تا کنون درباره کوروش و جایپای او در تاریخنگاری بیگانگان بسیار خواندهایم. در آستانه روز جهانی کوروش و جشنهای بزرگداشت نخستین پادشاه سرزمینی که امروزه در آن زندگی میکنیم، برآن شدم که ببینم آیا تاریخنگاران مسلمان، که بیشینه آنان ایرانی بودند، یادی از این چهره سرشناس جهان کهن کردهاند، یا اینکه نام او و جانشینانش به باد فراموشی سپرده شده بوده است؟
بسیار خوانده و شنیدهایم که ایرانیان، بویژه ساسانیان از مردهریگ نیاگان هخامنشی خود هیچگونه آگاهی نمیداشتند و آنان را پادشاهانی افسانهای میشماردند. در جای دیگری به این نکته خواهم پرداخت که به گفته تاریخنگاران رومی/بیزانسی بهانه اردشیر و جانشینانش برای لشکرکشی به سوریه و آسیای کوچک این بود که این سرزمینها در گذشته آز آن ایرانیان بودهاند. ولی آیا پس از فروپاشی پادشاهی ساسانی همه آن گذشته از یادها رفت و ایرانیان با مسلمان شدنشان دیگری شناختی از گذشته خویش نداشتند؟
یکی از نوشتههایی که کوتاه و گذرا به آن گذشته میپردازد، کتاب “اخبار البلدان” نوشته ابنفقیه همدانی (248 تا 330 خ.) است:
«در همدان صخرهاى هست بزرگ، در جايى به نام تبنابر از دارنبهان، در دامنه كوه، كه در آن صخره، دو طاق مربع حفر شده است به طول دو قامت در سطحى پهن. […] گويند اسكندر از همدان بگذشت، چون اين صخره را بديد، فرمود تا آن را بخوانند. چون خواندند در آن چنين بود:
راستگويى ميزان خداوند است كه عدالت بر آن چرخد. دروغ پيمانه شيطان است كه ستم بر آن چرخد. و اين دو، در ميان شهرها و مردمان به تكاپو شوند. هماغوش گردند و در هم آميزند. آنجا كه راستى بر دروغ پيروز گشت، عدالت بر ستم پيروز شده است. آنجا كه دروغ بر راستى چربيد، ستم بر عدالت چربيده است. بدين گونه گناهان زمين را پر كنند. پس راست گوئيد اگر چه به اندازه يك موى باشد. زيرا راستى فروغى از فروغهاى خداى عز و جل است. از دروغ دورى كنيد، اگر چه به اندازه يك موى باشد. زيرا دروغ ساز و برگى از ساز و برگهاى شيطان است. […]»[1]
میتوان دریافت که ابنفقیه در این گزارش نگاه به سنگنبشتههای گنجنامه همدان دارد، اگرچه درنمایه آنها را بدرستی بازگو نمیکند. محمد ابن طاهر مِقْدَسی (مرگ 345 خ.) در “البداء والتاریخ” درباره کوروش چنین مینویسد:
« پس از آن قبه «ايليا» است كه همان خضر است. سپس داود آنجا را بنا نهاد و سليمان آن را به پايان برد و بخت النصر آن را ويران كرد تا اينكه خداوند به يكى از پادشاهان ايران به نام كوشك وحى فرستاد تا آن را آبادان كند»[2]
ابوحنیفه دینوری (207 تا 275 خ.) اگرچه در “الاخبار الطوال” به رخدادهای روزگار نبونید و پس از آن میپردازد، ولی شاهان افسانهای خداینامک را با چهرههای تاریخی در هم میآمیزد:
«گويند، چون بهمن پسر اسفنديار پادشاه شد دستور داد بازماندگان اسيرانى را كه بخت نصر از بنى اسرائيل گرفته بود به شام برگردانند و در وطنهاى خودشان مستقر سازند، […] “روبيل” برادر همسر خود را پادشاه شام ساخت و باو دستور داد همراه خود بازماندگان اسيران را ببرد و شهر ايلياء را بازسازى كند […] گويند ساسان پسر ديگر بهمن در آن هنگام مردى خردمند و با فرهنگ و فضيلت بود و او پدر بزرگ سلسله ساسانى است كه پادشاهان ايران زمين بودند […]»[3]
ولی این بهمن که در اینجا یهودیان را از زندان بابل میرهاند، پسر اسفندیار و نوه گشتاسب و پدر همای چهرآزاد، از پادشاهان کیانی است که داستانش در خداینامگ و شاهنامه آمده است.
طبری (۲۱۸ تا ۳۰۱) شاید از نخستین تاریخنگارانی اسلامی باشد که در اینباره بخشی ویژه را گشوده است، اگرچه در کتاب او نیز افسانههای توراتی با خداینامک و چهرههای تاریخی در هم میآمیزند. در تاریخ طبری بهمن پادشاه ایران است و بابل استانی از استانهای کشور او، پس:
«چون بلتشصر پادشاهى يافت كار وى آشفته شد. بهمن وقتى به مشرق رفت او را معزول كرد و به جاى وى داريوش ماذوى را كه به ماذى پسر يافث پسر نوح انتساب داشت پادشاهى بابل و نواحى مجاور چون شام و جاهاى ديگر داد و او بلتشصر را بكشت و سه سال در بابل و ناحيه شام پادشاهى كرد پس از آن بهمن وى را عزل كرد و كيرش غيلمى را كه از فرزندان غيلم پسر سام پسر نوح بود به جاى وى نصب كرد. وپس از آن يكى از خويشان بهمن به نام اخشوارش پسر كيرش پسر جاماسب كه لقب عالم داشت […] اخشويرش كار قضا را به دانيال داد و همه كار خويش را بدو سپرد و بگفت تا همه چيزها را كه در خزينه بود و بخت نصر از بيت المقدس گرفته بود در آرد و باز پس برد، و به بنيان بيت المقدس پرداخت كه در ايام كيرش پسر اخشويرش بنيان گرفت و آباد شد […] مدت پادشاهى كيرش به روزگار بهمن و خمانى بيست و دو سال بود و بهمن به سال سيزدهم پادشاهى كيرش بمرد و مرگ كيرش به سال چهارم پادشاهى خمانى بود. پس همه پادشاهى كيرش پسر اخشويرش بيست و دو سال بود»[4]
در تاریخ طبری پادشاه، یا درستتر بگوییم استاندار بابل، بلشتصر (بِل-شَرّو-اوسور) پسر نبونید است. بهمن او را برکنار میکند و داریوش مادی را بجای او میگمارد. این داریوش سه سال در بابل میماند و سپس برکنار میشود و جای خود را به کیرش غیلمی میدهد. امروزه میدانیم که بلشاصر یا همان بلتشصر طبری در جنگ بابل فرمانده لشگر بود و از سرنوشت او آگاهی درستی در دست نیست، ولی حتا اگر کشته شده باشد نیز، مرگش بدست کوروش بزرگ بوده است و نه داریوش. ولی این کوروشی که از سوی بهمن به جاینشینی داریوش مادی برگزیده میشود، کوروش “غیلمی” است که باید دُژنوشتی از واژه “عیلامی” باشد. همچنین زمان پادشاهی داریوش بر بابل که سه سال گفته شده است، کمابیش با دوره فرمانروائی کمبوجیه (539 تا 537) برابری میکند، بویژه که کوروش پسرش را در این سال برکنار میکند و خود سررشته کارها را در بابل بدست میگیرد. در اینجا ولی یک درهمآمیزی بسیار بزرگ دیگر رخ میدهد. پس از کیرش غیلمی (که باید کوروش بزرگ باشد) اخشویرش پسر کیرش پسر جاماسب بر تخت بابل مینشیند. اخشویرش پادشاهی توراتی و از قهرمانان داستان استر و مردخای است که بدرستی دانسته نیست آیا دُژنوشت عبری نام خشایارشا، یا اردشیر است. ولی اگر اخشویرش طبری را همان خشایارشا بدانیم، آنگاه پدر او که داریوش باشد، با کوروش یکی گرفته شده است. داستان ولی شگفتانگیزتر میشود، چرا که نام پسر اخشویرش نیز کیرش است. طبری بازگشت بنیاسرائیل به اورشلیم را بروزگار این کوروش، و نه بروزگار کوروش ایلامی میداند[5].
گویا خود طبری نیز بر آشفتگی گزارشهای خود آگاه میبوده است، با اینهمه در جای دیگری هنگامی که میخواهد این تبارشناسی درهم را واگشاید، بر این آشفتگی میافزاید:
«به پندار بعضىها كيرش همان بشتاسب بود و بعضى ديگر منكر اين سخن شدهاند و گويند كىارش عموى جد بشتاسب بود، يعنى كىارش برادر كيكاوس پسر كيسه پسر كيقباد بزرگ بود و بشتاسب شاه پسر كىلهراسب پسر كبوجى پسر كيمنوش پسر كيكاوس پسر كيسه پسر كيقباد بزرگ بود. گويند: كىارش هرگز از جانب كيكاوس و كىخسرو پسر سياوخش و از جانب لهراسب پادشاه نبود، بلكه در خوزستان و نواحى مجاور آن از سرزمين بابل فرمانروايى داشت و بسيار بزيست و والا قدر بود»[6]
بشتاسب میتواند ویشتاسب باشد که گویش دیگری از گشتاسب، پدر داریوش بزرگ است. همچنین کبوجی میتواند دُژنوشتی از کمبوجیه باشد، ولی ناگفته پیدا است که طبری در اینجا افسانه و تاریخ را درهم آمیخته است. اکنون شاید بتوان با نگاهی به فهرست نامهای پادشاهان هخامنشی سر از چیستان گزارشهای طبری درآورد:
- کوروش بزرگ، 2. کمبوجیه، 3. داریوش یکم، 4. خشایارشا، 5. اردشیر یکم، 6. داریوش دوم، 7. سغدیانه، 8. خشایارشای دوم، 9. اردشیر دوم، . . .
اگر غیلمی را یک دُژنبشت از “عیلامی” بدانیم، کوروش غیلمی[7] باید همان کوروش بزرگ باشد، چراکه او خود را نواده چیشپیش شاه انشان میداند، که بخشی از ایلام بود. گو اینکه کوروش یکم یعنی پدربزرگ کوروش بزرگ نیز پادشاه انشان، و بدینگونه از دید طبری غیلمی بود، ولی گزارشی از فرمانروائی او بر بابل در دست نیست. کوروش یکم ولی میتواند کیارش آمده در گزارش طبری باشد، زیرا طبری او را عموی جد بشتاسب/ویشتاسب میداند و در سنگنبشتههای داریوش نیز کوروش یکم و آریارمنه پسران چیشپیش دانسته شدهاند.
اکنون نگاهی میافکنیم به فهرست پادشاهان ایرانی بابل، آنگونه که طبری آن را آورده است:
- داریوش ماذوی، 2. کیرش غیلمی، 3. اخشویرش، 4. کیرش پسر اخشویرش
اگر فهرست گاهشمارانه و کارهای انجام شده بدست پادشاهان را در نگر بگیریم، دور نیست که طبری بمانند همیشه بجای بررسی گزارشهای تاریخی از نیروی پندار خود یاری گرفته باشد. پس در همسنجی دو فهرست آمده در بالا میتوان انگاشت که فهرست پادشاهان آمده در تاریخ طبری چنین باشد:
- داریوش ماذوی (کوروش بزرگ و پسرش کمبوجیه)، 2. کیرش غیلمی (داریوش یکم)، 3. اخشویرش (خشایارشا و پسرش اردشیر یکم)، 4. کیرش پسر اخشویرش (داریوش دوم پسر اردشیر)[8]
آیا طبری به خداینامههای پارسیک دسترسی داشت؟ به گمان میرسد که چنین بوده باشد. در اینکه او از تورات نیز برای نگاشتن کتاب خود بهره گرفته است نیز، جای گمان نیست. ولی جای بنمایههای یونانی/بیزانسی در نوشتههای او تُهی است. اینکه او تبار داریوش و کیرش را به پیامبران بنیاسرائیل میرساند، نشان از آن دارد که طبری با درآمیختن تورات و خداینامگ در پی برساختن یک تبارشناسی یکپارچه از همه باشندگان سرزمین زیر فرمانروائی عباسیان بوده است.
پرداختن او به کوروش گواهی بر این است که ایرانیان بزرگترین پادشاه جهان کهن و بنیانگذار کشورشان را از یاد نبرده بودند.
[1] البلدان، ترجمه، 72
[2] آفرینش و تاریخ، ترجمه، ج2، 609
[3] الاخبار الطوال، ترجمه، 52-51
[4] تاریخ الطبری، ترجمه، ج2، 458 و 460
[5] تاریخ الطبری، ترجمه، ج2، 486
[6] تاریخ الطبری، ترجمه، ج2، 487
[7] گفتنی است که ابناثیر کیرش پسر اخشویرش را همان “کیرش علمی” (عیلامی؟/ایلامی؟) میداند. بنگرید به: الکامل، ترجمه، ج3، 131
[8] از یاد نباید برد که همین همسنجی و برابرنهادن شاهان گوناگون با یکدیگر نیز به همه آشفتگیهای نوشته طبری پاسخ نمیدهد. این فهرست تنها تلاشی است برای آنکه بتوان سر از چیستان کوروش در تاریخ طبری درآورد.
روز کوروش بزرگ ـ اکتبر 2021
بنیاد میراث پاسارگاد