چ
وارثان «انقلاب ویرانی» این بار مست از ویران کردن سازه ای زیبا
چند روز است که هموطنان قزوینی با افسوس از یک سازه ی قدیمی در سبزه میدان شهرشان سخن می گویند. سازه ای زیبا و با ساختی هنرمندانه که تا همین روزهای پیش سلامت و زیبا در میانه ی میدان نشسته بود.
بر بالای این سازه، قبل از انقلاب تندیسی از محمدرضاشاه نشسته بود. انقلاب شد و مجسمه شاه را کندند، و به جایش نشان جمهوری اسلامی خودشان را بر بالای آن قرار دادند. و با این حال سازه بدون آن چه بر بالای آن بود، دارای زیبایی و هویت تاریخی خودش بود، چند سال بعد دوباره قسمتی از سازه را ویران کردند و تندیس «علیاکبر دهخدا»را که زاده قروین است بر بالای آن گذاشتند و قروینی ها و مسافران به قزوین هم از دیدن این مجسمه لذت می بردند. اما از آنجایی که انقلابیون اسلامی گویی ویرانگری را چون یک بیماری مهلک از پدرانشان گرفته باشند. دوباره تندیس دهخدا را کندند و بردند جای دیگری از شهرگذاشتند. با این حال سازه قدیمی با معماری و طرح های زیبایش زینتی بود برای یکی از مهمترین میدان های شهر قزوین. اما آتش خشم بازماندگان انقلاب اسلامی فروکش نکرد این بار به گفته ی زارع پور یکی از دوستدارن میراث فرهنگی، تصمیم گرفتند این سازه تاریخی را شبانه و در دو مرحله تخریب کنند. شب نخست (همین پنجم اردیبهشتماه 1401) پایه پلکانی این سازه را تخریب کردند و شب دوم (ششم اردیبهشتماه 1401)کل سازه را. زارع پور می گوید: «چهار کارگر افغانستانی مشغول تخریب این بنا بودند. این در حالی بود که هیچ مسؤولی آنجا حضور نداشت. از کارگران جویای ماجرا شدم، ابراز بیاطلاعی کردند و گفتند که از آنها خواسته شده این سازه را تخریب و چیز دیگری جایگزین کنند. پیمانکارِ آنها نیز گفت از علت این تخریب بیخبر است و فقط دستور آن را از سازمان نوسازی و بهسازی شهرداری قزوین گرفته است. سازمان نوسازی و بهسازی زیر نظر مستقیم شهرداری قزوین است و مجری دستورات آن است»
و زنگ یک ویرانی دیگر به دست حکومت اسلامی حاکم بر سرزمین مان زده شد.
فکر می کنید دلیل آن ها برای انجام این ویرانی و پس از 43 سال که از انقلاب اسلامی می گذرد چه بوده است؟ در توضیح میراث فرهنگی و شهرداری آمده است که: «این اثر، سیمانی و فاقد ارزش تاریخی است و چون نشانه طاغوت روی آن بوده است ما قصد تخریب آن را داریم! از ابتدا این سازه در محوطه درستی قرار نگرفته؛ چراکه این محوطه متعلق به دوران صفوی است».
به نظر من انقلاب اسلامی را در واقع باید از ابتدا به نام «انقلاب ویرانی» می خواندند. زیرا بیشتر انقلاب ها و کودتا ها و شورش ها همیشه در سال های آغازین شان که خشم و نفرت در جان انقلابیون تازه است، نشانه های حکومت قبلی را ویران کرده اند. اما پس از حداکثر یکی دو دهه دست از تخریب برداشته و به نوسازی پرداخته اند. و اثار به جا مانده را در موزه ها و یا خیابان ها با یادداشتی توضیحی در کنار آن حفظ کرده اند. این آثار گاهی نه تنها هیچ ارزش ماندگاری نداشته اند بلکه حتی یادآور رنج هایی سخت بوده اند. اما از آنجا که انسان متمدن در قرن بیست و یکم و در پی اعلامیه حقوق بشر، و کنوانسیون های حفظ میراث فرهنگی و تاریخی، به این نتیجه رسید که «نابودی هر بخش از میراث فرهنگی و تاریخی در هر کجای دنیا که باشد، به فقر تجربه های بشری می انجامد» می بینیم که فرضا در برلین شرم آورترین و زشت ترین و دردناک ترین بناها، سنگ ها، دیوارها و عکس هایی از قربانیان نازی ها را حفظ کرده و در موزه ها نگاهداری می کنند تا مردمان یادشان باشد که چه بر مادران و پدرانشان گذشته است.
اما گویی فاتحان مسلمان یکی از لذت هایشان در تسخیر و یا اشغال سرزمین ها ویران کردن همه ی آن چه هایی ست که تا قبل از آن ها وجود داشته و نامی از اسلامی و اسلام و محمد و علی و غیره را بر خود نداشته اند.
اثرات این لذت بردن غیرانسانی را چه در دوران ساسانیان، چه در سده های پس از آن و چه در افغانستان طالبان، و عراق داعشیان قرن بیستم و بیست و یکم و چه در ایران زیر پوشش حکومت اسلامی به روشنی دیده ایم.
وارثان فاتحین انقلاب اسلامی، همچنان تازه نفس و خشمگین هرکجایی اثر و نشانه ای از تمدن و فرهنگ و تاریخی را (از هزاران سال پیش تا زمانه انقلاب اسلامی) شان می بینند، خوی ویرانگری شان به جوش می آید و چوب و چماق و بولدوزرشان را برمی دارند تا از لذت ویرانگری مست شوند.
شکوه میرزادگی
دهم می 2022
بنیاد میراث پاسارگاد