جشن نوروز، جشن جمشید ایزد و الهه سپندارمذ ـ جواد مفرد کهلان

جشن نوروز بابلی (زگموک/اکیتو) از عهد سارگون اکدی حدود سالهای ٢٢۸۸-٢٢۳٥ پیش از میلاد در بابل برگزار میشد و مراسم سبزی کاری و سمنو و سیزده بدری شبیه نوروز ایرانی داشته است؛ ولی به آن خدایان بابلی مردوک و تموز اختصاص داشته است. امّا جنبه خدایگانی نوروز در عیلام و فلات ایران به ایزد و الهۀ بومی متعلق بوده است که در اساطیر ایرانی با نام جمشید و شهرناز (الهۀ پایتخت، همسر اژی دهاک) ظاهر شده اند. به احتمال زیاد هم نوروز بابلی و هم نوروز پارسی و مادی برگرفته از سنن عیلامیان جشن دوست سمت پارس و ماد  از عهد زن سالاری قبیله ای پیش از تاریخ عیلامیها، بوده اند. چون در بابل سنت کاشتن سبزیهای آزمایشی نوروزی باغهای معلق بابل را به ملکۀ مادی آموخا منتسب می نموده اند. در اساطیر هندوایرانی یمه (جمشید) و خواهر همزادش یمی خدا و الهۀ جهان زیرین  هستند. ولی جمشید (یعنی پادشاه همزاد) هم که جشن نوروز در روایات ملی ایرانی بدو منسوب است نمود این جهانی هم داشته است؛ همان جمشیدی که معاندش اژی دهاک (مار افعی) است و او همانطور که از روایات ملی نتیجه میشود با ابالگاماش (یعنی شاه همزاد) پادشاه مَرهَشی (مرودشت) مطابق است که از ریموش (مار جهنده= اژی دهاک) پسر سارگون اکدی شکست بسیار سختی خورده و کشته شده بود. حتی نام پدر ریموش یعنی سارگون (درستکار) هم با نام مرداس (بخشنده) پدر اژی دهاک (ضحاک شاهنامه) همخوانی دارد.

زیگورات چُغازنبیل کنونی (چُوار-جنب-یل، مربع شکل) یا همان مجموعه‌ مذهبی دوراونتاش پیرامون۱۲۵۰ پ. م (۱۲۷۵–۱۲۴۰پیش از میلاد)، در دوران شاه ایلامی اونتاش ناپیریشا، در ستایش «اینشوشیناک» ایزد نگهبان شوش (یعنی شهر شادی) ساخته شده بود و خود همین معنی شادی و خوشی شهر شوش با فستیوال دیرین الهۀ پایتخت آن مرتبط بوده است. در نزدیکی زیگورات معروف چغازنبیل، تپه دیگری به نام تپه حُریه وجود دارد؛ کتیبه‌های به ‌دست‌آمدهٔ دوره عیلام میانه، نشان می‌دهد که تپه حریه، احتمالاً بیت اکیتوی چغازنبیل (یعنی معبد مربع شکل) بوده است. پادشاه عیلامی، در آغاز سال نو ابتدا به زیارت زیگورات چغازنبیل می‌رفته و سپس آن مسیر را پیاده تا تپه حریه طی می‌کرده، در آنجا بنایی وجود داشته ـ این بنا ویران شده و ما از طریق کتیبه‌های موجود، از آن خبر داریم ـ که وی در آن اعمال رسمی دوباره شاه شدن را انجام می‌داده است.

جشن بهاری در عیلام باستان جشن اینشوشیناک (جمشید ایزد) و الهه شازی/شالا (سپندارمذ، شهرناز) بوده است:

در مقایسه با جشن سبزه رویاندن بر ستونهای بهاری معلق بابلیان در شهر معروف بابل (پایتخت بابل) که منتسب به ملکۀ شاهدخت مادی آموخا و سبزه رویاندن نوروزی سنتی ایرانیان باستان و باور به نزول فروهر اموات نیک در این ایام مرتبط  است، رد پای آن را می توان در فستیوال عیلامی الهۀ نگهبان پایتخت (شهربانو، شهرناز) سراغ گرفت.

مهم ترین مراسم مذهبی در ایلام، فستیوال «الههٔ نگهبان پایتخت» بوده است. از زمان‌های قدیم در شوش (شهر شادی)، آکروپولیسی (دژ مرتفع شهر) وجود داشته است که دارای حریم مقدسی مشتمل بر معابد خدایان مختلف بوده که معبد این-شوشینک معبد برجستهٔ آن بوده است. نظر به اینکه شالا همسر اینشوشیناک (به معنی ایزد شهر شوش) به شمار می رفته است، لذا منطقی است که منظور از الهۀ نگهبان پایتخت را همان شالا (شازی) الهۀ قضاوت و جهان زیرین بپنداریم. ربه النوع شالا و همسر او، اینشوشیناک که در اینجا مورد پرستش بوده اند و قابل انطباق با خدا و الهۀ همزاد زیر زمینی نوروز یعنی یمه (جمشید) و یمی اساطیر هندوایرانی می باشند، بر خدایان آیین بابلی برتری داشته اند. بی جهت نیست که وَر جمشیدی اوستا با وَرنه (محل شادی، انشان/مرهشی= مرودشت) خاستگاه فریدون (کوروش) همنامی دارد که مترادف نام شوش است. همان فریدونی (فرد هخامنشی= دوست منشی) که معاند آژدهاک (آستیاگ، ثروتمند) است و آژدهاکی که با اژی دهاک (ریموش) مشتبه شده است.

شالا (شازی) به عنوان الهۀ نگهبان پایتخت که با شهرناز (دختر یا خواهر جمشید اساطیری) همخوانی دارد، در اساطیر ارامنه تحت نام ساندارامت (الهۀ اندرون زمین) یاد شده است و با سپنت آرمئیتی (سپندارمذ، فروتنی مقدس)، الهۀ زمین و اسفند ماه و نام روز بیست و نهم ماه یعنی مانتره سپنت (مقدّس سرّی) که به نوروز منتهی میگردند، مطابقت دارد:

मन्त्र m. mantra secret, स्वन्त adj. svanta (spanta) auspicious

احتمال زیاد دارد عیلامیها از نخستین مردمانی بوده باشند که به بهشت و جهنم معتقد بوده اند. در تصویری که مربوط به تپه یحیی تمدن ارتته است، مار و آلات برنده و تنه های بریده شده آن نشانگر یک نوع جهنم و جهان زیرین است. در این صورت تخت نشین ماردوش مؤنث و سر گاو بر سر مالک جهنم است. بی جهت نیست در اساطیر ایرانی اژی دهاک (ضحاک) به طور جاودانه در غاری (زیر زمینی) محبوس است. اگر تصور کنیم آنها زوج مؤنث و مذکر داشته اند، در این صورت با همزادان یمه و یمی اساطیر هندوایرانی قابل قیاس میگردند که ایزد و الهه جهان زیرین بشمار می رفتند. جالب است که در روایات خواهر (خواهران) جمشید همسر اژی دهاک (ضحاک) به شمار رفته است. یعنی اژی دهاک در مقام خدایگانی با مخاصمش جمشید معادل میگردد. شاید در تصاویر عیلامی بهشت نیز مصور شده باشد. در این تصاویر، گرز گاوسر، یعنی همان گرزی که فریدون ورنه ای (منسوب به سرزمین خوشی) یعنی کوروش، ضحاک را با آن کوفت و بند آورد، نیز در بالای سر مرد ماردوش دیده می شود.

اگر معنی خدا (فرزانه) یا خدای بخشنده برای نام عیلامی هل تمپت درست باشد، جالب خواهد بود که معلوم شود منظور از وی کدام خدای ایلامی است.

خدایان هومبان و اینشوشیناک و الهه شازی (شالا) که با هاروت و ماروت و زهرۀ زیرزمینی (ساندارامت ارامنه) در روایات اسلامی قابل قیاس می باشند، در این رابطه قابل توجه هستند:

هومبان: عالی ترین خدای مرکز عیلام بود که در اواسط هزاره دوم ق.م در راس خدایان عیلامی قرار گرفت. هومبان می توانست به عنوان خدای بهشت و آسمان به شمار آید و با اهورامزدای ایرانی معادل گرفته شود.

اینشوشیناک (خدای شوش: خدای شهر شادی): او خدای جهان زیرین عیلامی یعنی جهان مردگان بود. در میان خدایان دیگر ایلامی او عمیق ترین نفوذ را بر روحیات عیلامی ها داشته است. مردم عادی عیلام عنوان پدر ضعیفان را به او داده اند. معنی هل تمپت (سرزمین خدای بخشنده) می تواند اشاره به نام وی یا هومبان باشد. او خدای شهر شوش بود و پرستش او فقط منحصر به پادشاه و کاهنان بوده است. نام این خدا به صورت این-شَیَ-و-شینا-ک می توانست در سنسکریتی اژدهای افعی سرور یعنی اژی دهاک سرور شادیبخش گرفته شود. جزء سنسکریتی شینا (اژدها) که در نام اینشوشیناک دیده میشود، به صورت شین در خود زبان عیلامی هم به معنی مار است. نام پدر پوزور این شوشیناک یعنی شین پی ایش هوک (یعنی کسی که به مار اهدا شده است) نشانگر آن است که در عیلام نام شین (مار) هم به جای نام اینشوشیناک به کار می رفته است.

شازی یا شالا (الهه آب ایلامی): الهه رودها و قاضی محاکمات دشوار بود. تصویر مربوطه زیر می تواند مربوط بدین الهه بوده باشد. چون گناه‍کاران پل قضاوت چینوت زرتشتی نیز به درون دره پر مار رود دائیتی (رود قضاوتگاهی پر مار) سقوط می کنند. جشن نوروز در سنت زرتشتی هم با نزول فروهر ارواح نیاکان و جهان مردگان (جهان یمه/جمشید هندوان) در رابطه بوده است.

جالب است که فستیوال مادر اعظم عیلام هم با مهرگان بزرگ مطابقت دارد

فستیوال «مادر اعظم» در ماه جدید، نزدیک به شروع، فصل پاییز که در واقع آغاز سال هم بود، برگزار می‌شد. در باغ‌های مقدس الهه، قوچ‌های اختهٔ پرورش یافته طی مراسم مذهبی که به نام «گوشون» معروف بود، قربانی می‌شدند. از آنجا که این فستیوال «روز قربانی جاری» نامیده می‌شد، جریان خون قربانی اهمیت ویژه‌ای داشت. حساب‌های درباری سلطنتی روشن می‌کند که این فستیوال تزکیه فقط در حریم مقدس صورت نمی‌گرفت، بلکه در حضور شاه و ملکه هم برگزار می‌شد. حیوانات لازم برای قربانی از میان رمه‌های سلطنتی در اوایل سپتامبر انتخاب می‌شد و پس از جدا کردن، هر مورد توسط منشیان مسئول به طریقهٔ مناسب رسمی ثبت می‌شد.

به نظر می رسد فستیوال عیلامی مادر اعظم (مَس-ماتر) با مهرگان بزرگ (مَس- میثره) جایگزین شده است. این می تواند نشانهٔ آن باشد که بسیاری از جشن‌های فراوان کهن پارسی از معادلهای عیلامی آنها گرفته شده بوده اند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تصاویر یافته شده بر روی مُهر در کویر شهداد از الهۀ اژی دهاک شکل جهان زیرین، در هزارۀ سوم پیش از میلاد، موزۀ لوور پاریس.

بنیاد میراث پاسارگاد

Read Previous

به سوی آتشکده ـ از آثار فریبا درودیان

Read Next

رباعی های نوروزی ـ شیرین رضویان