
تاریخ انتشار: August 6, 2025
داستان شیخ سمعان (صنعان) و دختر ترسای منطق الطیرعطار الهام گرفته از داستان کهن زریادر و آتوسا (اوداتیس) است:
اسطورهٔ زریادر و آتوسا (اوداتیس) که بعداً به صورت داستان گشتاسپ و کتایون دختر قیصر روم در آمده است، مأخذ اصلی این اسطورهٔ منطق الطیر است که در آن زریادر (به ظاهر به معنی پیر به یاد دارنده) تبدیل به پیر سمعان (پیر یاد گیرنده) و آتوسا (اوداتیس) تبدیل به دختر ترسا شده است. بنا به خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران داستان زریادر و آتوسا (اوداتیس) در ایران بسیار معروفیت و محبوبیت داشته و نقش آنها زینت بخش کاخها بوده است. خود زریادر و آتوسا از نظر تاریخی با سپیتاک سپیتمان (گائوماته بردیه) برادر کوچک مگابرن گشتاسب (تیگران حاکم ارمنستان) مطابقت دارد و آتوسا (اوداتیس) همان دختر معروف کوروش یعنی آتوسا است. مکه را با اسلامی کردن داستان زریادر (سمعان) وارد اسطوره کرده اند. زریادر شخصیت والای دینی-سیاسی عهد باستان بوده است و با آتشکده ها از جمله کعبۀ زرتشت پیوند داشته است.
داستان شیخ سمعان (صنعان)
صنعان، پیری صاحب کمال و پیشوای مردم زمانه خویش بود. او قریب پنجاه سال در کعبه اقامت داشت و هرکس به حلقهٔ ارادت او درمیآمد از ریاضت و عبادت نمیآسود. وی خود نیز هیچ سنّتی را فرونمیگذاشت و نماز و روزه بیحد بهجا میآورد.
او حدود پنجاه بار حج کرده و در کشف اسرار معنوی به مقام کرامت رسیده بود. وی چند شب پیاپی خواب میبیند که مقیم روم شده و بر یک بت سجده میکند. او با مریدانش به روم سفر میکند و در آنجا دختری ترسایی (مسیحی) را میبیند و عاشق او میشود. وی بیش از یک ماه برای وصال دختر عجز و لابه میکند. دختر برای شیخ چهار شرط میگذارد:
سجده کردن بر بت، سوزاندن قرآن، نوشیدن خمر و دست شستن از ایمان.
صنعان علاوه بر اجرای این شروط، یکسال نیز به جای کابین دختر برای او خوکبانی میکند. مریدان از بازگشت او ناامید میشوند و به دیار خود بازمیگردند. یکی از مریدان که در سفر با وی نبوده به امید بازگشت او به روم سفر میکند و در آنجا ۴۰ روز برای وی به دعا و تضرع مینشیند. سرانجام پیامبر اسلام را در خواب میبیند و مژده بازگشت او را میگیرد.
صنعان، سرانجام از قید عشق دختر آزاد میشود و این بار با خوابی که دختر میبیند؛ دختر، عاشق او میشود و با او به دیارش میرود و مسلمان میشود. دختر در خواب میبیند که آفتاب به کنارش افتاده و به او میگوید با شیخ روان شو.
اسطورهٔ شاهنامه ای دیدار کتایون و گشتاسب که در اساس متعلق به آتوسا و زریادر (برادر گشتاسب) بوده است:
صبح روز بعد از تصمیم انتخاب شوهر، همه خواستگاران جمع شدند و کتایون از مقابل آنها گذشت اما هیچکدام را نپسندید. قیصر روم دستور داد مراسمی دیگر برگزار شود تا کتایون یکنفر را بپسندد. اینبار گشتاسپ که بدون همراه به روم آمده بود، به اصرار مردی که مهمانش بود، در مراسم شرکت کرد. کتایون به محض اینکه گشتاسپ را دید به یاد خوابی که دیده بود افتاد و به قیصر گفت که گشتاسپ را پسندیدهاست و میخواهد با او ازدواج کند. وقتی قیصر فهمید که او ایرانی نیست گفت:
اگر من سپارم بدو دخترم به ننگ اندرون پست گردد سرم
هم او را و آن را که او برگزید به کاخ اندرون سر بباید برید
اما کتایون اصرار کرد که گشتاسپ همان کسی است که او میخواهد. قیصر گفت که اگر با او ازدواج کند، باید از قصر برود. گشتاسپ نیز از کتایون پرسید:
ز چندین سر و افسر نامدار چرا کرد رایت مرا خواستار
غریبی همی برگزینی که گنج نیابی و با او بمانی به رنج
کتایون گفت:
چو من با تو خرسند باشم به بخت تو افسر چرا جویی و تاج و تخت
این چنین شد که کتایون و گشتاسپ ازدواج کردند و از قصر خارج شدند و با کمک کدخدا در خانهای در روستا زندگی خود را آغاز کردند و از آن پس با شکار زندگی خود را میگذراندند.
منابع عمده:
١- حماسه سرایی در ایران، تألیف ذبیح الله صفا.
٢- منطق الطیر عطار.
٣- شاهنامهٔ فردوسی.
بنیاد میراث پاسارگاد