(با الهام از مرثیه ای از جودی خراسانی که با این مطلع آغاز می شود. “فُرات، ای فُرات، ای فُرات، ای فُرات”)
دلار، ای دلار، ای دلار، ای دلار
کــــجا می شــتابی چنین بی قـرار؟
همه چشم ها خیره بر روی توست
ز مـلا و دلال و بـازارِ کـار
همه عاشقانِ جمال تو اند
موافق، مخالف، ولایتمدار
یکی سوی تو آید از آن طرف
یکی می کند با تو زینجا فرار
بزرگان دین را بزرگی ز توست
که اکنون تویی ذات پرودگار
هرآنجا تو رهیابی و رهگشا
تبرزینِ رسـتم نـیاید بــکار
“خدا را برآن بنده بخشایش است”
که دارد ز تو صد هزاران هزار
شتابان کجا این چنین بی خیال
فراتر ز هرچه منار و چنار؟
همه ارج و قُرب تو اسلامی است
وگرنه نبودت خریدار و یار
گر ایران ِ اسلامی اکنون نبود
کجا می شدی مایه ی افتخار؟
همان هف تومن بودی یا هش تومن
کجا می رسیدی به صد یا هزار؟
کجا ارزِ دلخواه ما می شدی
کجا می شدی ارزِ آینده دار؟
چو در لیفه تنبان رهبر شدی
فرون شد تو را ارزش و اقتدار
کنون اصل خود را تو گم کرده ای
هوار، ای هوار، ای هوار، ای هوار!
خیال، از تو جامانده از سرکشی
ریـال از تو افتاده از اعتبار
الم شــنگه برپا چـرا می کنی
سـکولارِ سگ مصبِ ِنابکار؟
“تو کز محنت دیگران بی غمی”
چه نقشی ات باشد در این کارزار؟
شنو از من این پندِ بی بند را
که سازد تو را تا ابد ماندگار
اگر این حکومت زجا برکنی
“تو جـاوید مانی و ما رسـتگار”
هشتم مارچ ۲۰۲۴
بنیاد میراث پاسارگاد