فدرالیسم انتخابی به زیان ایران و اقوام ایران- شهران طبری

تاریخ انتشار: November 13, 2025

 

این مطلب قبلا در تاریخ نهم نوامبر ۲۰۲۵ در «مهستان» سکولار دموکرات ها ارئه  شده است.

و به خواست بنیاد میراث پاسارد بانو شهران طبری متن نوشتاری آن را در اختیار ما قرار داده اند

 

پیش از آنکه به موضوع اصلی صحبت برسم باید یک نکته را روشن کنم و آن ضرورت پرداختن و آگاهی رسانی در باره مقوله جدایی طلبی و فدرالیسم هست.

تردیدی نداریم که هدف اول و اصلی اپوزیسیون براندازی ج ا است و در این راه باید از هرگونه تفرقه، بیراهه رفتن و تخریب،  هم خودداری کنیم و هم جلوگیری.

اما همزمان اپوزیسیون نمیتواند فقط تک بعدی عمل کنه بلکه لازمه به خطرهایی که در دوران گذار یعنی بلافاصله پس از فروپاشی ، تثبیت یک نظام دموکراتیک را تهدید میکنه ، هم آگاه باشه و هم آماده و آن زمینه کار و تلاش کنه.

میهن ما دستکم با دو خطر جدی پس از فروپاشی ج ا روبراست :

  • موانع جا افتادن و تثبیت پایه های نظامی دموکراتیک و
  • ناامنی و اغتشاش بخصوص در نواحی مرزی کشور.

در مورد اول در جلسات و محافل دیگر صحبت کرده و میکنیم. اما در مورد دوم یعنی حفظ امنیت بعد از فروپاشی که از جوانب گوناگون بسیارحائز اهمیت هست،  باید به آن فکر کرد و راههای کاستن آنرا شناخت و شناساند.

موضوع تجزیه طلبی و فدرالیسم یکی از مواردی است که میتواند به ایجاد ناامنی در دوران گذار و حتی پس از آن بیانجامد و ثبات سیاسی و اجتماعی را به خطر بیندازد. به این خاطر روشنگری و گفتگو در باره راههای مقابله و مهمتر جلوگیری از آن از وظایف اپوزیسیون پیش و پس از ج ا است.

نکته دیگری که باید توضیح داد کاربرد واژه قوم و اقوام بجای ملت و اتنیک هست.

واژه ملت از سوی نوشتار چپ ، پس از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی وارد ادبیات سیاسی ایران شد. از آنجا که روسیه تزاری چندین کشور و همینطور بخشهایی از کشور های دیگر از جمله کشور ما  را از راه جنگ اشغال کرده بود پس از انقلاب اکتبر سرکردگان آن که علیه تزاریسم جنگیده بودند برای اینکه راهی برای توجیه سلطه بر این سرزمینها پیدا کنند آنها را ملت ها خواندند. و از اینرو فرمول اتحاد جمهوری های شورایی وملت های این جمهوری ها را انتخاب کردند که در فارسی به آن اتحاد جماهیر شوروی می گوییم. باین ترتیب ملت ها به کشور های اشغال شده در یک واحد سیاسی گفته شد.

بر این روال حزب توده و بخصوص گروههای چپ اقوام ایران را ملت نامیدند. اما پس از فروپاشی شوروی،  کاربرد واژه ملت کم کم کنار گذاشته شد بخصوص ازسوی کسانی که یا از طیف چپ نبودند و یا میخواستند از آن فاصله بگیرند  و از سالهای 1990 تاحال بجای ملت و ملت ها واژه انگلیسی  اتنیک وارد ادبیات سیاسی اپوزیسیون شد،  واژه ای که از نوشتارسازمان های بین المللی وام گرفته شده بود بدون آنکه توجه داده شودکه اتنیک در تمام لغت نامه های فارسی از معین گرفته تا آشوری قوم و اقوام ترجمه شده. در بخش دوم این صحبت شائن النزول این واژه را به انگلیسی خواهیم دید. باین ترتیب از نگاه من  واژه درست برای خواندن اقوام ایران همان کلمه قوم و اقوام هست.

حالا با این مقدمه ابتدا مروری میکنیم به:

حکومتهای فدرال و چگونگی شکل گیری آنها.  و با توجه به پیشینه تاریخی انها میکوشیم  نشان دهیم که حکومت فدرال برای ایران نه تنها ضرورت تاریخی ندارد که هم برای اقوام ایران و هم دوام و ثبات کشورمان در آینده ای سکولار دموکرات زیان بخش است.

یک از مباحثی که درسپهر سیاسی ایران مطرحه و خط قرمزهایِ احزاب و گروههای سیاسی را تعیین میکنه موضوع تجزیه طلبی اقوام ایرانی است.

به جرات مییتوان گفت که تمام احزاب و سازمان های ملی گرا که مدافع منافع ملی ایران هستند بشدت با گروههای تجزیه طلب مخالفند تا جایی که آنها را تحریم میکنند و برای آنها محلی درسیاست ایران نمی بینند. بهمین روال در داخل ایران هم مخالفت با تجزیه طلبی به اشکال مختلف در شعارها و پیام های مردمِ  سراسر ایران بخصوص از سوی خود اقوام ایرانی شنیده میشه . تا جایی که میبینیم کم کم برخی گروهها یا افرادی که در گذشته در مسیر تجزیه ایران تلاش میکردند اکنون میکوشند از آن فاصله بگیرند.

اما از آنجا که بخشی از این گروهها خواست خود را در شرایط کنونی نه تنها ناممکن که بدون پشتوانه اکثریت اقوام خود میبینند آن را به آینده و فرصتی دیگر موکول میکنند وبرخی از آنها سیاست های دیگری را در پیش میگیرند و تبلیغ میکنند که بتواند یا زمینه ساز جدایی در آینده باشد و یا به آنها امتیاز های ترجیحی بدهد.  و آن سیاست ترویج و ترغیب نظام فدرالیسم برای ایران است. در ضمن این روزها سازمان ها و گروههایی مانند مجاهدین برای جلب همکاری گروههای قومی به آنها وعده نظام فدرال بعد از فروپاشی ج ا  میدهند. به این خاطر نگاهی گذرا میاندازیم به نظام های فدرال در جهان و دلایل تاریخی و منطق شکل گیری آنها.

******************************

در دنیای نوین که معمولا آن را از عصر روشنگری و پس از انقلاب فرانسه در سالهای آخر قرن 19 یعنی بیش از 200 سال پیش میدانند تا به امروز در قرن بیست و یکم – از 193 کشور مستقل و عضو سازمان ملل متحد در جهان تنها 25 کشور از نظام حکومتی فدرال برخوردارند.

اولین کشوری که نظام فدرال را برگزید ایالات متحد امریکا بود. اگرچه برخی کشور سویس را مقدم بر آن میدانند.اما سویس بطور تاریخی نظامی فدرال نبود،  کنفدراسیونی بود غیر متمرکز از 26 کانتون که بعد ازسالها جنگ های داخلی بالاخره در سال 1848به پیروی از ایالات متحد امریکا و 72 سال بعد از آن کشور- برای پایان دادن به جنگ های داخلی نظام فدرال را برگزید.

برای روشن شدن این مبحث و درک بهتر تفاوت نظامهای فدرال با سایر نظامهای حکومتی لازم است اول به تاریخ و نحوه شکل گیری کشورهای فدرال نگاه کنیم و بعد ببینیم چه عوامل دیگری به خواست داشتن چنین نظامی دامن میزند:

اول- عوامل ارگانیک در پیدایش نظام های فدرال و تحولاتی که منجر به تشکیل آنها شد.

برای پرداختن به عامل یا عوامل ارگانیک ، ابتدا کوتاه و اشاره وار به ساختار اولیه و پیشینه تاریخی این دسته از کشورها نگاه میکنیم.

به این خاطر چند کشور فدرال از 25 کشوردر چهار گوشه جهان را انتخاب کردم اما مطالعه تاریخ وسیر سیاست در این کشور ها را برای شناخت عمیق ترپدیده فدرالیسم توصیه میکنم.

از اولین آنها همانطور که گفتم ایالت متحده امریکا در قاره امریکا و کشورهای مشابه آن در همین قاره،  تا المان و تازه ترینشان در بوسنی هرزه گوین درقاره اروپا هستند.

و بعد به خاور میانه نظر میاندازیم که از 18 کشور این منطقه دو کشوربطور فدرال اداره میشوند که عِراق و اِمارات متحد عربی در همسایگی میهنمان ایران هستند.

اول به قاره امریکا نگاه کنیم:

پس از کشف قاره امریکا این قاره سالها محل رقابت کشورهای دریا سالار اروپا چون انگلستان، فرانسه، اسپانیا و پرتقال بود. با سلطه بریتانیا و بمیزان کمتری فرانسه در بخش شمالی و پرتقال و اسپانیا در امریکای جنوبی.

سرزمینی که اکنون بنام ایالات متحد امریکا می شناسیم ابتدا از سیزده کلنی یا کوچنده از کشورهای دیگر تشکیل شده بود که تحت سلطه یا مستعمره انگلستان بودند .

در سال 1776 در نیمه دوم قرن 18 این سیزده کلنی اعلان استقلال کردند وچند سال بعد طی 8 سال کنفدراسیونی از این کلنی ها تشکیل شد. اما این کنفدراسیون قدرتی برای اداره این کلنی های مستقل نداشت. نمیتوانست مالیات بگیره، یا قانون مشترکی را جاری کنه و یا ارتش واحدی برای دفاع از کلنی ها تشکیل بده.

پس از نا آرامی ها و کشمکش های بسیار بالاخره در سالهای 1787-88 بزرگان یا الیت سیاسی این جوامع اسنادی منتشر کردند با عنوان “نوشته ها یا مقاله های فدرالیست” که در روزنامه نیویورک در آن زمان منتشر شد. نویسنده اصلی این مقاله ها آلکساندر همیلتون بود.  یکی ازاعضائ  گروهی که آنها را پدران بنیانگذار امریکا میخونند.

انتشاز این سری مقالات بود که پس از یک سلسه جنگهای استقلال از انگلستان مردم امریکا را قانع کرد که قانون اساسی امریکا را تصویب کنند تا بتوانند دولت مرکزی قدرتمندی تشکیل دهند، اداره امور کشور را در دست بگیرند وبه امور مشترک مردم رسیدگی کنند.

باین ترتیب در سال 1788 قانون اساسی جدید امریکا تصویب و کشور فدرالیست اِیالات متحد امریکا متولد شد.با قبول این شیوه از نظم حکومتی الیت جامعه توانست راه میانه ای برای تشکیل دولت قدرتمند سراسری بوجود بیاره.

همانطور که از این مختصر بر میاید دراین میان زبانها، نژادها بغیر از سیاه پوستان، یا ادیان مختلف نقش بارزی نداشتند. مذاهب مختلف مسیحی رایج بود و سیاهپوستان بصورت برده و نه شهروند شمرده میشدند. البته بعد ها با گسترش مهاجرت ادیان دیگری هم به این کشور وارد شدند.

همین روال در کشور کانادا در شمال قاره امریکا و مکزیک، برزیل، آرژانتین و ونزوئلا در جنوب این قاره که از یکپارچگی سرزمینی برخوردار نبودند دنبال شد و نظامهای فدرال زائیده شدند.

یک تفاوت بین کانادا در شمال قاره امریکا با بقیه در اینست که اگرچه ایالت کوبک که بخشی ازکشور کانادا است مستعمره فرانسه و فرانسه زبان بوده پس از استقلال- کل کشور کانادا نظام فدرال با حفظ نقش پادشاهی مشروطه انگستان را اختیار کردند اما با استقلال کامل از سایر نهاد های سیاسی واجتماعی انگستان از جمله نخست وزیر و دولت.

کشورهای جنوب قاره امریکا هم به غیر از برزیل که مستعمره کشور پرتقال بود و زبان آن کشور را برگزید بقیه  زبان اسپانیایی و اکثریت مذهب کاتولیک رایج دردو کشور استعماری را برگزیدند.

******************

و حالا ببینیم در قاره اروپا چگونه فدرالیسم راه یافت:

با وجودی که اروپا قاره ای بمراتب قدیمی تر از امریکاست میتوان دید، کشورهایی که نظام فدرال را برگزیدند ازپیشینه و ساختار سیاسی مشابهی با کشورهای امریکا برخورداربودند.

از 48 کشور اروپا تنها 6 کشور بصورت فدرال اداره میشوند که عبارتند از آلمان، اتریش، بلژیک، سویس و روسیه و تازه ترین آنها بوسنی-هِرزه گوین

از این میان ابتدا نگاهی به کشور آلمان بیندازیم که بعد از روسیه بزرگترین کشور اروپا است. اکرچه تنها بخشی از خاک روسیه در اروپاست.

تا پیش از سال 1871یعنی نیمه دوم قرن نوزده آلمان کشور واحدی نبود و مانند انگلیس و فرانسه دولت و نظام متمرکزی نداشت بلکه مجموعه ای بود از صدها واقعا صدها، دوک نشین اسقف نشین، شاه نشین، پرنس نشین و شهرهای آزاد که برخی شان تحت فرمانروایی امپراطوری روم مقدس بودند.

بعد از شکست ناپلئون در جنگ با امپراطوری پروس در سالهای 1815 تا 1866 کنگره وین اتحادیه ای از 39 ایالت آلمان تشکیل داد تا اینکه در سال 1871بعد از شکست کامل فرانسه از از امپراطوری پروس اتو فون بیسمارک سیاستمدار مشهور پروسی آلمان را به کشوری واحد تحت رهبری پروس تبدیل کرد.

با این نگاه مختصر به گذشته می بینیم که ریشه های تاریخی کشور کنونی آلمان فدرال بر عدم تمرکز ونبود یکپارچگی سرزمینی بنا شده بود و اگرچه با ظهور نازیسم و آلمان هیتلری برای مدتی دولت یکپارچه مرکزی تشکیل شد اما با شکست هیتلرو ایدئولوژی فاشیزم در جنگ جهانی دوم برای اجتناب از بی ثباتی،  نظام فدرال با 16 ایالت برای این کشور انتخاب شد.

در مورد بریتانیا و اسپانیا که برخی گمان میکنند کشورهای فدرال هستند باید گفت نظم فدرال در این کشورها جاری نیست. برای مثال بریتانیا بصورت کشوری واحد با نظام پادشاهی مشروطه با تفویض برخی اختیارات به مناطق محلی اداره میشود. دولت مرکزی در وستمینستر تصمیم گیرنده نهایی است وبر اساس قانون عرفی اختیاراتی به اسکاتلند، ویلز، ایرلند شمالی  و سایر شورا های محلی میدهد اما میتواند هرگاه لازم بداند آن اختیارها را پس بگیرد. برای مثال هنگامی که در سال 2014 اسکاتلند خواهان برگزاری همه پرسی برای استقلال شد. دولت وستمینستر با آن موافقت کرد و نتیجه همه پرسی منفی بود. اما وقتی دوباره در سال 2023 از دولت مرکزی تقاضای برگزاری رفراندم دوم را کرد اجازه آن داده نشد.

جمهوری فدرال بوسنی هرزه گوین تازه ترین کشور فدرال در قاره اروپا است که ساختارحکومتی چند لایه و متفاوت با بقیه جمهوری های فدرال دارد.

شبه جزیره بالکان را به چهل تکه ای تشبیه میکنند که از شاه نشین ها و پرنس نشین های متعددی تشکیل شده بود واز دیر باز دستخوش نا ارامی ها و جنگ و جدال های بسیار قومی، نژادی و دینی بوده و قدرت ها و امپراطوری های مختلفی از جمله امپراطوری عثمانی و اتریش مجار برآن حکومت میکردند.

درسال 1929 بوسنی هرزه گوین، کرواسی ، اسلوونیا، مسه دونیا و چند منطقه دیگرکه تحت حکومت سوسیالیستی فدرال یوگسلاوی متحد شدند، اما پس از فروپاشی شوروی و اقمارش این مناطق بتدریج از یوگسلاوی جدا شدند و دوباره جنگهای خونینی در منطقه براه افتاد.

کشتار صربرنیکا و قتل وعام های دیگر از سوی صربها که آنرا جنایت علیه بشریت، نسل کشی وکشتارقومی میدانند از جمله فجایع حاصل از این جنگ بود تا اینکه بالاخره با دخالت نیروی ویژه اروپا معاهده دیتون در سال 1995 امضا شد واز آن میان چند جمهوری از جمله جمهوری فدرال بوسنی هرزه گوین با ساختاری ویژه این منطقه تشکیل شد.

و بالاخره از18 کشورخاورمیانه  دو کشورحکومت  فدرال دارند.  یکی امارات متحد عربی و دیگری عِراق.

اولی مجموعه ای از امیر نشین های حاشیه خلیج فارس است که هرگز یک کشورمتحد نبودند  و دیگری جمهوری عراق که پس از سرنگونی صدام حسین رِِِِئیس جمهوردیکتاتورش در سال 2003 و در پی آن سالها جنگ های خونین و ویرانگر قبیله ای و مذهبی بالاخره با قبول خود مختاری سه منطقه برای برقراری صلح،  وادار به قبول نظامی فدرال شد.

فراموش نکنیم که تا پیش از جنگ جهانی اول و شکست امپراطوری عثمانی عراق، سوریه، اردن، لبنان شبه جزیره عربستان ، یمن و بخشهایی دیگر از این منطقه به اشکال مختلف تحت فرمانروایی امپراطوری عثمانی بودند. با شکست عثمانی فرانسه و انگلیس که برندگان جنگ بودند پس از ماه ها مذاکره در پاریس در سال 1916این منطقه را به دلخواه بین خود تقسیم کردند. بطوریکه بدون توجه به ویژگی های تاریخی، قومی و مذهبی منطقه با قلم روی نقشه مرزهای کشورهای جدید را ترسیم کردند. نتیجه این نابخردی تا به امروز دامن گیرمسائل این بخش از خاورمیانه است.

جای آن دارد اشاره کنیم که تنها سه کشور پادشاهی خاور میانه، اردن ،عربستان سعودی و مراکش  در این میان از آرامش و تداوم برخوردارند و بتدریج بسوی دموکراسی هم گام بر خواهند داشت.

با این مقدمه کوتاه میتوانیم بخوبی ببینیم که تمام کشورهایی که نظام فدرال را برگزیدند دریک یا چند ویژگی که به آن اشاره میکنیم مشترک بودند.

  • اول اینکه کشوری یک پارچه نبودند.
  • واحد های حکومتی کوچک و خودمختاری بودند که توان دفاع نظامی در برابر نیروهای بزرگتر و قوی تر نداشتند.
  • تاریخ و گذشته یکسانی نداشتند.
  • در بسیاری موارد در جنگ وناسازگاری با یکدیگر بودند.
  • اختلاف های شدید قومی، دینی، مذهبی، زبانی و نژادی با هم داشتند.
  • به دلیل جنگ و کشورگشایی های قدرت های بزرگتر منطقه پاره پاره شده وهر قسمت بخشی ازکشور دیگری شده بودند.

به این ترتیب میبینیم که تمام کشورهاییکه در جهان معاصر بصورت فدرال اداره میشوند باچنین پیشنه هایی برای رسیدن به صلح و دفاع از خود، پس از یک سلسله جنگ و خونریزی ونپذیرفتن تشکیل دولتی متحد تن به فدرالیزم دادند.

حال با روشن شدن این پیشینه میتوانیم بطور مستدل وبا تکیه به واقعیت های تاریخی ببینیم که ساختار سیاسی کشور ایران هیچگونه وجه مشترکی با 25 کشور فدرال جهان ندارد.

اگر تاریخ هزاران ساله ایران را هم کنار بگذاریم کشور ما دستکم در طول بیش از پنج قرن گذشته همواره کشوری مستقل با هویت وفرهنگی یگانه  بوده. ایران در این مدت نه تنها کشور یا منطقه دیگری را ضمیمه خاک خود نکرده که شوربختانه  بخشهایی از سرزمینش را در دو جنگ نابخردانه با روسیه تزاری از دست داده.

از این رو به جرات میتوان گفت هیچ یک از ضرورت های تن دادن به نظامی فدرال در ایران وجود ندارد.

اما باید دید چرا برخی اقوام مرزی و نه تمام اقوام  در ایران بر فدرالیسم پافشاری میکنند و دلایل آنها کدامست.

به  این خاطر نگاهی می اندازیم به دلایل غیر ارگانیک یا مهندسی شده برای خواست نظامی فدرال وسپس به شیوه های صلح آمیزو اغنایی برای راه حلی مناسب که تنها  با مشارکت تمام اقوام میسر است.  و مهمتر از همه تکیه بر برآورده کردن نیاز های بنیادین و موجه اقوام برای جلوگیری از جنگ و بی ثباتی و فقر مادی و معنوی.

دوم- دلایل ساختگی یا قابل رفع که باید با روشنگری نگذاشت به فدرالیسم یا جدایی بیانجامه:

در برخی موارد در کشورهایی که دستخوش تغییراتی چون انقلاب، جنگ و یا تغییر نوع نظام میشوند بخشهایی از یک ملت واحد به دلایلی جدا از آنچه تحت عنوان دلایل ارگانیک شمرده شد خواهان جدایی و یا خودمختاری در چارچوب نظامهای فدرال میشوند. این دلایل را می شود چنین برشمرد.

  • انواع تبعیض ها – مانند تبعیض های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نژادی، زبانی یا دینی و مذهبی نسبت به یکی از اقوام در یک سرزمین واحد. چنین تبعیض های آشکاری بدلایل نژادی و فرهنگی در ایران وجود نداشته چرا که ایرانی ها همگی ترکیبی از نژاد های آریایی، سامی وآسیای میانه هستند. به دلایل دینی و مذهبی اما پس از سلطه اسلام تمام ادیان مورد تبغیض قرار گرفتند . بعلاوه  هرگونه نقض حقوق بشر بخصوص در دوران 47 سال سلطه ج ا شامل تمام شهروندان ایران بوده و اگرتعداد بیشتری از یک قوم کشته یا زندانی شدند در واکنش به مبارزه مسلحانه آنها و یا ترس از آن بوده و نه بدلایل تبعیض قومی و نژادی و حتی مذهبی.
  • برتری ها اقتصادی – به این معنی که یک واحد جغرافیایی دارای برتری های اقتصادی خاصی نسبت به سایر مناطق یک کشور واحد است.مانند منطقه باسک در اسپانیا با تمرکزصنایع و اقتصاد بالنده و یا اسکاتلند که مثال خوبی است از اینکه چطور  پیش ازواگذاری اختیارات منطقه ای در سال 1998خواهان استقلال نبودو حتی  پس از کشف نفت و اقتصاد رو به رشد بریتانیا هم بفکراسقلال نبفتاده بود اما با شروع بحران اقتصادی از سال 2008 وحدت 300 ساله با انگلستان را به نفعش ندید و با داشتن یک دولت منطقه ای خودش را آماده استقلال دید که البته  در همه پرسی 2014 شکست خورد.  در کشور خودمان ایران هم میبینیم نارضایتی از ج ا استان خوزستان را با تمرکز منابع نفت و گاز بفکر استقلال می اندازه.
  • تحریکات خارجی با تامین مالی تجزیه طلبان برای سوء استفاده از مشکلات داخلی و ایجاد بی ثباتی در کشور. از این بابت ایران همواره در مناطق مرزی در معرض خطر بوده.  اکثریت مردم ایران به کرات نشان دادها ند که هرچند از ج ا ناراضی باشند حاضر نخواهند بود به براندزی از راه تشویق تجزیه طلبی تن در بدهند. شعار های از کردستان تا زاهدان گواه این خواست ایرانی هاست.
  • کسب قدرت- یکی دیگر از عوامل جذاب برای کسانی که خواهان فدرالیسم هستند کسب قدرت سیاسی است. مقام وزیریا نخست وزیر اول یک منطقه و هیئت دولتش مقام جداب و اغوا کننده ایست که به چشم انداز جدایی طلبی هم کمک میکند چه همواره این امید هست که جدایی فدرال به جدایی از کشور بدل شود. در اینجا باید به مردم گفت که بغیر از چکسلواکی که جمع دو کشور چک و اسلواک بود و پس از فروپاشی کمونیسم از طرف واسلاو هاول به دلایل خاص آن دوران بطور صلح آمیز از هم جدا شدند همواره تجزیه یک کشور با جنگها ی  طولانی و تلفات جانی و مالی فراوان توده مردم و نه رهبران همراه بوده. رهبران چنین جنگهایی در اماکن امن و گاه در پناه دشمن زندگی مرفهی را میگذرانند و در صورت شکست هم بیشتر اوقات در پناه همان دشمنان مردم باقی میمانند. این مردم اقوام و کل کشورها هستند که هزینه قدرت طلبی های رهبران قومی را میپردازند.
  • جدایی بخشهایی ازیک کشور بر اثر جنگ از بخشهای دیگرش و ضمیمه شدن آنها به کشوری دیگر. در مورد ایران ما بارها زیان این گونه جدایی ها را دیده ایم. برای مثال بخش یا بخشهایی از مناطق مرزی ایران مانند اذربایجان و کردستان در جنگ با روسیه و در جنگهای متعدد با عثمانی از ایران جدا شدند. هیچیک از این مناطق جدا شده در هیچ دوره ای کشور واحدی نبودند. تنها تحریکات دشمنان ایران به توهم تشکیل دولتی جداگانه دامن زده.
  • سوء استفاده از خوانش اسناد بین المللی سازمان ملل. پیشتر در اشاره به واژه اتنیک گفتیم که از سالهای 1990 به این سواین واژه اتنیک وارد ادبیات تجزیه طلبی و اکنون فدرالیسم شد. گروههای قومی ایران برای اثبات ادعاشون به اسناد سازمان ملل اشاره میکنند و “حقوق بشر”، “حق تعیین سرنوشت” حق آموزش زبان مادری” را حقانیت خواستشون میدانند. اگر به 47 سال گذشته نگاه کنیم حقوق بشر تمام شهروندان ایران از سوی جمهوری اسلامی نقض شده. در اینجا تعداد کشته شدگان یا زندانی ها نمیتواند ملاک بر حق بودن یا نبودن یک گروه در برابر گروه دیگر باشد. در مورد آموزش زبان مادری- تا پیش از دوران پهلوی آموزش به تمام زبانها برای همگان ممکن نبود. رضا شاه بزرگ و پادشاه فقید برای گسترش باسوادی آموزش زبان فارسی را برای پیشرفت ایران بسوی جهان مدرن ضروری دیدند. بخاطر آنکه چه ادبیات فارسی که زبان زد جهانیان بود و شاید در جهان بی همتا باشد و هم دیوان سالاری ایرانی که میراث تاریخی دوران ساسانیان برای تمام ایرانیان است به زبان فارسی نوشته میشد. بعلاوه تمام جشن ها وسنن ایرانی چون نوروز، جهارشنبه سوری، مهرگان و یلدا نه تنها در سراسر ایران که در تمام کشورهایی که روزی جزو ایران بودند جشن گرفته میشود. در ایران سکولار ودوکرات پس از ج ا هم هر قومی که بخواهد زبان مادری اش را آموزش دهد با مانعی روبرو نخواهد شد. اما “حق تغیین سرنوشت” : اگر به تاریخ اسناد سازمان ملل رجوع کنیم میبینیم درهیچ کجای اعلامیه جهانی حقوق بشر چه در مقدمه و چه در 30 ماده این سند که پس از جنگ جهانی دوم در سال 1948 منتشر شد به حق تعیین سرنوشت اشاره ای نشده.اما در اسنادی که بعد از آن منتشر شد در دو دوره یکی سالهای 1960 و دیگری پس از فروپاشی شوروی دراواخر دهه 80 و در دهه 90 به مفهوم حق تعیین سرنوشت برمیخوریم. اگر به توضیحات در باره این اسناد دقت کنیم میبینیم در تمام اسناد واژه مردم people   و نه اتنیک یا قومی، دینی یا زبانی بکار گرفته شده و میبینیم که با توجه به تاریخ انتشار آنها حق تعیین سرنوشت در سالهای 1960 مربوط به دورانی است که جنبش های ضد استعماری و ضد نژاد پرستی در افریقای جنوبی و رودزیای سابق یا زیمبابوه کنونی برآمده بود . مورد دیگر  پس از فروپاشی شوروی دردهه های 80 و 90 میلادی است. یعنی زمانیکه ملت های تحت سلطه روسیه خواهان حق تعیین سرنوشتشان بودند. از این میان بغیر از چکسلواکی، یوگسلاوی که جمعی از کشورهای بالکان بود دچار جنگهای خونیینی شد که پیشتر گفته شد. در این دوران شاهد انتشار اسنادی هستیم که به حق تعیین سرنوشت و زبان مادری اشاره میکند. در این مورد سازمان ملل در قطعنامه 2625 در سال  و 1970 و دیگر قطعنامه ها بعد از آن به صراحت میگوید اگرچه مردم حق دارند سرنوشتشان را تعیین کنند اما این حق باید در چارچوب نمامیت ارضی کشورها باشه و اضافه میکنه که هیچ نکته ای در این اعلامیه ها نباید به معنای اجازه دادن یا تشویق تجزیه یا تحریب یک کشور در کل یا جزِء باشد، تمامیت ارضی کشورها و وحدت سیاسی کشورهای مستقل اگر حقوق برابر مردم را رعایت کنند بر اساس حقوق بین الملل  نباید به خطر بیفتد و باید از تجزیه طلبی مصون باشند.

 

با این توضیحات باید گفت از آنجا که ایران شرایط تشکیل یک دولت فدرال را ندارد اصرار بر چنین نظامی میتواند نشانه نیت تجزیه طلبی در فرصتی مناسب باشد که خود زمینه دخالت نیروهای خارجی و بی ثباتی برای نظم سیاسی است. اما مهمتر از همه به قیمت جان و مال مردم عادی اقوام و شوربختی تمام انسانهای درگیر تمام خواهد شد.

از طرفی آنچه از خوانش دقیق حق تعیین سرنوشت در اسناد سازمان ملل میتوان نتیجه گرفت اینست که ما ملت ایران میتوانیم به استناد این اسناد از سازمان ملل خواهان حق تعیین سرنوشت ملت خود و تمام اقوامش برای رهایی از اهریمن ج ا بشیم.

 

و بالاخره خیلی خلاصه پیشنهاد ی ابتدایی برای اقوام ایران پس از ج ا و در یک حکومت سکولار دموکرات مطرح می کنم.

اکثر دموکراسی های پیشرفته جهان در قرن بیست و یکم نوعی واگذاری قدرت از مرکز به مناطق مختلف را روشی و سیاستی دموکراتیک برای اداره امور سیاسی و اجتماعی میبینند. یعنی ترکیبی از دولت مرکزی وواگزاری اختیارات محلی یا Centralism v Localism

روشی که به ثبات ملی و رضایت مردم کمک میکنه و حس مالکیت مشترک سرزمین یگانه را تقویت میکنه و کسی خودش را غیر و غریبه نمیبینه.

ایران ما دارای  31  اِِستان هست که واژه ایرانی هزاران ساله با ویژگی های ملی یکسان و محلی گوناگون است.

حق آموزش زبان مادری نه تنها حقی مسلم در دموکراسی است که ارزشی افزوده به سرمایه ملی است. فرهنگ فولکلور یا محلی با شعر ها، رقص ها، جامه ها و رنگ و بوی هر محل با طبیعت گونه گونش از زیبایی های بیشمار سرزمین ماست.

مردم ایران هیچگاه با هم دشمن نبودند اگرچه مثل هرجای دیگر برای هم جوک درست میکنند و به خودشان و بقیه میخندند. این نشانه بلوغ فرهنگی ماست اگرچه هنوز به بلوغ سیاسی لازم نرسیده ایم. برای رسیدن به بلوغ سیاسی لازمه که تمام اقوام با هم گفتگو کنیم. با رواداری و درک متقابل بکوشیم گله های همدیگر را بشنویم و برای برطرف کردن آنها راه حل های میانه پیدا کنیم تا  برای ساختن آینده ایران تا بتونیم در کنار هم در خوشی و اندوهمان شریک باشیم.

ودر پایان  یک نتیجه گیری کوتاه:

  • تجزیه طلبی که از سوی گروههایی از اقوام بخصوص اقوام مرزی تبلیغ میشود برای مردم عادی این مناطق هزینه بسیار سنگین جانی و مالی خواهد داشت بدون آنکه در پایان اینده بهتری در انتظارشان باشد.
  • نظام فدرال برخلاف وعده ها و ادعای طرفدارانش که آن را راه جلوگیری از تجزیه میدانند نظامی نیست که با ساختار سیاسی و فرهنگی ایران همسو و سازگار باشد. نه تنها از تجزیه طلبی جلوگیری نخواهد کرد که همواره وسیله ای خواهد شد برای تحریکات دشمنان خارجی، برهم زدن صلح بین اقوام ایران و سوء ظن به اقوام مرزی.

جمعیت اقوام ایران در مناطقی مانند کردستان یکدست نیست . تشکیل دولت فدرال در این مناطق به اختلاف های بین قومی دامن میزند و مانع برقراری صلح وپیشرفت اقتصادی میشود.

در این میان تنها و تنها مردم عادی زیان میبینند.

تنها راه نیکبختی اقوام ایران همصدا شدن با سایر نیروهای اپوزیسیون برای براندازی ج ا و برقراری نظامی سکولار دموکرات در سرزمین یگانه ایران است. با این چشم انداز است که هر یک شهروند ایران از کرد و فارس و بلوچ و آذری و غیره میتوانند بدور از تبعیض در صلح و همیاری دائم آینده ای در خور سرزمین ایران داشته باشند.

 

بنیاد میراث پاسارگاد

Read Previous

شماره ۱۳ شهریور منتشر شد: دیاسپورای ایرانی؛ میهنی در فرابوم

Read Next

بازقدسی‌سازی مفاهیم و نهادهای سکولار و بحران مدرنیته در جمهوری اسلامی – احد قربانی دهناری