کام همگان باد روا، کام شما نه!
ایام ِ همه خرم و ایام شما نه!
زان گونه عبُوسید که گویی می ِ نوروز
در جام ِ همه ریزد و در جام شما نه!
وآنگونه شباندوده، که با صبح بهاری
شام همگان می گذرد، شام شما نه!
و انگار که خورشید ِ بهارانهی ِ ایران
بر بام همه تابد و بر بام شما نه!
قهقاه بهاران به سوی خلق به شاباش
پیغام خدا آرد و پیغام شما نه!
ای جز دگر آزاری ِ انعام شمايان
مايان همه را عيدی و انعام شما نه!
از عشق و جمالید چنان دور، که گویی
مام ِ همگان زن بود و مام ِ شما نه!
و آن سان چغِر آمد دلتان، کز َتف ِ دانش
خام ِ همگان پخته شود خام شما نه!
وین زلزله کز علم، در ارکان خرافهست
خواب همه آشوبد و آرام شما نه!
وین صاعقه در پردهی ِ اوهام جهانی
زد آتش و در پردهی ِ اوهام شما نه!
و آنگه، ز دوای خرد و عاطفه، درمان
سرسام ِ جهان دارد و سرسام ِ شما نه!
سنجیدم و دیدم که نشانی ز تکامل
احکام ِ نِرُون دارد و احکام شما نه!
وندر حق فرهنگ ِ هنرپرور ایران
اکرام عُمَر دیدم و اکرام شما نه!
وین قافلهی پیشرو دانش و فرهنگ
از گام همه برخورد از گام شما نه!
ای معنی ِ «آمال»، شما را، نه جز آلام
کام همگان باد روا کام شما نه!
وی جز الم، البته الم تا دگران راست،
سر چشمهی انگيزش و الهام شما نه!
شادی گهر ماست، که ما جان ِ بهاریم
ای «ملت ِ گریه» به جز انعام شما نه!
ما،همچو گل، از خندهی خود، سر به در آریم
بر کام خدا، نز قبل کام شما، نه!
وین گونه، در این عید، رَمان آهوی امید
رام همه ی ماست ، ولی رام شما نه!
ای عام شما، در بدی و دد صفتی، خاص
وی خاص شما، نیکتر از عام ِ شما نه!
ای مردم ما را به جز انديشه و دانش
بيرون شدی از مهلکهی دام شما نه!
بس مدرسه، هر سوی، به سرتاسر ایران
وا باد، ولی مکتب ِ اوهام شما نه!
بادا که، به بازار جهان، دکّهی هر دین
واماند و ُدکّانک ِ اصنام شما نه!
گر بخشش خصمان خدا خواهم از خلق،
نام همهشان میبرم و نام شما نه!
يعنی که سرانجام همه خلقان نيکو
خواهم، به سرانجام، و سرانجام شما نه!
ای، از پس خون دل ما، نوشی جز مرگ
از بهر دل خون دل آشام شما نه!
بادا که ـ به نام ایزد ـ فردای رهایی
فرجام همه باشد و، فرجام شما نه!
بنیاد میراث پاسارگاد