف کرد. در این روزگار پُرمحنت مملکت نفرین شده ایران که صباحش طلیعه رنج و لیل‌اش موعد شکنج است، خبری چنین مسرّت اثر، جان و دل محبان حریت را حداقل برای لمحه‌ای چند به انوار فرح و شعف منور کرده است.

جناب نوابتان یقین مستحضرید که درب اعمال و ادبار ایرانی جماعت از صد و پانزده سال پیش الی یومنا هذا[2] بر همان پاشنه زنگ‌زده قدیم می‌گردد و بقول میرزا آقاخان شهید: « آن حالت جهالت و نادانی و غفلت آن مردم است که ایشان را مستوجب و مستحق این حالت ساخته ولی انشاءالله رفته رفته آنهم تمام خواهد شد و از این صعق[3] افاقه[4] حاصل می کنند». کمترین اگرچه کلام میرزا را من حیث خاتمه آن قبول ندارم، ولی استقبال کافه[5] مردم از تقریرات جناب شما را به فال نیک می‌گیرم و طایر امیدم طیران می‌جوید و مرغ آمالم به سدرةالمنتهی پَر می‌کشد.

فی المآل خودتان شاهدید که کتاب مستطاب مشروطه ایرانی شما انقلابی در میان منورالفکران ایرانی بپا کرده و هر روز که می‌گذرد اشتهارش در اقصای ربع مسکون زیاده‌تر می‌شود و امید به بیداری این مردمِ دچار صعق مزمن را فزونتر می‌کند. شاید آرزوی میرزای شهید از پس صد و بیست سال رخت عمل بپوشد که نوشته بود: «مردم ایران خوابشان سنگین است، خیلی طول دارد از خواب بیدار شوند، اگرچه بعد از بیدار شدن هم دیگر بخواب نخواهند رفت و شجاعت اظهار خواهند نمود» و من هم به یمن بلاغت و فصاحت جناب شما و عمق معرفت و عِلم و حِلم بی‌نظیرتان رجاء واثق دارم که ریشه این شجره طیبه پروغرس که در آن قرن ماضی به ید بیضای  میرزا فتحعلی آخوندزاده در ملک کیان غرس شد، در این قرن جاری با قلم شیوای جنابتان که قدرت سِحرَش آبرو از عصای موسی کلیم‌الله برده، حرس شود، تا بلکه در کار فرومانده این بدبختترین ملت عالم فرجی حاصل آید.

الغرض خواستم حال که شهرت بی‌مثال جناب شریفتان از مرزهای ممالک محروسه گذشته و بانگ قدردانی از وجود ذیجودتان از ینگی‌دنیا[6] و انگریز[7] برخاسته و به فرانسه و نَمسه[8] رسیده، مراتب ارادت و محبت این کمترین را هم کتباً نثار محضرتان کنم.

زیاده تصدیع[9] است،

میرزا محسن حکیمباشی

سی‌ام شهر رجب المرجّب سیچقان ئیل[10]، سنه 1442

[1]  پُشت

[2] تا به امروز

[3]  بیهوشی

[4]  بهبود

[5]  همه

[6]  امریکا

[7]  انگلستان

[8]  اتریش

[9]  سَردَرد

[10] سال موش

بنیاد میراث پاسارگاد

Read Previous

دَم آتش و آب یکسان بُوَد ـ آرمین لنگرودی

Read Next

به سوی آتشکده ـ از آثار فریبا درودیان