وارثان وفادار و شایسته: دختران کسری ـ داریوش بی نیاز

 

 

از منظر حقوقی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که بنگریم زنان در زمانۀ محمدرضا شاه بهره‌مندترین اقشار اجتماعی بودند. این بهره‌مندی را طبعاً باید به نسبت بافت اجتماعی ایران آنزمانی و در مقایسه با مجموعه کشورهای پیشرفته صنعتی آن زمان نگریست. تصویب قوانین مدرن برای زنان در حقوق سیاسی و حقوق مدنی چنان راه را برای رشد زنان در عرصه‌های گوناگون سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هموار کرد که گوی سبقت را از مرکز تمدن جهان یعنی اروپا ربوده بود. راهی که اروپا بیش از 200 سال طی کرده بود ولی هنوز وضعیت زنان چندان تغییر نیافته بود حکومت محمدرضا شاه توانست در طی دو دهه پشت سر بگذارد.

این نوشته بر آن نیست که فهرست قوانین مصوبه مربوط به زنان در زمان محمدرضا شاه را با قوانین مربوط به زنان در آلمان، سویس، فرانسه و یا ایتالیا مقایسه کند. هر کس می‌تواند در اینترنت با یک جستجوی ساده این آگاهی‌ها را به دست بیاورد و خود داوری کند.

در زمانۀ محمدرضا شاه قشر گسترده‌ای از زنان پرورش یافتند که نه تنها آموزش‌های دانشگاهی را پشت سر نهاده بودند بلکه توانستند در سپهر سیاسی و اجتماعی جایگاه‌هایی از آن خود که پیش از آن فقط مردانه بود. سامانۀ محمدرضا شاه زیرساخت‌های آموزشی‌ای را بنا کرد که منافع زنان بخشی از اجزای ترکیبی و جدانشدنی آن بود.

شگفت‌انگیز نیست که نخستین کسانی که علیه انقلاب اسلامی 1357 برخاستند زنان بودند. زنان بلافاصله فهمیدند که این «انقلاب» یک انقلابِ زن‌ستیز است و بخشی از هویت این انقلاب با زن‌ستیزی گره خورده است. زیرساخت‌هایی که در زمانۀ محمدرضا شاه شکل‌ گرفته بودند بدون زنان معنی نداشتند. و درست همین زیرساخت‌ها برای حاکمان خلافت اسلامی به زمین‌های مین‌گذاری شده‌ای تبدیل شد که زنان مین‌های آن را تشکیل می‌دادند. مشکلاتِ مردان، چه آنهایی که علیه خلافت اسلامی مبارزه می‌کردند و چه آنهایی که دلِ خوشی از آن نداشتند، از لحاظ ماهوی با مشکلات زنان از زمین تا آسمان متفاوت بود. زیرا اسارت زنان در هزارتوی اسلامی خود بخشی از انقلاب اسلامی را تشکیل می‌داد، به اصطلاح اسارت زنان بخشی از هویت انقلاب اسلامی بود که به طور نمادین در حجاب اسلامی جلوه‌گر شد. بازتاب گستردۀ این اسارت زنان زمانی فهم‌پذیرتر می‌شود که اندک نگاهی به قوانین دادرسی مدنی و قوانین دادرسی کیفری خلافت اسلامی بیندازیم.

احتمالاً این پرسش طرح می‌شود که: پس جذب گستردۀ زنان در بسیج و حتا دانشگاه‌ها چیست؟ مگر هم اکنون تعداد دانشجویان زن با دانشجویان مرد برابری نمی‌کنند؟ حتا بیشتر! پاسخ هم آری است و هم نه!

حاکمان خلافت اسلامی در ایران فقط آنجایی موفق بودند که توانستند بر اساس همان زیرساخت‌های بنا نهاده در زمانۀ محمدرضا شاه کاری کنند. گزافه‌گویی نیست اگر بگویم که زیرساخت‌های «نوین» خلافت اسلامی آنچنان آشفته و بی‌برنامه بوده و هست که دست روی هر کدام از آنها که بگذاریم شکست را مشاهده می‌کنیم. در نوشته‌های آینده به بخش‌های گوناگون کل اقتصاد، صنعت و سامانۀ آموزشی در زمانۀ خلافت اسلامی خواهم پرداخت تا خواننده با جستجوی تکمیلی خود در اینترنت بتواند آنها را راستی‌آزمایی کند.

از منظر آماری که بنگریم مشارکت زنان در دانشگاه‌ها، صرف‌نظر از چگونگی آموزش، در زمانۀ خلافت اسلامی رویش بالایی داشته است و اگر نسبت به زمانۀ پیش از انقلاب بنگریم از نرخ بالایی برخوردار است. آیا این روند برخاسته از ابتکار و برنامۀ آن کسانی بوده که زنان را نصف مردان ارزیابی می‌کنند و در سال 1342 علیه مشارکت سیاسی زنان بپاخاسته بودند؟ طبعاً پاسخ یک نه بزرگ است. سامانۀ محمدرضا شاه چنان زنان را در ساختارها و زیرساخت‌های اقتصادی و فرهنگی گنجانده بود که حتا ایدئولوژی خمینیسم هم توان و پروای حذف آنها را نداشت. کارگزاران خمینیسم مجبور بودند در این زمینه تقیه کنند و نتوانند اعلام نمایند که زنان دیگر اجازه تحصیل در دانشگاه‌ها را ندارند، یا اجازه رانندگی ندارند، یا اجازه کار کردن ندارند و یا … هیچ راهی بجز مشارکت زنان در زندگی اجتماعی برای خلافت اسلامی باقی نگذاشت وگرنه آنها نیز مانند برادران طالبانی خود عمل می‌کردند؛ و چنین شد که خلافت اسلامی میراث‌خوار میدانی پُر از مین شد که زنان مین‌های آنها را تشکیل می‌دادند.

ولی زنان ایرانی نه تنها از یک بینش درونی (Intuition) بلکه نسبت به مردان ایرانی از حافظۀ تاریخی نیرومندتری برخوردارند. زنان یا می‌دانستند یا حس می‌کردند که خلافت اسلامی پایه‌ای‌ترین حقوقِ طبیعی آنها را پایمال می‌کند و حجاب اجباری، نماد و گره‌گاه این زن‌ستیزی است. بخش بزرگی از زنان به شکل‌های گوناگون با «بدحجابی» خود چنان خلافت اسلامی را به چالش کشیدند که حاکمان مجبور شدند میلیاردها دلار هزینه کنند که کنترل از دست‌شان خارج نشود. به سخن دیگر، تنها کشاکشی که هیچگاه در ایران فروکش نکرد نبردِ «بدحجابان» با خلافت اسلامی بود. در برش‌های زمانی معین، گاهی بخش‌های بزرگی از جامعه مدنی ایران منفعل و بی‌عمل بود. تنها و تنها حرکتی که بی‌وقفه و همیشه زنده بود نبرد «بدحجابان» با گماشتگان خلافت بود. و در این نبردِ نسبتاً طولانیِ فرسایشی و البته نابرابر سرانجام زنان به نسبتِ مجموع شرایط پیروز شدند. از منظر اسلامی که بنگریم نوع روسری گذاشتن زنان ایرانی عملاً یک توهین بزرگ به حجاب اسلامی است. در حجاب اسلامی دست کم باید همۀ موهای سر زن پوشیده باشند. ولی زنان ایرانی عملاً حجاب اسلامی را به کاریکاتوری تبدیل کردند که تأثیرات اجتماعی آن در ایران و منطقه هزاران بار بیشتر از کاریکاتور محمد شارلی ابدو است.

خلافت اسلامی نمی‌دانست و نمی‌توانست بفهمد که زیرساخت‌های آموزشی‌ای که در زمانۀ محمدرضا شاه بنیان گذاشته شد یک زیرساخت مدرن است و نمی‌توان آن را برای همیشه در پوستۀ خشک خلافت اسلامی کنسرو کرد. پس از زمان اندکی مناسبات دانشجویان پسر و دختر آنچنان شدند که در زمان گذشته بود: دوست شدن با هم، همبستر شدن با هم، کوهنوردی‌های مشترک و غیره و از درون همین روند بود که به اصطلاح «ازدواج‌های سفید» شکل گرفت. طرح موضوع «ازدواج‌های سفید» در مجلس خلافت اسلامی در واقع اعلام یک شکست فرهنگی بود که بانی اصلی آن زنان بودند.

بخش بزرگی از زنان ایران- چه به آن آگاه باشند یا نباشند- فرزندان راستین و پرورش‌یافته ساختارهایی هستند که محمدرضا شاه برای ایران به ارث گذاشت. محمدرضا شاه با جذب اجتماعی و مشارکت زنان شرایطی را بوجود آورد که خلافت اسلامی نتواند از ایران یک افغانستان طالبانی درست کند. اگر زنان در ایران مشارکتی نمی‌داشتند ایران با افغانستان کنونی چندان تفاوتی نمی‌کرد. محمدرضا شاه روی بخشی از جامعه سرمایه‌گذاری کرده بود که هیچ قدرت زمینی و الاهی نتواند سرزمین ایران را به نابودی و قهقرا بکشاند: زنان. ایستادگی زنان در برابر خلافت اسلامی، رفتارهای اجتماعی و لیبرالیسم اجتماعی زنان ایران بیانگر شایستگی و وفاداری آنها به آن ارزش‌هایی است که بذر آن به دست انسان دوراندیشی کاشته شد که کوتاه‌اندیشان از اهمیت تاریخی و درازمدت میوه‌های آن بذر ناآگاه بودند.

https://baznegari.de

بنیاد میراث پاسارگاد

Read Previous

قیام تشنگان آزادی ـ دکتر نیره انصاری

Read Next