تازه ترین دور اعتراضات مردمی در ایران نخستین هفته خود را پشت سر گذاشت. هنوز نمیدانیم که این دور تا کی ادامه خواهد داشت. اما آنچه میدانیم این است که اعتراضات جاری شکافی را که از سالها پیش بین توده مردم ایران و هیئت حاکمه خمینیگرا شکل گرفته عمیقتر کرده است. میتوان گفت که ما اکنون با دو تصویر از هویت و آینده ایران روبروییم، دو اردوگاه با دو پرچم مختلف و دو چشمانداز متضاد از افق سیاسی کشور.
در یک سو، هیئت حاکمه خمینیگرا و متعلقات آن را میبینیم: دستگاههای امنیتی و سرکوبگرا، شبکههای مافیایی غارت و فساد، تاجران دینفروش، بوقلمونصفتها، و البته، فریبخوردگانی که هنوز نمیخواهند یا نمیتوانند بپذیرند که فریب خوردهاند. بدیهی است که متعلقان به این اردو نمیتوانند بفهمند یا بپذیرند که آنچه در بیش از ۳۰۰ شهر در سراسر کشور، از جزایر خلیج فارس گرفته تا سواحل خزر، میگذرد نشانه جدایی بسیاری از ایرانیان، شاید حتی اکثریت آنان، از مسیر انحرافی تاریخی است که با روی کار آمدن آیتالله خمینی آغاز شد.
این ناتوانی از درک واقعیات سبب میشود که مشاطهگران رژیم و تبلیغاتچیهای حرفهای «ولایت فقیه» بکوشند تا قیام مردمی اخیر را به دلخواه خود ترسیم کنند. نگاهی به نوشتهها و گفتههای آنان در روزهای اخیر این بدفهمی یا کژفهمی را بهخوبی آشکار میکند. آنان میگویند اعتراضات اخیر کار «گروهکها از جمله منافقین و تجزیهطلبان است»، در حالی که در هیچیک از اجتماعات سخنی از «منافقین» یا «تجزیهطلبان» به میان نیامد. یک مشاطهگر رژیم مینویسد: شعارهای «رضا شاه، روحت شاد» در مشهد و تبریز بههیچوجه نشانه علاقه به بازگشت مشروطه سلطنتی نیست. یک مشاطهگر دیگر مدعی است که تمامی اعتراضات ساخته و پرداخته «سرویسهای اطلاعاتی غرب» و «صهیونیستها» است. دیگری میگوید: آمریکا این تظاهرات را برای اعمال فشار بیشتر در جریان مذاکرات برجام به راه انداخته است. مشاطهگر دیگری مینویسد: صهیونیستها «فوت ناگهانی مهسا امینی» را برای انحراف افکار عمومی جهان از «قتل شیرین ابوعاقله، روزنامهنگار شهید فلسطینی» بزرگ کردهاند.
جالب اینجا است که مجموعه هیئت حاکمه هنوز نتوانسته است به گفتاری هماهنگ درباره مرگ مهسا امینی برسد. وزیر کشور اسلامی میگوید: مهسا از پنج سالگی دچار عارضه قلبی بود و در اثر سکته قلبی درگذشت. اما رئیس جمهوری اسلامی، آیتالله رئیسی، به خانواده مهسا قول میدهد که با «رسیدگی دقیق» همه «حقایق روشن شود». به عبارت دیگر، رژیم هنوز نمیداند یا وانمود میکند که نمیداند مهسا امینی چگونه جان باخت.
در همان حال، بخشی از هیئت حاکمه خواستار شنیدن خواستههای معترضان است، در حالی که بخش دیگر سرکوب شدیدتر را توصیه میکند. یک تبلیغاتچی رژیم مینویسد: «اگر مقابل غوغاها حاکمیت عقب برود، حتما بدتر از شمال تهران زمان شاه برمیگردد.» او میافزاید: «مقابله با فسق طبقات بالا و سلبریتیها مقدم است بر رفع مشکلات تودهها.»
تبلیغات رژیم با بهرهگیری از برچسبهایی مانند «اغتشاش»، «آشوب»، «خرابکاری» و «غوغا» میکوشد تا ریشه وسیع مردمی اعتراضات را نادیده بگیرد. بدینسان، به نظر میرسد که حاکمیت، در مجموع، نه تعریفی مستدل از آنچه میگذرد دارد و نه برنامهای مشخص، فراتر از سرکوب، برای رویارویی با آن.
از این بدتر، رهبر هیئت حاکمه، آقای خامنهای، به سبک «انشاءالله گربه است» درباره آنچه میگذرد سکوت کرده است. او که برای جورج فلوید سینه لفظی میزد، سخنی از مهسا امینی نمیگوید. در یک گردهمایی با تقریبا همه مهرههای اصلی رژیم، آقای خامنهای زیر پردهای با شعار «میرسیم به قدس» یا «مرا به بیتالمقدس برسان»، چهار اصل بنیادی رژیم را عرضه میکند: مبارزه با «استکبار» آمریکا، کوشش برای وحدت اسلامی، حراست از اخلاق اسلامی اجتماعی، و اقتصاد مقاومتی.
مشاطهگران نظام گفتههای آقای خامنهای را با شعار «سبک زندگی اربعینی» توصیف میکنند. یکی از آنان مینویسد: «ما ملت امام حسینیم. ما ملت شهادتیم. حفظ حجاب و عفاف وظیفه است.» به عبارت دیگر، از دید «ملت امام حسین»، زنان نمیتوانند بدون حجاب عفیف باشند.
مشاطهگر دیگری مینویسد: «صهیونیستها و عوامل استکباری میخواهند جوانان ما را به اسم آزادی و رفاه بفریبند.» او یادآوری میکند که خمینی گفته بود: «رفاه و مبارزه با هم جمع نمیشوند و کسانی که بر این باورند که رفاه و مبارزه با هم جمع میشوند آب در هاون میکوبند.» گفته دیگری از خمینی این بود: «آنان که میگویند آزادی میخواهند در واقع میگویند اسلام را نمیخواهند. اما آزادی منهای اسلام به چه درد میخورد؟»
در حالی که هیئت حاکمه و بقایای حرکت خمینیگرا زیر «پرچم امام حسین» قرار میگیرد، به نظر میرسد که تعدادی روزافزون از ایرانیان زیر پرچم ایران و ملیت ایرانی در کنار هم قرار میگیرند. در روزهای اخیر، بسیاری از مشاطهگران کهنهکار رژیم کوشیدهاند تا اردوگاه خمینیگرایان را ترک کنند و به اردوی ملیگرایان بپیوندند. در همان حال، دودوزهبازان حرفهای کوشیدهاند تا، چه بگوییم، دودوزهبازی کنند. یکی از آنان مینویسد: «همانطور که کشف حجاب قلدرمابانه رضا شاه غلط بود، حجاب اجباری نیز غلط است.»
یکی دیگر توصیه میکند که مسئله حجاب به رفراندوم گذاشته شود تا یک کلاه قانونیـتودهای پیدا کند. کوشش بسیاری از مشاطهگران نیمهپشیمان نظام محدود کردن مسئله در چارچوب حجاب است. یکی از آنان میگوید: «مسئله حجاب نباید سبب شود که اصل نظام خدشه ببیند،» اما اگر حجاب جزو اصل نظام نیست، چرا باید برای تحمیل آن به زن ایرانی دست به خشونت و حتی کشتار زد؟
از آنجا که تاکنون هیچکس از مردم ایران نپرسیده است که آیا میخواهند «ملت امام حسین» باشند یا «ملت ایران»، بدیهی است که نظام تحمیلی بر کشور کمترین مشروعیتی ندارد. یک ملت بر اساس عهدی که هر روز تجدید میشود شکل میگیرد. چنین عهدی بین مردم ایران و نظام خمینیگرا هرگز وجود نداشته و نمیتواند داشته باشد. ملت ایران برای قرون متمادی ملت ایران بوده است نه «ملت امام حسین». این مطلب را حتی بعضی خدمتگزاران جمهوری اسلامی درک کردهاند. مجید تخت روانچی، سفیر پیشین جمهوری اسلامی در سازمان ملل متحد، در نوشتهای در پایان دوران خدمتش از «افتخار» خود برای «معرفی تاریخ تمدن باشکوه ملت ایران» سخن میگوید بیآنکه از جمهوری اسلامی و آیتالله خامنهای نامی ببرد. آقای رئیسی، رئیسجمهوری، نیز در نیویورک ادعا میکند که میخواهد «صدای ملت ایران» باشد اما در همه سخنرانیها و مصاحبههای رسانهای خود از فلسطین و غزه و یمن سخن میگوید در حالی که نیروهای سرکوبگر سرگرم زدن و کشتن مردم در خیابانهای ایراناند.
وقایع روزهای اخیر چند واقعیت دیگر را نیز زیر ذرهبین قرار داد. نخست، نشان داد که ادعای رژیم مبنی بر «عرضه امنیت» در کشور دروغی بیش نیست. مردمی که در وطن خود حق انتخاب لباسشان را ندارند و با هر حرکت اعتراضی، با حمله نیروهای حکومتی مواجه میشوند هرگز خود را امن و امان احساس نخواهند کرد. در کشوری که در آن هرکس صبح از خانه میآید بیرون ممکن است شب برنگردد، صحبت از امنیت بهراستی شگفتیآور است. واقعیت این است که بدون آزادی هرگز امنیت وجود نخواهد داشت، همانطور که بدون امنیت آزادی عرضه نمیشود.
در همان حال، وقایع اخیر نشان داد که نظام خمینیگرا هنوز به شعار «فقط رژیم اوجب واجبات است» چسبیده است و نه تنها حاضر است برای یک تکه پارچه روسری آدم بکشد بلکه، در صورت لزوم، قیصریه را برای یک دستمال آتش خواهد زد.
از سوی دیگر، مخالفان شناختهشده رژیم نیز باید برداشت خود از اعتراضات مردمی را از دیدگاهی تازه بررسی کنند. قیام مردمی به نام «مهسا» یک قیام خودجوش و تودهبنیاد است که نمیتواند و نباید با مهر تعلق به این یا آن گروه سیاسی یا مرام و مسلک در محدودهای خاص قرار داده شود.
این قیام از آنجا که محدودهای جز «ملت ایران» نمیشناسد، نمیخواهد و نمیتواند بخشی از طیف سیاسی و مسلکی مردم ما را حذف کند. مفهوم «ملت» و مفهوم «میهن» مفاهیم فراگیرند، در حالی که نظام تکمسلکی کنونی همه را، بهجز خودیها، حذف میکند.
مطلب مهم دیگر که مخالفان رژیم باید مورد توجه قرار دهند این است که قیام کنونی بهخودی خود به انحلال جمهوری اسلامی منجر نخواهد شد. از پنج شرطی که برای تغییر رژیم لازم است، هنوز دو شرط مهم آن تامین نشده است. یک شرط تامیننشده اقناع قوه قهریه رژیم برای بیطرفی یا پیوستن به ملت است. شرط دیگر، عرضه یک گزینه قابل قبول، حتی اگر نه صد درصد مطلوب، برای جانشینی نظام کنونی است. خبر خوب این است که در زمینه هر دو شرط پیشرفتهایی صورت گرفته است. برای نخستین بار، بسیاری از چهرههای مطرح در قوه قهریه نظام برای شلیک حملات لفظی به قیامکنندگان صف نکشیدهاند. در بعضی شهرها، حتی واحدهای سرکوبگر اعزامی از تهران یا از ترس یا همدردی با معترضان از توسل به خشونت معمولی رژیم خودداری کردهاند. با این حال، در این زمینه هنوز کار بسیاری در پیش است، کاری که رهبران میدانی قیام باید با شکیبایی و درایت انجام دهند.
در زمینه شکل دادن به گزینه قابل قبول نیز پیشرفتهای مهمی صورت گرفته است. گفتمان ملیگرا در برابر گفتمان امتگرا اکنون چارچوبی برای تفاهم گسترده نیروهای مخالف نظام عرضه میکند. در ماههای اخیر، حتی گروهها و احزابی که میپنداشتند از راه گفتوشنود با نظام کنونی ممکن است به بعضی هدفهای خود برسند، علنا پذیرفتهاند که استراتژی مصالحه اشتباه بوده است. بسیاری از بهاصطلاح «اصلاحطلبان» نیز اکنون، لااقل تلویحا، میپذیرند که نظام معیوب کنونی قابل اصلاح نیست. یکی از نصیحتگران همیشگی به هیئت حاکمه اکنون میگوید: بر سیهدل چه سود خواندن وعظ، نرود میخ آهنین در سنگ!
ایران وارد مرحلهای شده است که بستن پرونده خمینیگرایی، یعنی انحلال جمهوری اسلامی، را ممکن میسازد. اما خطر این است که با حفر نهرهای انحرافی، سیلی که شکل میگیرد از مسیر اصلی خود منحرف شود. یکی از این نهرهای انحرافی محدود کردن قیام به مسئله حجاب است. محدود کردن مسئله به جانشینی آقای خامنهای نیز یک نهر انحرافی دیگر است. کوشش بخشی از روحانیت برای حفظ رژیم با عرضه فرمول «رهبری گروهی» یکی از ترفندهای انحرافی است. یک نهر انحرافی دیگر طرحی است که نزدیکان به حجتالاسلام محمد خاتمی، رئیسجمهوری اسبق، برای اصلاح قانون اساسی و احتمالا ادغام ریاست جمهوری با رهبری عرضه میکنند و… بدترین نهر انحرافی را تجزیهطلبان حرفهای، که غالبا بازیچه قدرتهای خارجی ضدایرانیاند، حفر میکنند.
در اینجا نیز خبر خوب این است که مردم ایران در مقیاس وسیع و بر اثر دهههای متمادی فشار و اختناق سیاسی، دارای بلوغ سیاسی کمسابقهای شدهاند و بهخوبی میدانند چگونه دوست را از دشمن بازشناسند.
این واقعیت که قیام جاری، برخلاف قیامهای پیشین، توجه جهان را در مقیاسی بیسابقه جلب کرده است نشان میدهد که آسیبپذیری نظام خمینیگرا اکنون بهعنوان یک واقعیت بررسی میشود. اکنون، حتی دوستان ظاهری جمهوری اسلامی نیز میدانند که تعادل تاریخی قوا در ایران به سود ملت ایران در حال تغییر است.
23.0.2022
برگرفته از ایندپندنت
بنیاد میراث پاسارگاد