زمان برای خواندن: 6 دقیقه
«. . . طالع نگه داشت و آن ساعت کی شمس بدرجه اعتدال ربیعی رسید، وقت سال گردش در آن سرای بتخت نشست و تاج بر سر نهاد و همه بزرگان جهان در پیش او بایستادند و جمشید گفت بر سبیل خطبه، کی ایزد تعالی ورج و بهاء ما تمام گردانید و تأیید ارزانی داشت و در مقابله این نعمتها بر خویشتن واجب گردانیدیم کی با رعایا عدل و نیکویی فرماییم، چون این سخنان بگفت همگان او را دعای خیر گفتند و شادیها کردند و آن روز جشن ساخت و نوروز نام نهاد و از آن سال باز نوروز آئین شد و آن روز هرمز از ماه فروردین بود . . .»[1]
فرهنگ ملی ما بوارونه فرهنگ دینیمان بر “داد” و “دادگری” استوار شده است. ابنبلخی در فارسنامه خود نوروز را نخستین روزی میداند که در آن جمشید پس از بسامان کردن کار ایران و جهان به دادگری مینشیند و “با رعایا عدل و نیکویی” میکند. اینچنین یک هموگان[2] کیهانی در دل میتُختهای[3] ایرانی چهرهای زمینی مییابد؛
درست در همان روزی که زمان میان شب و روز به یکسان بخش میشود و کیهان میان دو نیمه شبانهروز داد روا میدارد، شاه ایرانزمین نیز به دادگری مینشیند و بدینگونه برابری تاریکی و روشنائی، که پیروی از ارته یا اشه است، چهرهای اینجهانی بخود میگیرد و “داته” یا “داد” نام میگیرد.
در زبان پارسی امروزین ما داد را با دادگری[4] یکی میگیریم. داد ولی همان قانون[5] است، که در پارسیک یا پارسی میانه “دات”[6] (dāt) و در پارسی کهن “داتَه” (dāta)، در چم “چیزی است، که نهاده یا نشانده شده است”[7]. پس “دادگر” کسی است که بر پایه داد یا قانون فرمان میراند و خودکامه نیست. واژه داد ولی یک خویشاوند دیگر هم دارد و آن نیز “دادار” است. ریشه هر دو واژه در زبان پارسی “دآ” و کارواژه “دادن” است که در چم آفریدن نیز هست[8]. بدینگونه در اندیشه ایرانی جهان دادگرانه و بر پایه “داتَه” آفریده شده است، قانونی که در جهانبینی زرتشتی بدان “اَشَه” یا “اَرتَه” گفته میشود. آفریدگار زرتشتی جهان برای پاسداری از این “داد” ایزدی را بنام رَشْنو Rašnu آفریده است که در دادگری فرجامین ترازوئی در دست میگیرد و کارهای نیک و بد آدمیان را در دو سوی آن مینهد و اگر نیکی آنان بیشتر از بدیهایشان باشد، میگذارد که از چینوَت پُل بگذرند و و پای در بهشت بگذارند. اهریمن نیز برای ستیز با داد و دادگری دیوی بنام “ساوول” آفریده، که دشمن رودرروی ایزد رَشن است.
کار اهریمن دشمنی با قانون آفرینش جهان، “اَرتَه” (یا اَشَه) است. این ارته، همان “داد” یا قانون کیهانی است که خشایارشا در سنگنبشتههایش آن را با نام “اَرتَ” در کنار اهورامزدا میستاید[9]. این ستایش ولی خود ریشه در اندیشههای کهن و میتُختهای باستانی ایرانی دارد. چنانکه میدانیم، نام نخستین دودمان پادشاهی ایرانی در خداینامهها و همچنین در شاهنامه فردوسی “پیشدادیان” است. واژه پیشداد (Pēš-dād) در اوستا در ریخت “پَرَ-ذاتَه” ((Para-dāta) آمده است و معنی آن به پارسی امروزین، کسی است که “برای نخستین بار دادگری کرد (قانون گذاشت)”. پس خشایارشا خود را در دنباله آئینی میدید که فرمانروائی را با داد (قانون/کانون) یکی میدید، چرا که پادشاهی در اندیشه ایرانی هماره چهره زمینی شده اَرتَه بود، که میبایست قانون دادگرانه کیهانی را بر زمین و در میان مردمان روان کند.
اینچنین بود که نوروز جشن نخستین روز دادگری یک فرمانروا شد. جمشید هنگامی که ایران و جهان را آباد کرد، هنوز از کار خود خرسند نبود. پادشاهی که میخواست آوازه خود را جاودانه کند، درست در همان روزی به جشن نشست، که قانون گذاشت و دادگری آغازید. همزمانی هموگان بهاری، که در آن زمان دادگرانه میان شب و روز بخش میشود، با روزی که پادشاهی ایرانی داد و داته را در کشورش فرمانروا میکند، پدیدهای بسیار خوششگون و آموزنده، از گنجینه پربار فرهنگی ما است.
بنیاد میراث پاسارگاد سال 1400 را سال بازآفرینی فرهنگ ایرانی نامیده است. در آستانه سدهای نو، در سالی که آغاز چرخهای دیگر و یادآور نگاه هزاره باور نیاگان ما است، جای آن دارد که آستین تلاش بالا زنیم داد و داته و دادگری را به فرهنگ دیرینه این سرزمین بازگردانیم، تا نوروز در کنار همه زیبائیهای پرشمارش، همانی شود که از روز نخست بوده است:
جشن آغاز دادگری در جهان!
دروغ و دشمن و خشکسالی از این خاکِ پاک بدور ماناد!
مزدک بامدادان
[1] فارسنامه ابن بلخی (سده ششم خورشیدی/سیزدهم میلادی)، نشر اساطیر، 1385، برگ 32
[2] Equinox اعتدال
[3] Mythos اسطوره
[4] Justice
[5] به نگر میرسد که واژه قانون عربی شده “کانون” یونانی κανών باشد که آن نیز خود برگرفته از קָנֶה (qaneh) عبری، در چم یک ابزار ساختمانسازی مانند شاغول یا تراز است. کانون در یونانی ابزاری است که با آن راستی و درستی و سامانمندی چیزی را میسنجند.
[6] این واژه در همین ریخت به عبری راه یافته است و در آنجا معنی “دین” میدهد.
[7] واژه قانون (Gesetz) در زبان آلمانی نیز از همین ریشه setzen یا نشاندن است.
[8] همانگونه که در زبان لاتین واژه creatio (آفریدن) و creatur (هیولا، جانور وحشی) از یک ریشهاند، واژگان “دادار” و “دَد” نیز در زبان پارسی همریشهاند.
[9] سنگنبشته XPH در پارسه
بنیاد میراث پاسارگاد
بنیاد میراث پاسارگاد