یک بازنویسی تجدیدنظرطلبانه در تاریخ دین
از دوران آهن تا پدیداری ریشههای اسلام
نام این کتاب، خوانش وارونهٔ بند بیستوهفتم از بخش یکم کتاب اول موسا یعنی «آفرینش» است که در آن آمده: «و خدا انسان را همسان خویش آفرید …».
بنا بر این شناسه، هدف از نگارش این کتاب، برشکافتن روال تاریخیِ شکلدادن، گسترش و دگردیسی ادیان بدست انسانها و همینطور پژوهش در زمینهٔ چگونگی تأثیر و نفوذ آنها بر یکدیگر میباشد. این شیوهٔ برخورد، پروسهٔ برایش یک دین را، روندی تاریخی میداند، که نه با پیدایش و کُنِش یک پیامبر، بلکه با زندگی اجتماعی انسانها پیوند دارد. پژوهشِ گواهمند پیرامون ادیان، بدون کندوکاو در چهارچوب اجتماعی، سیاسی و اقتصادیِ برآیش آنها شدنی نیست. بهمین نسبت هم بایستی ادیان را نمایشگر واهمهها، امیدها، نیازها، وابستگیها، دلبستگیها و آرمانهای مردم در دورههای گوناگون تاریخ دانست و اینها همان چیزهایی هستند، که چهارچوب «روان» جامعهٔ انسانی را در زمان خود شکل میدادند.
بر این پایه، وظیفهٔ دینپژوهان در گام نخست نشان دادن همین چهارچوب کلی است، که نتیجهٔ سالها پژوهش بیطرفانه در بارهٔ ادیان گوناگون و همسنجی آنها با یکدیگر میباشد. برای رسیدن به این «شناخت عمومی» میبایستی با کاوش پیرامون «ادیان مشخص» آغاز کرد و در ادامه و با آشکار نمودن شباهتها، اختلافات و چگونگی زمانی-مکانی پیدایش آنها، به شناسایی شیوهٔ تاثیرگذاری آنها بر یکدیگر پرداخت. این اما تمامی راه نیست. در گام بعدی بایستی با تکیه بر همین شناخت عمومی به بازکاوی دوبارهٔ ادیان مشخص بازگشت تا بتوان این نمودهای بدست آمده را برای درک بهتر هر یک از آنها بکار بست.
بنا بر این، روش بکار گرفته شده در دانشِ «دینشناسی»، همانند هر دانشی، رفتن از مشخص به کُلیت (کُنکرِت به اَبسترَکت) و از آنجا بازگشت دوباره به مشخص است. در این راستا، کسانی که خود را در تمامی عمر خود تنها با یک دین، و آنهم بیشتر با “دین موروثی” خود، مشغول میکنند، افرادی هستند که برای همیشه با دیدی محدود و جانبدارانه “اندر خم یک کوچه” درجا میزنند، که در نهایت به نتیجهای بجز “اثبات حقانیت تفکرات از پیش موجود و موروثی” آنها نخواهد انجامید.
ادیان نیز همچون هر پدیدهای در جهان، همواره دستخوش دگرگونی بودهاند، حتا اگر این دگرگونی در نما و یا نام آنها بازتاب بایسته را نیافته باشد. اسلام دورانِ عباسیان، این اسلام امروزی، اعم از گونهی شیعه و یا سنی آن نیست. مسیحیت اولیه نیز مسیحیت امروزی، حال در شکلِ هر فرقه و مرامی، نمیباشد. بنابراین؛ دگرگونی و دگردیسیِ «روان» آدمیان الزاماً همیشه بصورت پیدایش یک دین جدید نبود، کما اینکه شکلها و نامهای ادیان جدید نیز گویای «نو بودن» آنها نبودند. بعنوان نمونه هنگامیکه ما از ادیان “مختلف” ابراهیمی سخن میگوییم، تنها از دگرگونیهایی سخن میگوییم، که بنا بر شرایط زیستی، اقتصادی، جغرافیایی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدید در یک دین پای گرفته و خود را تحت نامهای تازه، و سدالبته منتسب به یک پیامبر جدید – که طبیعتاً همیشه “برحق” بوده است – معرفی مینمودند. این دگرگونیهای نوین در یک ایدئولوژی – در پی توجیح وجودی خود – در برخی شرایط آنچنان با ریشههای خود فاصله میگرفتند، که در نهایت باعث درگیری و دشمنی عریان – ولی سطحیِ – آنها با سلف معنوی خود میگردیدند. ناگزیری این درگیری از آنرو یک امر طبیعی مینمود، چرا که بدون آن، اساساً “چرایی” پیدایش دین جدید بیپاسخ میماند. اینچنین است جایگاه مسیحیت رومی نسبت به یهودیت پیش از خود و یا اسلام نسبت به هر دو اینها.
Author: Armin Langroudi – آرمین لنگرودی
Cover Design: Nima Sabour
Publisher: Forough Book – انتشارات فروغ
Print Year: 2022
Pages: 459
بنیاد میراث پاسارگاد