نام «پنجشیر» و «احمد مسعود» برای بسیاری از ایرانیان یادآور ریشههای فرهنگی کهن است. بسیاری از ما فرای حقایق تلخ و شیرین و پشت پردههای سیاسی تصوری اسطورهای از دلاوران پنجشیر در ذهن خود ساختیم. تصویر یک میهن پرست ایرانی از «احمد مسعود» یا به عبارت درستتر فرزند «احمد شاه مسعود»،مردی که به نوعی نگاهدار زبان پارسی و هویت کهن ایرانشهری در افغانستان تازه استقلال یافته بود، برای ما چیزی به مراتب فراتر از یک جنگجوی قومی یا مذهبی است. «مسعود» یادواره دلاوران شاهنامه است. نماد برافراختن «درفش کَویانی» به دست «کاوه» در برابر «ضحاک». نخستین تصویر ذهنی انسان ایرانی در واکنش به شنیدن نامواژهء زیبا و کهن « پنجشیر» تصویر اساطیر شاهنامه است. رستم و اسفندیار، ضحاک و کاوه. و برای آن همانگونه اسطورهسازی میکند که شیعیان از نمادهای کهن «یادگار زریران» در نماد سازی برای «اباعبدالله الحسین» در «کربلا» بهره بردند. صادقانه بگویم که من نیز همچون دیگر ایرانیان دلم با «پنجشیر» و «احمد مسعود» است اما فراموش نکنیم که جهان رخدادهای حقیقی و معادلات سیاسی از جهان اساطیر فرسنگها به دور است. وجه دیگری از ماجرای افغانستان که گذشته از پیچیدگیهای درونی، این رخداد تلخ را دوقطبیتر کرد سکوت چندشآور رسانههای غربی به این کشتار گسترده و نبرد نابرابر بود. همان رسانههایی که برای قتل یک مجرم سیاهپوست«جورج فلوید» یا یک جاسوس/خبرنگار«جمال قاشقچی» جهان را به عزای عمومی واداشتند. طوری که ژیگولوهای ایرانی نیز در ایرانِ غرق در خون برایش شمع برافروختند! حالا درحالی که دیو کرونا بر ایران و دیو طالبان بر بخشی از مردم افغانستان سایه افکنده، همچون همیشه نه فقط سکوت مرگبار که خیمهشببازیای مشمئز کننده در عادی سازی مرگ در ایران و بزک ریشِ عنکبوت بستهء طالبان، رسانههای حزب دموکرات و احزاب چپ اروپایی را فرا گرفته است. همراه با غرغر و نالههای نامحسوس در نکوهش طالبان برای خالی نبودن عریضه!
گونهء کمرنگ شدهء کاری که در سال ۵۷ در قهرمان سازی از «خمینی» و انصارش یا با فاصله نزدیک از «کاسترو» و دار و دستهاش انجام دادند. فقط اینبار کمی دست به عصا تر تا فضاحت ماجرا در قضاوت آیندگان وجه رقیقتری داشته باشد.
همان رسانههایی که ترامپ و همفکرانش را برای مذاکره ( مذاکره نه واگذاری قدرت و سلاح) با طالبان به عنوان نمایندهء بخش تندروی جامعه افغانستان، که دستکم بیش از ۶۰ درصد جمعیت را تشکیل میدهند، بمباران رسانهای کردند، و حالا واگذاری کامل افغانستان به طالبان همراه با بستهء تقدیمی سلاحهای آمریکایی را توجیه میکنند.
اما جدای از این دیو و فرشتهسازیهای سیاه و سپید، جنگ افغانستان گذشته از جنگ قومی «پشتون»و «تاجیک» و «هزاره»، جنگ مذهبی( شیعه و سنی) است. این آشوب با بازیهای سیاسی چنان آمیخته که درک آن برای مردم دیگر کشورها ناممکن و تحلیل آن به مراتب مشکلتر از مسایل دیگر است. این وضع در مورد کشور خودمان نیز هست. مانند تقابل فرهنگ و دین که در ایران تمام مفاهیم اجتماعی و اخلاقی را دوپهلو میکند. یک روز تلاش کردم اصلاح طلبی را برای یک اروپایی توضیح دهم. بینتیجه بود. تصوری که فرد ایرانی از مسایل افغانستان دارد همانقدر از حقیقت دور است که تصور دیگران از مسایل ایران. از همین رو بود همین «احمد مسعود» دلیر، «قاسم سلیمانی» را قهرمان تصور میکرد. زیرا او را جنگجویی شیعه در برابر داعش سنی( تنها چیزی که نبود!) تصور میکرد. تکرار میکنم تصور میکرد. همان تصوری که جوان شیعهء هزاره را روانهء لشکر «فاطمیون» و گوشت دم توپ مزدوران «بشار اسد»و بمبهای اسراییلی کرد.
اساسن شخصگرایی و احساسات آتشین و سیاه و سپید دیدن امور در دنیای سیاست جایی ندارد. بازی «شاه» و «خمینی»، «بایدن» و «ترامپ»، «مسعود»و «طالبان»همانقدر کودکانه است که دعوای طرفداران آبی و قرمز یا «تاج»و «پرسپولیس». آنچه اهمیت دارد دستاوردهایی است که در نتیجه یک کنش فردی یا جمعی شکل میگیرد و سرنوشت انسانها را رقم میزند.
اما همانگونه که در دل هر تاریکی نقاطی روشن و در دل هر روشنی نقاطی تاریکی است، آنچه در این آشفتهبازار خونین خوش درخشید، خورشید سربلند فرهنگی کهن و ریشههای جداناشدنی چند هزارسالهء آن بود.
واکنش گسترده مردم ایران از نامآوران و فرهیختگان گرفته تا مردم کوچه و بازار در همدلی و همراهی با جنگجویان «پنجشیر»، حرکتی نمادین در نه گفتن به تروریسم اسلامی و عشقورزیدن به هویت ایرانی بود. این جنبش خودجوش و همگانی نشان از این بود که نبرد طالبان و فرزند « احمد شاه مسعود» فراتر از یک نبرد سیاسی، که نبردی درونی در تقابل روشنی و تاریکی، یا پیشرفت و عقبماندگی است. که تلنگری بود بس بزرگ. تا یادمان بیاید که بودیم، که هستیم و در اعماق تونلهای پنهان تاریخ، قلبهایمان هنوز برای چه چیز میتپد.
۱۵ سپتامبر ۲۰۲۱
بنیاد میراث پاسارگاد