نقدی بر داستانی از کتاب «شهر کریستال» اثر مریم رئيس دانا

نقدی بر داستانی از کتاب «شهر کریستالُ» اثر مریم رئيس دانا  شاعر، نویسنده و مترجم

داستان «میان دیوار»، از کتاب «شهر کریستال» جدیدترین اثر داستانی مریم رییس‌دانا، یکی از آثار برجسته این مجموعه داستان ا‌ست که با تمرکز بر موضوع انزوا، جدایی و روابط انسانی نامتعارف، خواننده را به تفکر و تأمل وامی‌دارد.

آفرینش یک داستان کوتاه شاید به نظر آید آسان‌تر از نوشتن داستان بلند یا رمان باشد، ولی به دلیل محدودیت‌های فراوان ازجمله حجم، تعداد واژگان یا شخصیت‌سازی تولید اثر را برای نویسنده به مراتب مشکل‌تر و پیچیده‌تر می‌کند. به عبارت دیگر، نویسنده داستان کوتاه چاره‌ای ندارد که در استفاده از کلمات خساست به خرج دهد و بسیار موجز رویدادهای داستانی را سرو سامان بدهد، هویت شخصیت را بسازد و درونمایه مناسبی را در بستر داستانی خود جاسازی کند.

یکی از نقاط قوت «میان دیوار»، تصویرگری دقیق و جزئی‌نگرانه نویسنده بر اشیا و مکان داستان است که به فضاسازی داستان بسیار کمک می‌کند: «در سکوت خلوت آپارتمان صدای باریدن دوش را می‌شنود. نگاهش می‌خواهد برود سمت حمام، ناگهان روی میز تسبیح فیروزه‌ای و انگشتر عقیقی را می‌بیند. کوله پشتی‌اش از شانه می‌ُسُرد و به جلو پایش می‌افتد. آهسته می‌رود تا پای میز، تسبیح را برمی دارد، دست می‌گیرد و می‌گرداند. دانه‌ها، بین انگشت شست و اشاره‌اش می‌لغزند و روی هم می‌افتند. تسبیح را نزدیک گوش می‌برد و به صدای افتادن دانه‌ها گوش می‌کند. آرام می‌شود. عطرمردانه‌ای از تسبیح به مشامش می‌خورد. تسبیح را نفس می‌کشد، تمام وجودش از عطر پر می‌شود. قلبش به تپش می‌افتد. ص۱۰۳»

رییس‌دانا با تسلط بر استفاده از زبان موفق شده فضای داستان را به گونه‌ای خلق کند که خواننده خود را در دل ماجرا احساس کند. توصیفاتی که نه فقط به تصویرسازی محیط کمک می‌کند، بلکه حالات و احساسات شخصیت‌ها را نیز به خوبی منتقل می‌سازد.

از نکات برجسته دیگر این داستان، شخصیت‌پردازی دقیق و واقع‌گرایانه آن است. نویسنده با معرفی شخصیت‌هایی پیچیده و چندبعدی توانسته چالش‌ و کشمکش‌های درونی آن‌ها را به شکلی ملموس و باورپذیر جلو چشم آورد. همین ویژگی امکان همذات‌پنداری مخاطب با شخصیت‌ها را بسیار آسان می‌کند و درک ملموس‌تری از داستان و پیام‌های آن به دست می‌دهد.

نویسنده برای آفرینش شخصیت‌های داستانی خود بی‌تردید نظاره‌گر زندگی انسان‌های پیرامونش بوده است. به ویژگی‌ها، کنش‌ها یا بی‌کنشی‌ها، به کلمات، و به روان و درون آن‌ها دقت کرده است.

رئیس‌دانا با تمرکز بر موضوع یا تم اصلی داستان که حول محور انزوا  از منظر گرایشات همجسگرایانه می‌چرخد با چرخش نامحسوس قلم فقر اقتصادی خانواده کوچک میثم (یعنی میثم و مادرش) را نیز به نمایش می گذارد. اطاعت و تسلیم محض مادر میثم به فرمایشات متوقعانه و نرسالارانه محسن.

داستان به روشنی این رابطه معلول و از بالا به پایین را از میان تعاملات و دیالوگ‌های بین مادر و محسن (معشوق) برجسته می‌کند، دیالوگ‌هایی طبیعی، زنده، دقیق، باورپذیر، و بسیار کوتاه. دیالوگ‌ها که همیشه نشان از درون و ماهیت گوینده دارند و برملاکننده احساسات و افکار آدمی هستند، ص ۱۰۵:

محسن رو به مریم: «زنگ زدی آژانس؟ دیر شد.»

ـ   بله آقا محسن. زنگ زدم!

محسن به ساعتش نگاه می‌کند و به تندی می‌گوید: «پس کدوم گوریه؟»

مریم برای اینکه نشان دهد نگران است بلند می‌شود و می‌رود سمت پنجره، پرده را کنار می‌زند تا ببیند آژانس آمده یا نه؟ از ترس اینکه مبادا محسن داد و بیداد راه بیندازد. اما محسن دادش هوا می‌رود.

«لامسب بیا کنار از اون پنجره. پرده رو بنداز. چی می‌خواهی از اون جا؟»

ـ  هیچی والا آقا محسن. می‌خواستم ببینم آژانس اومده؟»

 

با وجود نقاط برجسته فراوان در این داستان کوتاه، شاید بشود گفت ابهاماتی نیز به داستان وارد است، ازجمله پایان‌بندی. احتمالاً به نظر برخی خوانندگان پایان داستان «میان دیوار» به اندازه کافی روشن و قطعی نیست و سؤالاتی را بی‌پاسخ بگذارد، و این نوع پایان‌بندی به نظرشان نقطه‌ضعف تلقی شود، ولی باید این را دانست که داستان کوتاه قرار نیست به همه سؤال‌ها پاسخی بدهد، درواقع داستان کار اصلیش ایجاد پرسش و تفکر است و نه پاسخ دادن به سٔوال‌ها.

«میان دیوار» با یک پایان باز و تأمل‌برانگیز مخاطب را به اندیشه وامی‌دارد که چگونه انسان در یک محیط بسته مجبور می‌شود برای حفظ بقا رفتارهای پیچیده از خود نشان دهد.

در نگاه کلان، «میان دیوار» با وجود بسیار کوتاه بودن اثری‌ست که با پرداختن به موضوعات عمیق و انسانی، می‌تواند تأثیرگذار و ماندگار باشد.

مریم رییس دانا با نثر توانمند و نگاه هوشمند در تبدیل این داستان به یکی از آثار برجسته مجموعه «شهر کریستال» پیروز است.

آزیتا برج‌خانی

پاییز ۱۴۰۳

بنیاد میراث پاسارگاد

Read Previous

غازهای پیشانی سفید از رفتن به ایران منصرف شده اند، یا می روند و شکار می شوند

Read Next

ویران کردن بخش وسیعی از بافت تاریخی تهران، برای وسعت بخشیدن به بقعه یک قدرتمند سیاسی، یا امامزاده یحیی