زمان برای خواندن: 20 دقیقه
گاهشمار ملی ما باید:
– بدور از هرگونه نشانههای استعماری باشد،
– تهی از هرگونه نشانههای اسلامی باشد،
– در سرتاسر کشور پذیرفته شود،
– بنمایههای فرهنگ ملی ما را داشته باشد.
آنچه که در بالا میخوانید، آرزوهای من برای ایران پس از رژیم اسلامی نیستند. هنگامی که کشور هند در سال 1947 از وابستگی به بریتانیا رها شد، رهبران هند در اندیشه این شدند یک گاهشماری نوین بر پایه تاریخ و فرهنگ ملی هند پدید آورند، که دارای ویژگیهای بالا باشد. در این راستا بیش از سی نمونه گوناگون بررسی شدند، تا سرانجام در 22 ماه مارچ 1957 سالشماری نوین پسااستعماری بر پایه گاهشمار “ساکا” آغاز شد.
**********
ایرانیان امسال بگونهای شگفتانگیز و با بسآمدی بسیار، برای شادباش سال نو بجای سال 1402، سال 2582 را بکار میبرند و بوارونه سالهای گذشته که این تاریخگذاری بیشتر ویژه بخشی از پادشاهیخواهان بود، امسال بازگشت به گاهشماری ایرانی مرزهای سیاسی را درنوردیده به نمادی ملی برای نمایش گسست از فرهنگ اسلامی فرارُسته است.
روز 24 اسفند 1354 در نشست دو مجلس شورای ملی و سنا تاریخ اسلامی با گاهشماری شاهنشاهی جایگزین شد. همچون بسیاری از نمونههای دیگر، ارزش این کار هوشمندانه دیوانسالاری حکومت پهلوی از سوی سرآمدان جامعه، بویژه آن بخش که خود را روشنفکر مینامید، شناخته نشد و بسیاری آن را نشانهای دیگر بر خودبزرگبینی پادشاهی دانستند، که خود را جاینشین کوروش و داریوش میدانست، در این میان صدای خمینی، همان که دیرتر رهبری انقلاب اسلامی را بدست گرفت از همه بلندتر بود[1]. اینکه اسلامیستها و بسیاری از مسلمانان ایرانی چنین کاری را برنمیتافتند، بیوسیدنی و دریافتنی بود، ولی مارکسیستها هم هرگز خشم و ناخرسندی خود از این کار سترگ را پنهان نکردند و بسیاری از آنان هنوز نیز – امروزه به این بهانه که ما باید به کاروان جهانی بپیوندیم – بر همان طبل کهنه میکوبند.
بمانند همه پدیدههای جهان و رخدادهای اجتماعی و فرهنگی، برگزیدن گاهشماری شاهنشاهی نیز یکشبه پدید نیامد. بروزگار ساسانیان گاهشماری ایران بر پایه گردش زمین به گرد خورشید انجام میگرفت. این گاهشماری جای خود را با برآمدن اسلام به “تقویم قمری” داد که پایه آن گردش ماه بر گرد زمین است. بکاربردن تقویم قمری چنان آشفتگی ژرفی در کار سالشماری پدید آورد که بروزگار جلالالدوله ملکشاه سلجوقی گروهی از دانشمندان همچون خیام و خازنی و اسفزاری برآن شدند گاهشماری باستانی ایرانی را بر پایه ریاضیات و ستارهشناسی بهروز کنند، دستآورد این گروه را ما امروزه بنام “گاهشمار جلالی” میشناسیم، که سرآغاز آن یکم فروردین 458 خورشیدی برابر با 21 مارس 1079 بود. گفتنی است که این سال آغازین، سال بر تخت نشستن جلالالدوله ملکشاه بود و خیام باید از آئین گاهشماری ساسانی پیروی کرده باشد که در آن نخستین سال فرمانروائی هر پادشاه آغاز گاهشماری میبود. از همین رو در کنار گاهشماری اسلامی تا بروزگار خیام گاهشمار یزدگردی (سرآغاز: 632 میلادی، سال بر تخت نشستن یزدگرد سوم) نیز بکار میرفت و سالشمار جلالی خود پیرایش و بروزرسانی همین گاهشمار بود. اگرچه با فروافتادن ایران در دوران آشوب مغول و تاتار و پسرفت فرهنگ و دانش و هنر، گاهشمار خورشیدی نیز اندکاندک به کناری رانده شد و تقویم اسلامی/قمری جای آن را گرفت، میتوان گاهشمار جلالی را نخستین گام ایرانیان در پدید آوردن یک سالشماری ملی دانست. ویژگی برجسته این سالشماری بریده شدن بند ناف آن از هجرت محمد و پیروی آن از دین اسلام بود. از این نگاه میتوان گاهشمار جلالی را نخستین گاهشمار سکولار ایران دانست.
با آغاز جنبش روشنگری ایرانی در نیمه نخست سده 19 میلادی و برآمدن ناسیونالیسم ایرانی، میبایست گاهشماری نیز دستخوش دگرگونی میشد. سالشماری رسمی و دولتی در این دوران همان تقویم اسلامی بود، با ماههای قمری و سرآغازش، که گریز محمد از مکه به مدینه بود. برای نمونه در زیر فرمان مشروطه میخوانیم: «به تاریخ چهاردهم جمادیالثانیه 1324 هجری».
چنانکه رفت، روشنگری ایرانی در پیوند تنگاتنگ با جنبش بازگشت به ارزشهای ملی بود. اگر میرزا فتحعلی آخوندزاده هیچ از ستایش ایران باستان فروگذار نکرد و جلالالدین میرزا کتاب “نامه خسروان”، و میرزا آقاخان کرمانی کتاب “آئینه سکندری” را نوشتند، ستارهشناس چیرهدستی نیز پیدا شد که تاریخگذاری را به پیش از اسلام بازگرداند. به گمان میرسد میرزا عبدالغفار اصفهانی – نجمالدوله، یکی از استادان دارالفنون، نخستین کسی باشد که با نگاه به گاهشمار جلالی که سال یکُم آن 458 خورشیدی بود، یک سالشمار خورشیدی نوین پدید آورده و بدینگونه دومین گام را برای گزینش یک گاهشمار ملی برداشته است. گفته میشود او برای نخستین بار گزاره «1264 هجری خورشیدی را در کنار سال 807 جلالی و 1302 هجری قمری» بکار برده است.
اندکی دیرتر دولت ایران ژوزف نوز بلژیکی را فراخواند، تا گمرک ایران را سروسامان دهد. یکی از نخستین کاستیهای کار دیوانی در ایران، همانا گاهشماری قمری بود و نوز و همکارانش از آنجا که میدانستند مردم مسلمان ایران سالشماری میلادی را نخواهند پذیرفت، بدنبال یک جایگزین بومی گشتند، که درازای سال آن با سال میلادی یکی باشد. چنین بود که گاهشمار میرزا عبدالغفار برای نخستین بار در جایگاه یک گاهشمار رسمی و دیوانی در گمرک ایران بکار گرفته شد. این سومین گام در راستای پایهگذاری و گسترش یک گاهشمار ملی بود.
گام چهارم در سال 1289 خورشیدی یا 1329 قمری برداشته شد. مجلس دوم مشروطه در 21 صفر این سال “قانون محاسبات عمومی” را تصویب کرد که ماده سوم آن چنین میگوید: «مقیاس زمان بعد از این در محاسبات دولتی سالهای شمسی و ماههای شمسی (بروج) خواهد بود». ماههای این گاهشماری هنوز برجهای فلکی با نامهای عربی[2] بودند، چنانکه کودتای سوم اسفند 1299 را نخست “کودتای سوم حوت” مینامیدند.
جامعه ایرانی آهسته ولی پیوسته در راستای بریدن ناف خود از گاهشماری اسلامی گام برمیداشت. در زمانه پر تنشی که اندیشمندان برای رهائی از یک فرهنگ واپسگرای دینی دستبدامان ارزشهای کهن و ملی شده بودند، دیوانسالاری ایرانی نیز تلاش میکرد آن ارزشها را در چارچوب قانونگذاری همچون خونی تازه در رگان جامعه خموده و بیمار روان کند. اینگونه بود که گام پنجم در پیدایش گاهشمار ملی در سال 1304 برداشته شد و ماههای ایرانی-اوستایی کنونی جای برجهای عربی را گرفتند.
بدینگونه میبینیم آنچه که در سال 1354 تصویب شد، نه خواست یک پادشاه پندارباف یا گروه اندکی از دیوانسالاران خودبزرگبین، که گام ششم در روندی 900 ساله بود. اندیشمندان و اندیشورزان دوران روشنگری و راهبران اندیشه مشروطه میخواستند بند ناف جامعه خود را از فرهنگ اسلامی ببُرند. اگر در پهنه اندیشه نبرد میان ایرانگرائی و اسلام و بنمایههای ایمانی آن بود، جنبشی که از خیزش بابیان از یکسو و آخوندزادهها و کرمانیها و طالبوفها و . . . تا کسرویها از دیگر سو آغاز شده بود، چهره اجتماعی خود را در همین برنامههای دیوانسالاری حکومت پهلوی بازمییافت. گاهشمار شاهنشاهی واپسین بند پیوستگی سالشماری ایرانی با اسلام را که همانا “آغاز” آن بود، گُسست و از آن پس ما خود را در یک بستر تاریخی دیگری یافتیم، بستری که بزرگترین ویژگیاش “اسلامی نبودن” آن بود. پدیده بسیار پرارجی که کوتهبینان توان اندریافت آن را نداشتند و از مارکسیست تا اسلامیست با آن از در ستیز درآمدند.
**********
ایرانیان تنها ملتی نبودند که در راستای پوستاندازی فرهنگی دست به جایگزین کردن گاهشمار خود زدند. در پی پیروزی انقلاب فرانسه (1789) و سرنگونی پادشاهی، انقلابیان گاهشماری نوینی برساختند که گاهشمار جمهوری فرانسه نامیده میشود. این گاهشماری از 22 سپتامبر 1792 تا 31 دسامبر 1805 و چند دهه دیرتر در دوران کمون پاریس کاربرد داشت و سال صفر آن، 15 جولای 1789 در روز حمله به زندانی باستی بود که An I de la liberté یا سال نخست آزادی نامیده میشد. انقلابیان گاهشماری فرانسوی را از بیخوبُن دگرگون کردند. آنان تا جایی پیش رفتند که پنج ماه و نیم از 15 ژوئیه تا 31 دسامبر 1789 را سال نخست آزادی، و 10 آگست تا 21 سپتامبر 1792 را سال نخست برابری نامیدند. آنان همچنین برای ماهها نیز نامهای دیگری برگزیدند[3] (نام کتاب “هجدهم برومر لوئی بناپارت”[4] نوشته کارل مارکس برگرفته از همین گاهشماری است). فراتر از آن همه ماههای گاهشماری نوین 30 روز داشتند و بجای چهار هفته 3 دهروز را در بر میگرفتند و در پایان سال 5 (در سالهای کبیسه 6) روز به 360 روز سال افزوده میشدند[5].
125 سال دیرتر و تنها چند هفته پس از به قدرت رسیدن بلشویکها در سال 1917، گاهشمار ژولینی[6] بدستور لنین کنار گذاشته شد و گاهشمار گریگوری جای آن را گرفت[7]. خود همین دگرگونی هم بیکباره و ناگهانی رخ نداد. هنگامی که پاپ گریگوری سیزدهم رهبر کلیسای کاتولیک در سال 1582 برای سامانبخشی به جشنها و آئینهای کلیسا دست به پیرایش گاهشمار ژولینی زد، در اندک زمانی همه کشورهای اروپائی آن را پذیرفتند. رهبران کلیسای ارتدوکس روسی ولی از پذیرفتن این سالشمار سرباز زدند و اگرچه تزارهای روس بسیار زودتر از لنین بایستگی این کار را دریافته بودند، ولی هیچیک از آنان دلیری درافتادن با پدران کلیسا را نداشت. گاهشمار ژولینی که پرداخته ژولیوس سزار بود، یازده دقیقه درازتر از سال خورشیدی بود و این درازا در هر 128 سال به یک روز میرسید. چنین شد که مردم روسیه در شب 31 ژانویه 1918 بخواب رفتند و چند ساعت دیرتر در پگاهان روز 14 فوریه 1918 سر از خواب برداشتند. از همین رو پیروزی انقلاب روسیه که در 25 اکتبر 1917 (ژولینی) رخ داده ست، روز 7 نوامبر (گریگوری) جشن گرفته میشود.
لنین با این کار خود از یک سو آرزوی دیرینه دیوانسالاری روسیه را برآورد و از سوی دیگر کلیسای ارتدوکس را چندین گام واپس نشاند، اگرچه برای درافتادن با کلیسای روسی، دست بدامان کلیسای کاتولیک و پاپ گریگوری سیزدهم شد و نتوانست در یک حکومت کمونیستی بند ناف گاهشماری ملی را از دین و کلیسا و زایش مسیح ببرد[8]. شاید در همسنجی لنین با محمدرضا شاه است که یرواند آبراهامیان درباره گاهشماری شاهنشاهی مینویسد:
«شایان یادآوری است که در این دوران، کمتر رژیمی جسارت کرده است تاریخ مذهبی کشور را کنار گذارد»[9]
**********
در گفتگو با کسانی که به گاهشماری شاهنشاهی خرده میگیرند، بسیار شنیدهام که آنان پافشاری بر یک سالشمار ملی را نشان واپسماندگی فرهنگی میدانند و برآنند که ایران نیز باید بمانند ترکیه و بسیاری از کشورهای عربی گاهشمار میلادی (گریگوری) را میپذیرفت و همپای جهان پیشرفته میشد. برخی تا بدانجا پیش میروند که ریشه واپسماندگی ایران را در همین پافشاری بر فرهنگ ملی میبینند. پیشتر فراوان درباره خودباختگی فرهنگی آنچه که خود را “جامعه روشنفکری” مینامد، نوشتهام و در اینجا سر آن ندارم که دوباره بدان بپردازم. راستی را ولی چنین است که در پی اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و چرخش گفتمان روشنفکری ایرانی از “ملی-دموکراتیک” به “ضدامپریالیستی-انترناسیونالیستی” و بویژه با پیدایش حزب توده بر پهنه سیاست ایران، گونهای از ایرانستیزی در اندیشه سیاستورزان این کشور جوانه زد و ریشه دواند و تا به امروز هم دست از گریبان ما برنمیدارد. پس بسیاری از این هممیهنان بیشتر از اینکه پروای پیشرفت ایران را داشته باشد، از گسترش ایرانگرائی در هراسند و ستیزشان با همه نمادهای ملی (شیروخوشید، نوروز، مهرگان، تیرگان، روز کوروش و . . .) نیز از همین رو است. از این نکته اگر بگذریم، نگاهی به رفتار کشورهای پیشرفته جهان میتواند راست و ناراست گفتههای ایشان را در بوته آزمایش نهد، چرا که اگر پیشرفت هر کشوری در گرو چشمپوشی آن از فرهنگ ملی خود باشد، اندیشمندان کشورهای پیشرفته جهان میبایست بسیار زودتر از ما این را دریافته باشند. آیا براستی چنین است؟ برای نمونه آیا ژاپنیها در راستای پیشرفتهای همهسویه دست از گاهشمار ملی خود شستند و «یکسر فرنگی و اروپائی» شدند؟
ژاپن: ژاپنیها گاهشماریهای گوناگونی دارند، که برای کوتاهی سخن از تاریخ پیشین آنها درمیگذرم و به سده گذشته میپردازم. گاهشماری کوکی ( Kōki) یا “سالشمار شاهنشاهی” از سال 660 پیش از میلاد آغاز میشود، به همراه گاهشمار گِنگو[10] ((Gengō یا “سالشمار بازهها” پس از دوره میجی در کنار گاهشمار میلادی بکار میرفتند. پس از شکست ژاپن در جنگ دوم، متفقین ژاپنیها را وادار کردند که تنها از گاهشماری میلادی بهره بگیرند. در قانون اساسی 1947 نیز نشانی از گاهشماری ملی نبود، ولی مردم تن به این فرهنگزدائی ندادند و در سال 1979 یک قانون نوین سالشماری ملی را به آنان بازگرداند. امروزه هم اگرچه سالشماری اروپائی در نوشتههای دانشگاهی بکار میرود، ولی کاربرد سالشمار ملی در میان مردم بسیار گستردهتر است و ژاپنیها در کنار گاهشمار اروپائی دستکم 3 گاهشمار دیگر را هم بویژه برای جشنهای ملی خود بکار میبرند. نوروز امسال ما در روز 21 ماه “سوئی” در سال پنجم “بازه رایوا” (بر تخت نشستن امپراتور ناروهیتو) است.
اسرائیل: در یکی دیگر از کشورهای پیشرفته جهان یعنی اسرائیل نیز، که شاید در زمینههای بسیاری با کشور ما همانندیهای چشمگیر داشته باشد، گاهشماری اروپائی در کنار و نه به جای گاهشمار ملی بکار گرفته میشود. ها-لوآخ ها-ایوری (ha-luach ha-iwri) یا گاهشمار عبری سالشماری را در سال 3761 پیش از میلاد آغاز میکند که اسطورههای یهودی آن را سال آفرینش جهان میدانند. ماههای این سالشماری قمری هستند و از این رو در سالهای کبیسه یک ماه به سال افزوده میشود (ماه سیزدهم یا “آدار دوم”، چنین سالی 384 روز دارد). بدینگونه شهروندان اسرائیل “یوم یروشالائیم” یا Jerusalem day را نه در سالروز میلادی آن یعنی 12 ماه می، که در 28 ایّار جشن میگیرند که گاهی در می، و گاهی در جون است. نوروز امسال ما، در 28 آدار 5783 است.
هند: از دیگر ملتهای باستانی که فرهنگی کهن و سرشار از یادگارهای جهانی دارد، هندوستان است. رهبران هند در روز 22 ماه مارچ 1957 یکی دیگر از استوارترین بندهای استعمار بریتانیا را از دست و پای خود گسستند و از آن روز در کنار گاهشمار میلادی، بویژه برای جشنها و آئینهای ملی خود گاهشمار ساکائی را بکار میبرند. آغاز این سالشماری چرخه نخست ساکا در سال 78 میلادی است. در این سال پادشاهی کوشانیان[11] در ساتراپی باختری بنیانگذاری شد. در گاهشمار ساکائی سال در روز یکم ماه چَئیترَه آغاز میشود، بدینگونه نوروز امسال به روز 26 ماه پهالگونه سال 1945 هندی-ساکائی افتاده است.
**********
فهرست ملتهای کهن، بافرهنگ و پیشرفته جهان را که بر آئینهای باستانی خویش و بویژه یک گاهشمار ملی پای میفشارند، همچنان میتوان پی گرفت. اگر گسست از فرهنگ دینی در سال 1354 خشم همگان را برانگیخت و سرآمدان جامعه، بویژه آنان که خود را مارکسیست، سوسیالیست، چپ یا دستکم سکولار مینامیدند، بر آن شوریدند، تنها از آن رو که ایران دهه پنجاه در مرداب فرهنگ واپسگرای دینی دست و پا میزد و اگر دیوانسالاری پهلوی نمیبود، هیولای روحانیت شیعه بسیار زودتر از سال 1357 همه دستآوردهای مدرن ایران را در کام سیریناپذیر خود فرو برده برد. امروزه ولی ما در کوران یک رستاخیز بزرگ ملی بسر میبریم، جنبشی که هم بیشینه کنشگران و هم بخش بزرگی از جانباختگان آن دارای آرمانهای ملی و باورمند به پیوستار تاریخی و فرهنگی ایرانزمینند، بهترین بستر را برای گسستن زنجیرهای ستبر استعمار دینی و فرهنگی فراهم آورده است.
رستاخیز نوین ملی، نیازمند یک گاهشماری ملی است. بر ما است که اکنون گام هفتم را پرتوان و استوار برداریم و در راستای رهائی از بار گرانی که استعمار اسلامی و استعمار اروپائی بر گردنمان نهادهاند، کار ناتمام عمرخیام، این ستایشگر بزرگ خرَد خودبنیاد ایرانی را به فرجام برسانیم و از هم امروز برای گسستن از فرهنگ دینی گاهشمار ملی خود را بکار بریم.
سال 2582 ایرانی بر همه آزادگان[12] فرخنده و خوششگون باد!
[1] پیام خمینی در عید فطر 1355
[2] حمل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، حوت
[3] 1. Vendémiaire, 2. Brumaire, 3. Frimaire, 4. Nivôse, 5. Pluviôse, 6. Ventôse, 7. Germinal, 8. Floréal, 9. Prairial, 10. Messidor, 11. Thermidor, 12. Fructidor
[4] The Eighteenth Brumaire of Louis Napoleon
[5] همه دادههای این نوشته درباره گاهشماریهای گوناگون برگرفته از کتاب زیرند:
Calendrical Calculations: The Ultimate Edition, Edward M. Reingold (Autor), Nachum Dershowitz
[6] Julian calendar
[7] همان است که امرزوزه بنام گاهشمار میلادی در سرتاسر جهان مسیحی و بسیاری از دیگر کشورها بکار میرود (Gregorian calendar).
[8] با نگاه پسینی، اگر من بجای لنین بودم، ای بسا سالشماری نوین کمونیستی را با خیزش اسپارتاکوس در سال 73 پیش از میلاد آغاز میکردم.
[9] ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشر نی، چاپ نهم، 546، 1383
[10] Regnal year
[11] کانیشکای یکم یا کانیشکای بزرگ از سرشناسترین پادشاهان این دودمان است.
[12] ایرانیان بروزگار ساسانیان خود را “آزادگان” مینامیدند و در پیروی از آنان، نویسندگان عرب نیز بازماندگان ارتش خسرو انوشیروان در یمن را “ابناء الاحرار” یا “بنو الاحرار” میخواندند. در شاهنامه آمده است:
سیاوش نیم، نه از پریزادگان /// از ایرانم از شهر آزادگان
بنیاد میراث پاسارگاد